وعده‌های نسیه آمریکا هم نقض شد!

قانونگذاران آمریکایی در اقدامی ناقض اصل تفکیک قوا، با امضای طرحی از دیوان عالی این کشور خواسته‌اند حکم به برداشت 1/75 میلیارد دلار از دارایی‌های مسدود شده بانک مرکزی ایران دهد.پیشتر اوباما نیز خواستار برداشت این مبلغ شده بود.
 226 نماینده کنگره آمریکا در اقدامی ناقض اصل تفکیک قوا، با امضای طرحی از دیوان عالی آمریکا خواسته‌اند حکم به برداشت 1/75 میلیارد دلار از دارایی‌های مسدود شده بانک مرکزی ایران دهد.
کنگره با تهیه طرح «دادگاه‌یار»(Amicus curiae) در حال انجام اقداماتی برای برداشت دارایی‌های مسدود شده بانک مرکزی ایران و پرداخت آن به عنوان غرامت به کسانی شده‌اند که «قربانیان تروریسم ایران» خوانده شده‌اند.
قانون‌گذاران آمریکایی از دیوان عالی این کشور خواسته‌اند فرجام‌خواهی بانک مرکزی ایران در پرونده برداشت 1/75 میلیارد دلار از دارایی‌های مسدود شده این بانک را رد کرده و به پرداخت این مبلغ به «قربانیان بمب‌گذاری سال 1983 بیروت» و «بمب‌گذاری برج‌های خبر، در سال 1996 در عربستان» حکم دهد.
ایران هر گونه دخالت در انفجار سال 1983 در پایگاه نیروی دریایی آمریکا در بیروت که به مرگ 241 سرباز آمریکایی منجر شد را رد کرده است.
اتهام‌پراکنی درباره نقش ایران در بمب‌گذاری در حالی مطرح شده که «ویلیام پری»، وزیر دفاع آمریکا در زمان ریاست‌جمهوری «بیل کلینتون»، در سال 2007 اعلام کرد به این نتیجه رسیده‌اند که بمب‌گذاری کار القاعده بوده و نه ایران.
بانک مرکزی ایران پیشتر اقدامات مشابه نمایندگان کنگره برای ورود به این پرونده را ناقض اصل تفکیک قوا دانسته است.

ادامه نوشته

نقطه پايان كجاست ؟! (يادداشت روز)

شايد تعجب آور باشد ولي واقعيت دارد كه اگر روند مذاكرات هسته اي كشورمان با گروه 1+5 به روال كنوني ادامه يابد و در چارچوب آن تغييري داده نشود، از هم اكنون مي توان حدس زد اجلاس روز سه شنبه 8 اسفند/26 فوريه- قزاقستان نيز كمترين نتيجه قابل قبولي در پي نخواهد داشت. چرا؟! در اين باره گفتني هايي هست.

ادامه نوشته

ويروس فليم (گفت و شنود)

گفت: آمريكا و اسرائيل بعد از مذاكرات بغداد روي جنگ سايبري عليه برنامه هسته اي ايران خيلي سروصدا راه انداخته اند!
گفتم: كه چي؟! معلومه كه از مذاكرات بغداد بدجوري كلافه شده اند.
گفت: ادعا مي كنند كه با استفاده از ويروس هايي مثل ويروس شعله -FLAME- مي توانند به تاسيسات هسته اي ايران ضربات سختي بزنند!
گفتم: پس چرا تا حالا نتوانسته اند هيچ غلطي بكنند؟! و اگر چنين قدرتي دارند چرا در مذاكرات هسته اي با التماس از ايران مي خواهند كه كوتاه بيايد؟!
گفت: اتفاقا يكي از سناتورهاي آمريكايي گفته است؛ ايران از اين گنده گويي ها واهمه اي ندارد و ما هم به جاي اين توهم پراكني ها بايد علت واقعي شكست خود در مذاكرات بغداد را جستجو كنيم.
گفتم: يارو آس و پاس شده بود و براي اينكه خودش را از تك و تا نيندازد به دوستانش مي گفت، كف دستم مي خاره و معلومه كه يك پولي به دستم مي رسه، پشتم هم خارش داره و نشانه اينه كه گنج پيدا مي كنم و... دوستش گفت؛ مرد حسابي! همه اينها نشانه اينه كه بدنت چركه، پاشو برو حموم!

چاه وين و چاله مسكو ! (يادداشت روز)

شايد در نگاه اول، باور كردني نباشد و شايد هم برداشت مورد اشاره اين يادداشت، «ادعاي خلاف» و يا «سخن گزاف» تلقي شود! ولي توضيح مستندي كه در پي خواهد آمد از چاهي حكايت مي كند كه آژانس بين المللي انرژي اتمي به زعم خود و غافل از هوشمندي مثال زدني تيم هسته اي ايران در مذاكرات روز جمعه وين -19خرداد/ 8ژوئن- پيش پاي نمايندگان كشورمان حفر كرده و با پوشش نازكي از «قانون نمايي»! سعي در استتار دهانه آن دارد! آژانس به بهانه اطمينان از صلح آميز بودن برنامه هسته اي ايران و در ادامه چالش غيرقانوني و باج خواهانه نزديك به 10 سال گذشته، اين بار پروژه جديدي را با عنوان من درآوردي -تأكيد مي شود من درآوردي- «رهيافت سازمان يافته» -STRUCTURE APPROACH- و در قالب يك فرمول و چارچوب -MODALITY- براي ادامه مذاكرات طراحي كرده و به ميدان آورده است.

ادامه نوشته

واكاوي نياز غرب به مذاكره

بابك اسماعيلي
طي يك هفته اخير و همزمان با مباحث مربوط به مذاكرات تيم هسته اي كشورمان در بغداد، جريان رسانه اي غرب با بزرگ نمايي برخي مباحث انحرافي نظير تاثيرات منفي مذاكرات در افزايش تحريم ها بر جمهوري اسلامي، در اقدامي هماهنگ و عامدانه، با قراردادن تحليل هاي هدف دار بر بام رسانه اي جهان، به عنوان ضلع و بازوي ديگر غرب در ميز مذاكره با ايران وارد شد.
تاثير اين موج رسانه اي حتي به داخل كشور نيز سرايت كرد و برخي از روزنامه ها و سايت هاي داخلي نيز چه به صورت عامدانه و چه به دليل نداشتن بينش استراتژيك- با سياه نمايي وضعيت معيشتي و اقتصادي مردم و طرح اين شبهه كه در صورت شكست مذاكرات بغداد موجي از تورم، بيكاري، تحريم هاي فلج كننده و به عبارتي بحران، فضاي دروني و پيراموني ايران را فرامي گيرد، به جريان مذكور پيوستند و خواسته يا ناخواسته درسوي ديگر ميز مذاكره با تيم هسته اي كشورمان قرار گرفتند.
پس از مذاكرات فشرده بغداد و فرار تيم آمريكا و متحدان اين كشور از تن دادن به يك مداليته و چارچوب كاري مشخص براي مذاكرات، تلاش رسانه اي غرب و برخي دنباله هاي داخلي براي بزرگنمايي اثرات شكست مذاكرات روشن شد.

ادامه نوشته

69 سال از تهران تا بغداد (يادداشت روز)

1- برخي خبرها نقش نارنجك صوتي و بمب هاي دودزا را ايفا مي كنند. يعني به فضاي رسانه اي پرتاب مي شوند تا ضمن سر و صدايي كه برمي انگيزند يا دودي كه مي كنند، نگاه ناظران را به نقطه اي «جلب» و از آنجا كه اتفاق مهمي در جريان است، «منحرف» كنند. معمولا وقتي گروهي مي خواهند از معركه بگريزند، از انفجار صوتي پر سر و صدا يا دود انبوه استفاده مي كنند و تا ذهن ها پرت سر و صدا و دود شد، آنها متواري مي شوند يا مسئله مهمي را كه نبايد ديده شود، مي پوشانند. تانك هاي مركاواي اسرائيل در جنگ 33 روزه 2006 پس از آن كه به بنيان آهنين حزب الله خوردند و از پيشروي بازماندند، به هنگام فرار دود پرحجمي از خود ساطع مي كردند. جهان آن روزها ديد كه اسطوره شكست ناپذيري ارتش اسرائيل چگونه تبديل به ماشين دودافكني و گريز شده است.
اين روزها در حالي كه رسانه هاي غربي و سياستمداران آنها تحليل درستي از مذاكرات بغداد به مخاطبان ارائه نكرده اند، نوعي از نارنجك هاي خبري «صوتي- دودزا» به ميان افكار عمومي پرتاب شده است. طي چند روز گذشته شماري از رسانه هاي آمريكايي- اسرائيلي با پيش آهنگي روزنامه نيويورك تايمز بسيج شدند تا ضمن بزرگ نمايي حمله ويروسي به نام شعله آتش(Flame)، شكست بزرگ غرب در مذاكرات بغداد را بپوشانند. اين محافل با اشاره ضمني به دستور چند سال پيش باراك اوباما براي حمله سايبري عليه ايران و نيز نام بردن از برخي محافل اسرائيلي، مدعي شده اند كه قدرت ويروس ياد شده 100 برابر بيشتر از ويروس هاي معمول در سرقت هاي اينترنتي و 20 برابر بيشتر از ويروس استاكس نت است كه سال 2010 عليه برنامه هسته اي و سانتريفيوژهاي ايران به كار رفت. برخي از اين منابع گفته اند ويروس ياد شده دست كم از 5 سال پيش فعال شده و پروژه مشترك اسرائيلي- آمريكايي است. همزمان اشپيگل آن لاين از اوباما به عنوان رئيس جمهور «جنگ در سايه و جنگ سايبري» نام برده و او را ادامه دهنده راه بوش در زمينه جنگ سايبري توصيف كرده است. اين منابع رسانه اي آنگاه با آب و تاب تمام، به توصيف ابعاد حمله ويروس فليم در زمينه سرقت اطلاعات، خرابكاري سايبري، پاك كردن داده ها، تخريب فيزيكي و آلوده سازي تاسيسات و... پرداخته اند. همزمان نيك هاروي معاون وزير دفاع انگليس در سنگاپور مدعي شده «حمله پيشدستانه سايبري به منظور خنثي سازي تهديدهاي احتمالي عليه امنيت ملي گزينه اي متمدنانه است و اگر دولتي به اين نتيجه رسيد كه به خاطر منافع ملي يا امنيت ملي به حريف خود لطمه اي بزند، بايد گفت اين گزينه متمدنانه است».
اين نوشته بر آن نيست كه پاسخي به اين انفجار صوتي غرب بدهد. پاسخ در بطن هياهوي استاكس نت و دوكو و فليم نهفته است. يعني اگر 5 سال جنگ سايبري- ويروسي قرار بود كوچكترين گرهي را از گره هاي كور غرب مقابل ايران بگشايد، ديگر ضرورتي نداشت آمريكا و پارسنگ هاي سياسي اش از ژنو تا اسلامبول يك و 2 و از آنجا تا منطقه سبز بغداد، شهر به شهر دنبال ايران بدوند و التماس كنند كه غني سازي 20 درصد را متوقف كنيد، در فردو چنان نكنيد، در نطنز از اين حد بيشتر جلو نرويد و... ما براي شما جبران مي كنيم و از خجالت شما درمي آييم! آنها خود بهتر از هر كس ديگر، از حجم اورانيوم 5/3 درصد و 20 درصد غني شده ايران خبر دارند. يعني به تعبير دو هفته پيش همين روزنامه نيويورك تايمز «ايران با مذاكرات، براي برنامه هسته اي خويش مشروعيت بيشتري كسب مي كند. كارشناسان مي گويند به رغم تشديد تحريم ها، روش هميشگي ايران مبني بر تداوم آهسته اما پيوسته برنامه هسته اي خود تاكنون موفقيت آميز بوده است». البته يك واقعيت بزرگ در اين ميان وجود دارد و آن اين كه ميكروب ضعيف شده، نقش واكسن و پادزهر را ايفا مي كند. حملات سايبري در انواع آن طي سال هاي گذشته، نقش يك رزمايش مجازي را براي ايران داشت و آن چنان اقتداري را فراهم كرده كه پس از اين مي تواند مانند تيري كمانه كرده و عليه مهاجمان عمل كند. اين پيش بيني را چند ماه قبل رسانه هايي چون واشنگتن پست در قالب هشدار به مراكز حساس امنيتي آمريكا و اسرائيل منتشر كردند. فضاي مجازي، شبكه اي از تارنماهاست و پژواك رفتارهاي مخرب، خيلي زودتر از آنچه كه خرابكاران تصور كنند، دامن خود آنان را مي گيرد.

ادامه نوشته

دست كي بالا ؟! (يادداشت روز)


1- «خانم ها و آقايان! مي دانيد امروز چه روزي است»؟ اين پرسشي بود كه دكتر جليلي مسئول تيم هسته اي كشورمان در آغاز يكي از نشست هاي كاري اجلاس بغداد از نمايندگان 1+5 پرسيد. سوال غيرمنتظره بود و اعضا و نمايندگان تيم هاي مذاكره كننده 1+5 كه نمي دانستند اين سوال چه ربطي به موضوع مذاكرات دارد، با تعجب پاسخ دادند «امروز چهارشنبه 23 مي 2012 است» و دكتر جليلي گفت « و سوم خرداد، يعني دقيقا همان روزي كه 30 سال پيش خرمشهر را از اشغال عراق دوران صدام آزاد كرديم» و سپس توضيح داد كه چگونه در آن جنگ 8 ساله كشورهاي متبوع گروه 1+5 و همه قدرت هاي ريز و درشت در دنياي بلوك بندي شده آن روزها، با تمامي تجهيزات و ماشين هاي جنگي و سياسي و تبليغاتي خود به حمايت از صدام وارد كارزار شده بودند، تانك هاي لئو پارد آلماني، چيفتن هاي انگليسي، موشك هاي اگزوسه و جنگنده هاي ميراژ و سوپراتاندارد فرانسوي، هواپيماهاي ميگ و موشك هاي اسكادبي روسي، بمب هاي شيميايي آلماني و انگليسي، موشك هاي سايدبايندر و هواپيماهاي آواكس آمريكايي، دلارهاي سعودي و كويتي و اماراتي و... در اختيار رژيم بعثي صدام بود و ما به قول حضرت امام راحلمان(ره) تنهاي تنها بوديم ولي مي بينيد كه آن عقبه سخت و نفس گير را با پيروزي پشت سر گذاشته ايم و امروزه صدام كجاست؟ و ما در كدام نقطه ايستاده ايم؟... امروز در سالروز آزادي مقتدرانه خرمشهر و درحالي كه حاكميت عراق به مردم مظلوم آن و دوستان استراتژيك ما بازگشته است در قصر صدام با شما به مذاكره نشسته ايم» دكتر جليلي در ادامه مي گويد؛ « آن روزها كه همه دنيا در يكسو و ايران اسلامي در سوي ديگر ايستاده بود، تسليم زورگويان غربي و شرقي و حاميان منطقه اي آنها نشديم بنابراين نبايد انتظار داشته باشيد امروز كه در اوج اقتدار هستيم به كسي باج بدهيم و در مقابل خواسته هاي غيرقانوني و زورگويانه آنان تسليم شويم- نقل به مضمون»

ادامه نوشته

كرايه ! (گفت و شنود)

گفت: گروه 1+5 پيشنهاد كرده است كه ايران توليد اورانيوم 20 درصد غني شده را متوقف كند!
گفتم: ولي مطابق مفاد NPT توليد آن حق ايران است، ضمن آن كه توليد اورانيوم 20 درصدي براي مصارف دارويي و معالجه بيماران خاص ضروري است.
گفت: ايران قبل از توليد اين درجه از اورانيوم خواستار خريد آن شده بود كه 1+5 مخالفت كرد.
گفتم: خب! پس حالا حرف حسابشان چيست؟
گفت: حرف حساب كه در چنته 1+5 وجود ندارد ولي مي گويند توليد اورانيوم 20 درصدي را متوقف كنيد، آنچه توليد كرده ايد را به ما بدهيد و در عوض مي توانيد آن را دوباره بخريد!
گفتم: عجب خل و چل هايي؟!... يارو سوار تاكسي شده بود وقتي به مقصد رسيد، از راننده پرسيد كرايه چقدر مي شود؟ راننده تاكسي گفت؛ 100 تومن، يارو گفت؛ اما من پول ندارم! ولي براي اين كه مديون تو نباشم، همان راه را دنده عقب برگرد!

از اسرائيليات تا واقعيات ! (يادداشت روز)

يادداشت پيش روي را مي شد به دايره ارزيابي ها پيرامون مذاكرات استراتژيك ميان ايران و گروه 1+5 كه تا 48 ساعت ديگر در بغداد برگزار خواهد شد اختصاص داد.
اما بيرون از اين دايره، صحنه اي قابل رويت است كه پرداختن به آن حاوي اهميتي ويژه است.
آنچه كه به موازات نزديك شدن مذاكرات بغداد آشكارا ديدني است و نمي توان آن را ناديده گرفت تحركات و تقلاهاي رژيم صهيونيستي عليه ايران است.
به تعبير روشن تر؛ هر چند در صحنه بين المللي كانون توجهات به مذاكرات بغداد ميان ايران و 1+5 معطوف شده است اما در يك ماه گذشته هر چه به زمان مذاكرات نزديك تر شده ايم سر و صداها و جنجال سازي هاي نگران آلود سردمداران تل آويو عليه جمهوري اسلامي اوج بيشتري گرفته است.
دستپاچگي و تحركات عجزآلود رژيم صهيونيستي طي هفته هاي منتهي به مذاكرات بغداد به گونه اي بوده است كه روزنامه صهيونيستي هاآرتص فاش كرد: «اسرائيل نگران پيروزي ايران در مذاكرات بغداد است.»
البته پس از مذاكرات اخير ميان ايران و 1+5 در اسلامبول كه يك ماه و نيم پيش انجام شد صهيونيست ها اولين كساني بودند كه با عصبانيت و بدون آنكه قادر باشند خشم خودشان را پنهان نمايند به آن مذاكرات واكنش نشان دادند. بعد از آن و تا فاصله مذاكرات بغداد نيز مقامات رژيم صهيونيستي بيش از همه به ميدان آمدند و تلاش كردند تا توجهات را از نفس و متن مذاكرات ميان ايران و 1+5 به اسرائيلياتي عليه ايران اسلامي منحرف نمايند.
مقامات صهيونيستي با آسمان و ريسمان كردن هاي مضحك و پمپاژ دروغ هاي پي در پي مي كوشيدند اين توهم را به افكارعمومي دنيا القاء كنند كه يك هولوكاست جديد در راه است و اگر جلوي ايران هسته اي گرفته نشود احتمال وقوع يك فاجعه جديد و قتل عام يهوديان وجود دارد!
در ادامه اين سناريو، صهيونيست ها با جنجال سازي و عمليات هاي رواني و رسانه اي تلاش كردند به كشورهاي غربي اين پالس را بدهند كه صبر تل آويو به پايان رسيده و اگر غرب به اصطلاح ايران هسته اي را مهار نكند اين اسرائيل است كه در اقدامي يكسويه و يكجانبه گزينه نظامي و حمله به تاسيسات هسته اي را محقق خواهد كرد.
اين فضا موقعي به ظاهر ملموس تر شد كه دو هفته پيش شائول موفاز رهبر حزب كاديما در مذاكراتي محرمانه به ائتلاف دولت نتانياهو به رهبري حزب ليكود ملحق شد.
نتانياهو و موفاز كه تا پيش از اين مواضعي كاملا متضاد عليه يكديگر داشتند در نشستي خبري در اورشليم مدعي شدند كه چالش هاي ناشي از مقابله با ايران، اتحاد ميان آنها را در اين دولت الزامي كرده است.
طرفه آن كه روزنامه اسرائيلي معاريو جمعه دو هفته پيش با انعكاس پررنگ و لعاب پيوستن موفاز به نتانياهو سعي كرد تا ضرورت حمله اسرائيل به ايران را علت اين ائتلاف ارزيابي كند!
معاريو حتي براي اين كه اين ارزيابي را بر مدار واقعيت جا بزند نوشت: «دولت آمريكا نگران است كه اين هم پيماني جديد در صحنه سياست اسرائيل، بستر لازم را براي حمله نظامي اسرائيل به ايران در ماه هاي آينده آماده كند.» اين روزنامه صهيونيستي حتي اين ادعا را پيش كشيد كه؛ «نتانياهو به اوباما گفته است كه براي رسيدن به يك راهكار سياسي براي حل «معضل هسته اي ايران» فقط زمان محدود ديگري قائل مي شود و اوايل پاييز را آخرين ضرب الاجل مي داند»!!
در همين خط، نتانياهو اواخر هفته پيش و تنها 5 روز مانده به مذاكرات بغداد، ايران را به فريبكاري متهم و ادعا كرد: «ايران به دنبال فريب جهان است و مذاكرات بغداد را براي «خريد زمان» مي خواهد».
در آخرين جنجال سازي رژيم صهيو نيستي عليه ايران و با هدف به حاشيه رفتن مذاكرات بغداد، سايت دبكا نزديك به موساد مدعي شد كه به متني دست پيدا كرده است كه نشان مي دهد ايران و آمريكا در مورد مسئله هسته اي توافقاتي كرده اند. اكنون سؤال اصلي اين است كه اينگونه تحركات و شلتاق كاري هاي رژيم صهيونيستي در آستانه مذاكرات بغداد با چه هدفي است؟ و آيا آرايش سياسي جديد در اسرائيل وضعيت حمله به ايران را نشان مي دهد؟!
در اين باره چند نكته قابل اعتناست:

ادامه نوشته

جنگ سناريوها (يادداشت روز)

وقتي اين سوال مطرح مي شود كه از مذاكرات درباره برنامه هسته اي ايران انتظار چه نتيجه اي مي رود؟ شايد مهم ترين مسئله اين باشد كه ببينيم منظور از «نتيجه» در اينجا چيست؟ به عبارت ديگر، يكي از مهم ترين -و در عين حال بحث ناشده ترين - مسائل درباره پرونده هسته اي ايران اين است كه وقتي از راه حل درباره اين پرونده سخن گفته مي شود، در واقع هيچ تلقي واحد و بين الاذهاني از اين مفهوم در ميان گروه 1+5 وجود ندارد و هر كدام از آنها ديدگاه خاص خود را در اين باره دارد. در آستانه مذاكرات بغداد، اين بسيار مهم است كه دركي روشن از اين تفاوت ها و اختلافات در دست داشته باشيم. تنها در اين صورت است كه خواهيم دانست توقع حل موضوع در خلال اين مذاكرات منطقي هست يا نه.

 

ادامه نوشته

ظهور آخرين شانس (يادداشت روز)

زماني طولاني تا مذاكرات بغداد باقي نمانده است اما دورنماي اين مذاكرات چندان روشن نيست. مذاكرات اسلامبول 2 پس از 15 ماه وقفه در گفت وگوهاي ايران و 1+5 آغاز شد. در اين مدت، دو اتفاق مهم رخ داد. نخست اينكه، آمريكا و ديگر كشورهاي غربي تلاش هاي خود براي فعال كردن انواع اهرم هاي فشار بر ايران را حداكثر كردند. فرض بنيادين اين پروژه اين بود كه اگر اهرم هاي فشار همزمان فعال شده و در زماني مناسب بر ايران وارد شود، در فضاي داخلي ايران نوعي مطالبه مصالحه با غرب شكل خواهد گرفت. دومين اتفاق اما اين بود كه رصدهاي آژانس و بقيه سرويس هاي اطلاعاتي غربي كه منظماً به بيرون درز مي كرد نشان مي داد اين نهادها به طور دستجمعي به اين نتيجه رسيده اند كه تحريم ها حتي اگر بر وضعيت اقتصادي ايران هم تاثير گذاشته باشد -كه نگذاشته است- هرگز موفق به رسيدن به هدف اصلي خود يعني تاثيرگذاري بر برنامه هسته اي ايران، كند كردن روند غني سازي و وادار كردن ايران به اجراي درخواست هاي سنتي 1+5 در اين باره نشده است. تاثير ناپذيري برنامه هسته اي ايران از اين فشارها، يا به تعبير فني تر عدم تغيير محاسبات راهبردي ايران در اثر فشارهاي غرب، اكنون به يك اصل بديهي تبديل شده است. اصلي كه كشورهايي مانند روسيه و چين عقيده دارند بايد به عنوان يك پيش فرض در هرگونه مذاكره با ايران در نظر گرفته شود.

ادامه نوشته

آنچه رخ نداد (يادداشت روز)

يك شيوه مفيد براي فهم اينكه در مذاكرات اسلامبول واقعا چه گذشت اين است كه اين مذاكرات را از منظر «اتفاق هايي كه نيفتاد» بررسي كنيم.
حدود 6 ماه مانده به اين مذاكرات و در حالي كه غربي ها هنوز خاطره مذاكرات اسلامبول 1 را در ذهن داشتند، مهمترين دغدغه 1+5 اين بود كه چگونه مي توان ايران را وادار كرد، دست از سرسختي بردارد و محاسبات راهبردي اش را تعديل كند.
اولا، فوري ترين موضوع براي آمريكا و اسرائيل اين بود كه برنامه هسته اي ايران از اينكه هست جلوتر نرود. بنابراين موجي از عمليات نيمه سخت، به شكل حمله سايبري، ترور دانشمندان هسته اي و همچنين سختگيري در ورود مواد و قطعات به ايران و مهم تر از همه اينها قطع آنچه كه آمريكايي ها آن را منابع مالي برنامه هسته اي ايران مي ناميدند به راه افتاد. اما اگر ملاك تند يا كند شدن برنامه هسته اي ايران را گسترش تاسيسات و افزايش توليد مواد هسته اي بدانيم، اين عمليات به هيچ كدام از اهداف خود نرسيد. دانشمندان ترور شدند، اما اين امر دانشمندان ديگر را به اين نتيجه رساند كه بايد سخت تر كار كنند و انتقام شهيدانشان را بگيرند. حمله سايبري به تاسيسات هسته اي انجام شد ولي تنها فايده اش اين بود كه دانشمندان ايراني نه فقط مهارت هاي دفاع سايبري را آموختند بلكه خيلي زود توان انجام حملات وسيع سايبري در محيط دشمن را هم پيدا كردند. تحريم ها توليد كنندگان ايراني را به تكاپو و خلق ابتكارهاي جديد واداشت و درزماني كوتاه منجر به خودكفايي در حوزه هايي شد كه تا قبل از تحريم ها به واردات معتاد بود. منابع مالي برنامه هسته اي ايران هم قطع نشد، چرا كه درآمد ناشي از گران شدن نفت در اثر جنجال رواني تحريم ها -توجه كنيد كه تحريم نفتي نه از جانب اروپا و نه از جانب آمريكا هنوز اجرايي نشده و همه چيز فعلا در حد حرف است- بسيار بيشتر از كاهش درآمدي بود كه به خاطر كاهش اندك صادرات نفت ايران به وقوع پيوست.
بنابراين، قرار بود ايران در حالي وارد مذاكرات اسلامبول 2 شود كه برنامه هسته اي آن در آستانه ورشكستگي قرار گرفته باشد. اما ايران در حالي به اسلامبول رفت كه فردو در آستانه بهره برداري قرار داشت، بيش از يكصد كيلو مواد هسته اي 20 درصد و چند هزار كيلو ذخيره اورانيوم 5 درصد توليد كرده بود، سوخت داخلي توليد شده در راكتور تهران بارگذاري و با موفقيت تست شده بود، مكان يابي تاسيسات جديد هسته اي به اتمام رسيده و برنامه هايي براي افزايش توليد مواد هسته اي هم اعلام شده بود.
عمليات نيمه سخت غرب، نه برنامه هسته اي ايران را متوقف كرد و نه از سرعت آن كاست، برعكس تنها اتفاقي كه افتاد عمق يافتن، مصون شدن و سرعت گرفتن اين برنامه بود و اين اولين ستوني بود كه بناي راهبرد مذاكراتي ايران در اسلامبول بر پايه آن نهاده شد.
ثانيا، پيش از مذاكرات اسلامبول همه تلاش غرب اين بود كه ايران را متقاعد كند كه اگر روند مذاكرات به تعبير اعضاي گروه 1+5 پيشرفت نداشته باشد، گزينه نظامي با قوت روي ميز است. بر اساس يك تقسيم كار ميان اسرائيل و آمريكا، بنابر اين شد كه اسرائيل، ايران را تهديد به حمله نظامي در صورت صرف نظر نكردن از برنامه هسته اي اش بكند و آمريكا هم اين تهديد را تاييد كند. تئوري اسرائيلي ها اين بود كه اگر آمريكا با تهديد نظامي مرزبندي داشته باشد وآن را تاييد نكند، آن وقت ايران اين تهديد را معتبر تلقي نخواهد كرد و در نتيجه جدي نخواهد گرفت. اما آيا بنا بود واقعا كسي به ايران حمله كند؟ حالا روشن شده است كه چنين طراحي از ابتدا وجود نداشته است.
هدف آمريكا و اسرائيل از پروژه ايجاد تهديد معتبر نظامي در واقع دو چيز بود:
نخست، ارزيابي اسرائيلي ها و آمريكايي ها اجماعا اين است كه ايران تنها زماني برنامه هسته اي اش را متوقف خواهد كرد كه حس كند پافشاري بر اين برنامه در حال تبديل شدن به تهديدي براي موجوديت نظام جمهوري اسلامي است. نتيجه اي كه اسرائيلي ها از اين فرض مي گيرند اين است كه پس ايران بايد دورنماي تهديد موجوديت خود را ببيند تا برنامه هسته اي را متوقف كند و اين ممكن نيست مگر اينكه ايران حس كند غرب حاضر است براي جلوگيري از هسته اي شدن ايران حتي گزينه نظامي را هم به كار بگيرد. علت اينكه باراك اوباما در كنفرانس اخير آيپك اعلام كرد سياست دولتش در مقابل برنامه هسته اي ايران مهار و بازدارندگي نيست بلكه جلوگيري از هسته اي شدن ايران است دقيقا همين بود كه آمريكايي ها به زعم خودشان مي خواستند اين پيام رابه ايران برسانند كه خطر درگيري نظامي را كمتر از خطر هسته اي شدن ايران مي دانند. در نتيجه اسرائيل از آمريكا خواست به صراحت اعلام كند كه همه گزينه ها از جمله گزينه نظامي را روي ميز دارد و شرايط شفافي را هم براي استفاده از اين گزينه پيش روي ايران بگذارد.
دوم، تصور اسرائيلي ها اين است كه جهان زير بار تشديد تحريم هاي ايران نخواهد رفت الا اينكه حس كند مقاومت در برابر اين امر ممكن است به شعله ور شدن آتش جنگي جديد در منطقه بينجامد. تهديد به حمله، در واقع ابزاري براي وادار كردن كشورهايي مانند اعضاي اتحاديه اروپا به تشديد تحريم هاست و در واقع اين تعبير برخي استراتژيست هاي غربي كاملا صحيح است كه آمريكا و اسرائيل شديدترين گزينه ممكن عليه ايران را تحريم مي دانند و حمله اساسا جزو گزينه هاي ممكن ارزيابي نمي شود بلكه صرفا ابزاري براي موثر كردن گزينه تحريم است؛ ابزاري كه به زعم آنها هم اثرپذيري ايران از تحريم ها را افزايش مي دهد و هم كشورهاي مختلف را وادار مي كند در اعمال و اجراي تحريم ها جدي تر باشند.
بسيار خوب، اين پروژه جنگ رواني عظيم به چه سرنوشتي گرفتار شد و آيا غربي ها توانستند از تنور آن ناني براي مذاكرات اسلامبول بيرون بياورند؟ سرنوشت پروژه ايجاد تهديد معتبر نظامي حقيقتا عبرت آموز است. ابتداي كار آمريكايي ها اين استدلال را پذيرفتند كه اگر ايران گزينه نظامي را- آن هم از سوي آمريكا نه اسرائيل- روي ميز نبيند، دليلي براي كوتاه آمدن خواهد داشت. بنابراين مقام هاي آمريكايي شروع كردند به خط و نشان كشيدن در اين باره كه «توان نظامي» آنها براي مقابله با برنامه هسته اي ايران كافي است، طرح هاي حمله در حال نهايي شدن است و هيچ گزينه اي منتفي نيست. اما در كمال ناباوري، تاثير اين لفاظي ها به هيچ وجه آن چيزي نبود كه آمريكا تصور مي كرد و اسرائيل پيش بيني كرده بود.
اولا؛ ايران به سرعت در صدد پاسخ برآمد و تمرين هاي نظامي ويژه اي انجام دادكه نشان مي داد نه فقط براي دفاع در مقابل هرگونه حمله آماده است بلكه حتي اگر ضرورت داشته باشد، اين آمادگي را دارد كه قبل از آنكه كار به اقدام بكشد و در حالي كه دشمن هنوز در مرحله تهديد قرار دارد، دست به اقدام پيشگيرانه بزند. در نتيجه آمريكايي ها ديدند كه در حالي كه آنها تلاش مي كردند تنش با ايران را در يك وضعيت كنترل شده نگه دارند، هر لحظه احتمال دارد اين تنش به طور كامل از كنترل خارج شود و ايران با اعتماد به نفس كامل آمريكا را وارد يك درگيري مرگبار و البته ناخواسته كند. علت اينكه باراك اوباما زمستان گذشته در نامه اي مكتوب به ايران صريحا اعلام كرد گزينه نظامي از ديد اين كشور روي ميز نيست، دقيقا همين بود كه آمريكايي ها ديدند ايران نترسيده بلكه خود را براي جنگ آماده كرده است!
ثانيا؛ تهديدهاي پي در پي درباره احتمال حمله به ايران قيمت نفت (و در نتيجه درآمد ايران) را به شدت بالا برد، اقتصاد نيمه جان جهاني را دچار ركودي مضاعف كرد و با افزايش بي سابقه قيمت بنزين يك مشكل سياست داخلي جدي براي آمريكا و ديگر كشورهاي اروپايي فراهم آورد. در واقع آمريكايي ها حس كردند اين لفاظي مسخره دارد نتيجه معكوس مي دهد، صدمه اي به ايران نزده اما ممكن است هر لحظه دودمان آنها را بر باد بدهد و به همين دليل بود كه باراك اوباما اسفند گذشته با صراحت تمام اعلام كرد كساني كه دم از حمله به ايران مي زنند عده اي ابله ياوه گو هستند كه درباره هزينه هاي احتمالي اين اقدام به مردم آمريكا دروغ مي گويند.
نتيجه خوشمزه اين است: در حالي كه پروژه ايجاد تهديد معتبر نظامي بنا بود ايران رابترساند و منفعل كند، در كمال ناباوري و در زماني كوتاه اين راز مگو را از پي پرده برون انداخت كه بزرگترين مخالف اين گزينه دولت آمريكاست يعني همان دولتي كه بنا بود با سياه بازي اين گزينه را معتبر جلوه بدهد! تهديد نظامي نه فقط معتبر نشد بلكه نه به دست ايران بلكه به دست خود آمريكايي ها با صراحتي بي سابقه از روي ميز برداشته شد و نمايندگان آمريكا در حالي به اسلامبول آمدند كه مي دانستند تهديد به حمله نظامي از ديد ايران چيزي جز يك شوخي بي مزه تلقي نخواهد شد و به همين دليل هم بود كه نه آمريكا و نه ديگر كشورهاي عضو گروه 1+5 حتي به بيان اين تهديد نزديك هم نشدند.
تا اينجا فقط درباره دو عامل از آنچه كه بايد در اسلامبول رخ مي داد ولي نداد صحبت كرديم. حداقل 3 عامل ديگر مانده است كه بايد درباره آنها بحث كرد ولي در اينجا مجالي براي اين كار نيست.
وقتي درباره اين 3 عامل هم به اندازه كافي بحث شود و استدلال هاي مربوط به اين امر را كه چرا اين عوامل آنطور كه آمريكايي ها مي خواستند ايجاد نشد مرور گردد، آن وقت به وضوح مي توان دريافت كه چرا 1+5 از موضعي پايين در مذاكرات اسلامبول 2 شركت كرده بود.
مهدي محمدي

بدهي 1+5 (يادداشت روز)

امروز مذاكرات تيم هسته اي كشورمان با گروه 1+5 بعد از 14 ماه توقف و چالش و كش و قوس فراوان، در اسلامبول تركيه از سرگرفته مي شود. بسياري از محافل سياسي و رسانه اي غرب با اشاره تلويحي به تحولات و رويدادهاي كنوني منطقه و جهان، اين دور از مذاكرات را تعيين كننده و سرنوشت ساز ارزيابي كرده اند.
درباره مذاكرات امروز، ارزيابي محافل نزديك به 1+5 از ماجرا و آنچه جمهوري اسلامي ايران مي تواند و بايد از اين دور مذاكرات انتظار داشته باشد، گفتني هايي هست.
الف: ابتدا و قبل از ورود به موضوع اصلي، اشاره به چند نكته از چالش هسته اي نزديك به ده ساله ايران اسلامي با مجموعه همسو و مشترك آژانس بين المللي انرژي اتمي، شوراي امنيت سازمان ملل متحد و آمريكا و متحدانش، ضروري به نظر مي رسد و مي تواند از دو نقطه اي كه امروزه ما و حريف در آن ايستاده ايم، تصوير و مختصات روشني ارائه بدهد.

ادامه نوشته

چرا مسير انحرافي ؟ (يادداشت روز)

در آستانه مذاكرات جمهوري اسلامي ايران و گروه 1+5 تنش بر سر برنامه هسته اي كشورمان شدت گرفته است.
البته اين تنش در شرايطي است كه طي يك دهه گذشته رويكرد ناصواب چند كشور غربي به برنامه هسته اي صلح آميز ايران يك چالش هسته اي را رقم زده است؛ همچنانكه در موضوع «حقوق بشر» نيز اين چالش قدمتي بيش از سه دهه پيدا كرده است.
نكته اي كه در اين ميان وجود دارد منطق ادعايي چند كشور غربي است كه تنها با بهانه اينكه به «نيت ايران خوشبين نيستيم»! يك جار و جنجال و پروگانداي رسانه اي گسترده اي را در مقياس بين المللي به راه انداخته اند!
ناگفته پيداست كه علت اين تبليغات پررنگ و شلتاق كاري ها و هياهوها درباره برنامه هسته اي ايران بخاطر دست خالي بودن آنهاست كه علي رغم اين ادعاي بزرگ كه ايران قصد ساخت تسليحات هسته اي و اتمي دارد! هيچ دليل و مستندي ارائه نكرده اند.

ادامه نوشته

درس هايي از گذشته براي مذاكرات آوريل (يادداشت روز)

وضعيت چالش راهبردي ايران و آمريكا در حال تغيير فاز است. در آستانه مذاكرات آوريل، سؤال اصلي اين است كه آيا در ديدگاه آمريكا - به عنوان صحنه گردان اصلي گروه 1+5- درباره ايران تغييري حاصل شده است يا نه؟ به طور مشخص تر، آيا آمريكا محاسبات راهبردي خود درباره ايران را به نسبت آنچه در مذاكرات اسلامبول (ژانويه 2011) مطرح شد، تغيير داده است يا نه؟ به طور طبيعي، آمريكايي ها هم همين سؤال ها را درباره ايران دارند. در 6 ماه گذشته، آمريكايي ها انرژي بسيار زيادي براي توليد فشار بر ايران و سپس تخمين نوع و ميزان تاثير اين فشارها بر محاسبات راهبردي ايران هدر داده اند. مهم ترين سؤال براي آمريكايي ها همواره اين بوده - وهنوز هم ظاهرا هست- كه چه بايد كرد تا ايران تحت فلان شرايط خاص، به فلان شكل مشخص عمل كند؟ ساده تر، ايران چه زماني همان تصميم هايي را خواهد گرفت كه آمريكا منتظر آنهاست؟ كاملا روشن است - خصوصا اگر در مذاكرات و منازعات آمريكا و اسراييل بر سر ايران دقيق شويم- كه دولت اوباما هنوز در اين باره سردرگم است. بنابراين جا دارد كه وضعيت راهبردي منازعه ايران-آمريكا را به فشرده ترين شكل ممكن مرور كنيم. اين موضوع بويژه از اين رو حياتي است كه توجه كنيم شيوه عمل و سياستگذاري آمريكا درباره ايران مستقيما تابعي از طرز تلقي آن از محاسبات راهبردي ايران است.

ادامه نوشته

دورنماي مذاكرات آوريل (يادداشت روز)

در حالي كه ايران و 1+5 به زمان برگزاري مذاكرات جديد خود نزديك مي شوند، نشانه هاي كمي وجود دارد كه غرب آماده تن دادن به يك راه حل منصفانه باشد؛ در عين حال كه به نظر مي رسد محاسبات راهبردي آمريكايي ها درباره برنامه هسته اي ايران تا حدود زيادي تصحيح شده است.
حدود يك سال قبل، مذاكرات استانبول در ژانويه 2011 زماني به بن بست رسيد كه معلوم شد گروه 1+5 نه تنها فاقد اراده سياسي براي حل مسئله است بلكه از حداقل انسجام لازم براي اينكه از جانب ايران به عنوان يك طرف مذاكراتي در نظر گرفته شود هم برخوردار نيست. آمريكايي ها در آن مذاكرات تصور مي كردند قادر خواهند بود يك نسخه به اصطلاح بازنويسي شده از طرح مبادله سوخت هسته اي را به عنوان «يك گام اعتمادساز» به ايران تحميل كنند و وقتي با مقاومت ايران روبرو شدند ترجيح دادند مذاكرات شكست بخورد چرا كه تصور مي كردند بالاخره سوخت راكتور تهران تمام خواهد شد و ايران ناچار خواهد بود تحت فشار 800 هزار بيمار سرطاني اش مجددا پاي ميز مذاكره بازگردد.

ادامه نوشته

دانشمند شهيدي كه ولايت فقيه خط قرمزش بود

                          مصاحبه خواندني كيهان با خانواده شهيد احمدي روشن
                              دانشمند شهيدي كه ولايت فقيه خط قرمزش بود

هميشه براي ما نسل سومي ها سؤال بوده كه به راستي همت و باكري و باقري و خرازي و كاوه و جواناني از اين دست، در آن سن و سال چگونه به آن جايگاه رسيدند كه لشگر قلوب را فرماندهي مي كردند و خاكريزهاي حماسه را فتح. آيا افسانه نبودند؟
و رسالت مصطفي اين بود كه پاسخي زنده باشد براي اين سوال. جواني كه دانسته بود امروز صحنه نبرد حق و باطل كجاست و در خط مقدم اين ميدان بود.
آنهايي كه گمان مي كنند انقلاب پير و خسته شده بايد مصطفي را بشناسند. او كه همنام چمران است و يادش را زنده كرد؛ مرد علم و جهاد.
و چه كوته نگر است آن دشمني كه گمان مي كند با گلوله مي توان اين حركت مجاهدانه را متوقف كرد. آري! مصطفي ها نمي ميرند.
از همان روزهاي اول حاج حسين گفته بود برويم و با خانواده شهيد گفت و گو كنيم. مشتاق بوديم و عجله داشتيم اما آنها بشدت درگير بودند و هر روز يك جايي مراسمي بود. بالاخره توفيق رفيق راه شد و دو روز بعد از تشريف فرمايي حضرت آقا به خانه مصطفي، مهمان خانه پدر اين دانشمند شهيد شديم و آنچه مي خوانيد ماحصل گفت و گوي ما با رحيم احمدي روشن، صديقه سالاريان و فاطمه بلوري كاشاني -پدر، مادر و همسر شهيد- است. تذكر اين نكته لازم است كه بخش انتهايي گزارش، يعني روايت ديدار امام خامنه اي با خانواده شهيد به نقل از پايگاه اطلاع رساني ايشان است.
محمد صرفي، سرويس سياسي

ادامه نوشته

جهاد جوانان و مانور سياستمداران (يادداشت روز)


1-معاون تأسيسات هسته اي نطنز چهارشنبه هفته گذشته ترور شد. چيزي كه در اين ماجرا كمتر محل توجه قرار گرفت، سن و سال شهيد مصطفي احمدي روشن بود. معاون سايت غني سازي نطنز 32 سال داشت. در تصوير اين شهيد سعيد، همچنان كه معصوميت و نشاط موج مي زند، جواني او به چشم مي آيد. احمدي روشن گلچيني از نسل سوم (متولد دوره پس از انقلاب) است كه آموخته اند همچون نسل اول و دوم، نگاه كنجكاو ناظران جهاني را خيره و مسحور خود كنند. ترور احمدي روشن ذره اي از سوزش جان زمامداران آمريكا و اسرائيل و انگليس نخواهد كاست اما در مقابل، معجزه اي تازه را در جان نسل سوم و چهارم انقلاب رقم خواهد زد.
اگر قرار است گوشه اي از عظمت كار كارستان نسل جوان انقلاب بازگو شود، بد نيست اظهارات 6 سال پيش دكتر اكبر اعتماد اولين رئيس سازمان انرژي اتمي در زمان رژيم پهلوي را مرور كنيم. او 17 مهر 1384 ضمن يك سخنراني در «جامعه تخصصي بريتانيا و ايران» زبان به تحسين دانشمندان هسته اي جوان ايران گشود و گفت: «نسل بعد از انقلاب به كارهايي دست زدند كه نمي توانم بفهمم چگونه جسارت كردند به آنها بپردازند. اين نسل متخصصان هسته اي، جواناني علاقمند با انگيزه هاي قوي بودند و در دامنه وسيعي از بخش هاي مختلف فناوري هسته اي كار كردند كه من حتي در خواب هم نمي ديدم زماني چنين كارهايي در ايران صورت بگيرد. نسل دوم (بعد از انقلاب) كارها را شروع كردند ولي اكنون نسل سوم دانش آموختگان وارد ماجرا شده و هدايت كارها را به دست دارند. اينها جواناني بسيار باانگيزه و باعث افتخار هستند. اكنون مي بينيم جواناني 25 تا 40 ساله كارهايي بسيار عالي انجام مي دهند و توانسته اند در طيف وسيعي از همه عرصه هاي هسته اي وارد شوند و موفقيت كسب كنند.» او بعدها در مصاحبه با لوموند گفت «زحمتي را كه جوانان ايراني كشيده اند و نقطه اي كه بدان رسيده اند، واقعا براي همه كساني كه هميشه از عقب افتادگي هاي مزمن ايران دلگير بودند، جاي افتخار و غرور دارد».

ادامه نوشته

زبان جنايت ، اثر شهادت (يادداشت روز)

استفاده از زبان جنايت براي انتقال پيام هاي راهبردي هيچ وقت روش خوبي نبوده است بويژه وقتي با طرفي روبرو هستيد كه هيچ درك درستي از محاسبات استراتژيك او نداريد.
ترور مهندس مصطفي احمدي روشن، در روز چهارشنبه گذشته، تا آنجا كه به سياست مشترك آمريكا، انگليس و اسرائيل عليه ايران مربوط مي شود نشان دهنده يك ورشكستگي كامل است. با نشستن جنايت به جاي ديپلماسي و گلوله به جاي مذاكره نشان مي دهد پرده ها يكي يكي در حال فرو افتادن است و ملاك هايي روشن براي تمييز سياست واقعي غرب درباره ايران از سياست اعلامي آن ايجاد شده است.
تاريخچه به كارگيري گزينه عمليات ويژه اطلاعاتي عليه برنامه هسته اي ايران به هيچ وجه تازه نيست. بيش از 10 سال است كه اين گزينه به روش هاي مختلف پي گيري مي شود و بيش از 5 سال است كه آمريكايي ها رسما از آن سخن گفته اند.

ادامه نوشته

از وضعيت آستانه اي تا منطقه مصونيت (يادداشت روز)

تا پيش از اين مفهوم «وضعيت آستانه اي» مهم ترين مفهومي بود كه ديد واقعي غرب درباره «خطرناك ترين نقطه اي كه برنامه هسته اي ايران اساسا مي تواند در آن قرار بگيرد» را تشريح مي كرد اما اكنون مفهومي جديد به نام «ورود به منطقه مصونيت» در حال نشستن به جاي آن است.
از بيش از دو سال پيش به اين سو، غربي ها بارها گفته اند نگراني اصلي آنها درباره برنامه هسته اي ايران اين نيست كه ايران سلاح هسته اي بسازد و با آن غرب را هدف قرار بدهد، بلكه نگراني اصلي آنها اين است كه ايران در وضعيتي قرار بگيرد كه تمام قابليت هاي لازم، براي ساخت سلاح هسته اي هر زمان كه اراده كرد، را در اختيار داشته باشد. اين نقطه اي است كه اصطلاحا «وضعيت آستانه اي» ناميده مي شود.
ايران متقابلا همواره استدلال كرده است كه هيچ گونه قصد يا طراحي براي ساخت سلاح هسته اي ندارد و صرفا در حال توسعه برنامه اي صلح آميز با هدف توليد انرژي است اما غربي ها به دلايل عمدتا سياسي و نه فني و اطلاعاتي هرگز اين موضوع را نپذيرفته اند.
ارزيابي هاي اطلاعاتي آمريكا، اسرائيل و اروپا درباره برنامه هسته اي ايران هم از دو سال پيش به اين سو، در واقع ارزيابي هايي درباره زمان رسيدن ايران به وضعيت آستانه اي بوده است نه ارزيابي از زمان ساخته شدن سلاح هسته اي توسط ايران.
در خلاصه ترين تعريف ممكن، غربي ها گفته اند منظورشان از وضعيت آستانه اي وضعيتي است كه در آن ايران براي ساخت سلاح هسته اي جز تصميم سياسي به چيز ديگري نياز نداشته باشد.
ارزيابي هاي اطلاعاتي آمريكا بويژه ارزيابي سال 2011 مي گويد هدف اصلي برنامه هسته اي ايران رسيدن به وضعيت آستانه اي است. اگرچه ميان ديدگاه اسرائيلي و ديدگاه آمريكايي درباره تعريف فني وضعيت آستانه اي تفاوت وجود دارد، ولي اگر بخواهيم ديدگاه هاي هر دو طرف را در اين باره تلفيق كنيم، مشخصات زير براي آنچه غرب آن را قرار گرفتن برنامه هسته اي ايران در وضعيت آستانه اي مي خواند، قابل استخراج است:

ادامه نوشته

فرض كنيم معامله كرده باشند... (يادداشت روز)

«روسيه با امريكا معامله كرده است». اين جمله اي است كه اين روزها زياد مي شنويم. اما تحليل دقيق سناريوهاي پيش رو مستلزم آن است كه از اين حد بسيار فراتر برويم. تمركز بر اين جمله، معنايي بيش از توقف در بديهيات ندارد. روسيه همواره در حال معامله با امريكا بوده است. در مورد پرونده هسته اي ايران بيش از 6سال است كه اين روند آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد به طوري كه از يك جنبه، تاريخ پرونده هسته اي ايران را مي توان تاريخ معامله هاي روسيه با امريكا دانست. پس مهم اين نيست كه بگوييم روسيه و امريكا معامله كرده اند، مهم اين است كه ببينيم اين معامله دقيقا درباره چه موضوعاتي و تا چه اندازه صورت گرفته و تا آنجا كه به ايران مربوط مي شود چه نتايجي مي تواند داشته باشد.

ادامه نوشته

انتخابي براي غرب (يادداشت روز)

رسانه ها و مقام هاي غربي عموماً از درك درست معناي آمادگي ايران براي ارائه يك بسته جديد به گروه 6 عاجز مانده اند. رسانه هاي غربي عموماً اينگونه برداشت كرده اند كه ايران خود را براي مذاكره درباره پرونده هسته اي اش آماده مي كند. اعلام خبر ارائه اين بسته درست يك روز قبل از نشست معاونان وزراي خارجه گروه 6 در فرانكفورت هم اين ديدگاه را تقويت كرده است. واقعيت ماجرا اما اين است كه بسته پيشنهادي جديد ايران اساساً ربطي به موضوع هسته اي ندارد. پس از كامل شدن اجراي مداليته توافق شده با آژانس در سال 2007، اكنون چيزي به نام پرونده هسته اي باقي نمانده است كه گفت وگو درباره آن، آن هم با گروه 6 لازم باشد. در مداليته توافق شده با آژانس 6 مسئله به عنوان «موضوعات باقي مانده» شناسايي شده بود كه تمامي آنها اكنون حل و فصل شده و آژانس طي نامه هايي رسمي به ايران اعلام كرده است كه ديگر هيچكدام از آن مسائل را به عنوان «موضوعات باقي مانده» محسوب نمي كند. در انتهاي مداليته، ايران و آژانس توافق كرده بودند اگرچه ايران مطالعات ادعايي را به عنوان يك موضوع براي بحث با آژانس به رسميت نمي شناسد، ارزيابي خود از اين ادعاها را تنها پس از آنكه اصل اسناد مورد ادعا به تهران تحويل شد، به آژانس ارائه نمايد. با وجود آنكه پس از آن تاريخ آژانس هرگز نتوانست به تعهد خود درباره ارائه اصل اسناد مطالعات ادعايي به ايران عمل كند- والبرادعي در تمام گزارش هاي خود و از جمله در گزارش اخير بابت اين موضوع از آمريكا انتقاد و آن را به كارشكني در فرآيند راستي آزمايي متهم كرده است- اما ايران نهايتاً پس از چند جلسه فشرده كاري با نمايندگان آژانس، در بيش از 100 صفحه ارزيابي خود از اين جعليات را ارائه داد. به اين ترتيب و با توجه به اينكه آژانس در گزارش اخير خود «صحت» (authenticity) اسناد مطالعات ادعايي را هم زير سوال مي داند، اساساً ديگر چيزي به نام پرونده هسته اي ايران نمي ماند كه گفت وگو درباره آن لازم باشد. آژانس اكنون طبق تعهد خود در سند مداليته موظف است روند رسيدگي به پرونده ايران را عادي كند و هرگونه بحث اضافي فقط مي تواند طبق پادمان و با دبيرخانه آژانس انجام شود.

ادامه نوشته

درباره آخرين گزارش آژانس (يادداشت روز)

گزارش جديد آژانس بين المللي انرژي اتمي درباره برنامه هسته اي ايران به لحاظ حقوقي يك سند تكراري است. همه نكات به اصطلاح منفي كه در اين گزارش آمده تقريبا عينا در گزارش هاي قبلي وجود داشته است. جملاتي از اين قبيل كه ايران درخواست هاي قطعنامه هاي شوراي امنيت از جمله تعليق قابل راستي آزمايي غني سازي را اجرا نمي كند، اجراي كد 1/3 از ترتيبات فرعي پادمان را پس از صدور قطعنامه 1737 متوقف كرده و همچنين اينكه مطالعات ادعايي را به عنوان موضوعي براي بحث با آژانس، داراي اعتبار نمي داند. همه اينها درست است. ايران برنامه خود را تعليق نمي كند چون فرايند ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت در فوريه 2006 را بر مبناي اساسنامه آژانس غير قانوني مي داند (فقط به عنوان يك نمونه توجه كنيد كه يكي از اصلي ترين دلايل ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت و يكي از درخواست هاي تكراري قطعنامه هاي شوراي امنيت از ايران متوقف كردن عمليات «بازفراوري»است. اين در حالي است كه آژانس بيش از 4 سال است پي در پي در گزارش هاي خود مي نويسد هيچ فعاليت باز اوري در ايران وجود ندارد! ايران چگونه بايد چيزي را كه وجود ندارد، متوقف كند؟!) و علاوه بر اين از حيث مذاكراتي يقين دارد كه تعليق به بي خاصيت شدن هرگونه مذاكره احتمالي در آينده خواهد انجاميد هم چنانكه تجربه مذاكرات سال هاي 2003-2005 همين را نشان مي دهد. ايران پروتكل الحاقي و كد 1/3 از ترتيبات فرعي پادمان را هم اجرا نمي كند چون همه اينها اقداماتي داوطلبانه بوده كه ايران هيچ الزام حقوقي به اجراي آن نداشته (مراجعه كنيد به قطعنامه هاي شوراي حكام از سپتامبر 2003 تا فوريه 2006) و ضمنا با ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت، قانون مصوب مجلس دولت را ملزم به توقف اجراي اقدامات داوطلبانه كرده است. در مورد مطالعات ادعايي موضوع ساده تر است. كمي بعد به آن خواهيم پرداخت.

ادامه نوشته

چشم هاى باز و بسته

ایران روز گذشته آمادگی خود را برای ورود به فاز جدید مذاکرات با گروه 6  اعلام کرد. بیانیه ایران که پیش تر گفته شده بود به زودی منتشر خواهد شد نقشه راهی را ترسیم می کند که از دید ایران توصیف کننده مبانی مذاکرات آتی است. پیش از اینکه به شرح مختصری از این مبانی بپردازیم لازم است توضیح داده شود که چرا در یک فضای مذاکراتی جدید قرار داریم و مشخصات فاز جدید چیست ؟

گروه ۶ حدود 9 ماه قبل مذاکرات خود با ایران را به این دلیل که اعضای آن درباره اتخاذ یک استراتژی واحد در مقابل ایران توافق نداشتند تعطیل کرد. اختلافات گروه در آن ایام چنان بالا گرفته بود که رسانه های غربی هم به کنایه آن را گروه 3+3 می نامیدند تا تاکید کرده باشند که این گروه عملا به دو بلوک کاملا مجزا تجزیه شده است. منشا اصلی اختلاف در گروه 6 به طور تاریخی این بوده است که کشورهایی مانند روسیه، چین و آلمان هواره معتقد بوده اند می توان و باید به دیپلماسی زمان داد و مسئله ایران از طریق گفت وگو بهتر حل می شود تا از طریق تهدید و تحریم. ضمنا این کشورها خط قرمز خود را ایران هسته ای به معنای ایران صاحب سلاح هسته ای قرار داده بودند نه ایران هسته ای به معنای کشوری که ولو در ابعاد صنعتی غنی سازی می کند. نتیجه این تحلیل خاص از مفهوم ایران هسته ای این بود که این کشورها عقیده داشتند می توان غنی سازی داخل ایران را تحت شرایطی پذیرفت، بویژه اگر روشن شده باشد که امکان واداشتن ایران به تعلیق همیشگی غنی سازی از طریق اعمال فشار وجود ندارد. به تعبیر دیگر، این کشورها عقیده داشتند برای بازداشتن ایران از غنی سازی اورانیوم فقط تا حد معینی می توان هزینه داد و مثلا در مسیر اعمال تحریم ها پیش رفت و اگر روشن شود که بازداشتن ایران به «دیوانگی» یا «تحمل هزینه » فوق العاده بالا  نیاز دارد برای غرب بهتر آن است که ایران هسته ای را بپذیرد تا اینکه به استراتژی تشدید فشار اصرار بورزد. در مقابل 3 کشور فرانسه، انگلیس و امریکا معتقد بودند -یا لاقل به ظاهر اینگونه وانمود می کردند- که برای جلوگیری از ظهور ایران هسته ای هر مقدار هزینه که لازم باشد باید پرداخت و برای تشدید فشار بر ایران هیچ سقفی نمی توان قائل شد. ضمنا تحلیل این کشورها که در مواردی به فضای آشکار رسانه ای هم راه می یافت این بود که غنی سازی درایران مساوی ساخت سلاح هسته ای است و به هیچ شکلی نمی توان مفهومی از ایران هسته ای را تصور کرد که شامل غنی سازی باشد اما خطر اشاعه در بر نداشته باشد.

ادامه نوشته

آژانس ( گفت و شنود )

گفت: آمريكا و اروپا با جمهوري اسلامي ايران دشمن خوني هستند ولي اين آقاي دكتر البرادعي، مديركل آژانس كه مسلمان است پس چرا جانب ايران را نمي گيرد؟
گفتم: مثلا چه كند؟
گفت: ايشان كه از حقيقت ماجرا باخبر است و مديركل آژانس هم كه هست، خب چرا حقايق را با صراحت در گزارش خود نمي نويسد و اين دست و آن دست مي كند؟
گفتم: شايد حساب آينده سياسي خودش را مي كند و نمي خواهد به خاطر حق گويي موقعيت كنوني خود را ا زدست بدهد.
گفت: چه عرض كنم؟!
گفتم: شايع شده كه يكي از ايراني ها از البرادعي پرسيد؛ آيا شما واقعاً دكتر هستي؟ و البرادعي جواب داد؛ آره، آن شخص دوباره پرسيد، جان من راست مي گويي كه واقعاً دكتر هستي؟ و البرادعي پاسخ داد؛ به جان تو دكتر هستم، چطور مگه؟ و يارو كه از «آژانس» تصور ديگري داشت با تعجب گفت؛ خب! مرد حسابي! اگه دكتر هستي پس چرا توي آژانس كار مي كني؟!

شايد فردا دير باشد ( يادداشت روز )

طي چند روز گذشته و بعد از اعلام مفاد توافقنامه پاريس، اصلي ترين بخش هاي آن را نقد و بررسي كرديم و اكنون بايد به جدي ترين خطري كه چرخه توليد سوخت هسته اي كشورمان را تهديد مي كند و رد پاي آن در توافقنامه اخير به وضوح ديده مي شود اشاره كنيم. خطري كه اگر مسئولان محترم كشورمان از همين امروز براي مقابله با آن دست به كار نشوند، بيم آن مي رود كه فردا خيلي دير باشد، مخصوصاً آن كه اروپايي ها با زرنگي! خاصي -بخوانيد با موذي گري- بندهاي مربوط به اين بخش از توافقنامه را به گونه اي زمان بندي كرده اند كه فرصت هرگونه اقدام پيشگيرانه اي از ايران سلب شود.
اين خطر - و زمينه اي كه اروپايي ها براي وقوع آن در متن توافقنامه پاريس تدارك ديده اند- را با توضيحات زير تشريح مي كنيم. اميد آن كه تا دير نشده از اين خطر جدي جلوگيري شود.
1-سايت اينترنتي آژانس بين المللي انرژي اتمي به آدرس «WWW.IAEA.ORG» در گزارش مختصري با عنوان «زمينه پيدايش گروه كارشناسي دسترسي هاي چندجانبه هسته ايMULTI LATERALNUCLEAR APPROACHES»موسوم به MNA از تشكيل اجلاس بازنگري در مفاد معاهده NPT در اواخر فوريه 2005 -اوايل اسفندماه 1383- خبر مي دهد و تأكيد مي كند كه قرار است در اين اجلاس، پيرامون چگونگي دسترسي كشورهاي عضو NPT به «سوخت اتمي» و برخورداري آنها از «چرخه توليد سوخت هسته اي» تجديدنظر شود. در اين گزارش آمده است كه پيشنهاد اين تجديدنظر در اجلاس سپتامبر 2003 شوراي حكام آژانس انرژي اتمي ارائه شده و مورد قبول اعضاي اين شورا قرار گرفته است. گزارش مزبور درباره علت ارائه اين پيشنهاد و ضرورت اين تجديدنظر مي نويسد «تجربه ها و رخدادهاي اخير نشان داده است كه قوانين بي رمق كنوني نمي تواند كشورهاي داراي چرخه توليد سوخت هسته اي را از تلاش براي توليد سلاح هسته اي باز دارد و عدم دسترسي آنها به بمب اتمي را تضمين كند بنابراين لازم است در آن بخش از مفاد NPT و پادمان هاي مربوطه كه به موارد حساسي نظير غني سازي اورانيوم، جداسازي پلوتونيوم و امثال آن اختصاص دارد، تجديدنظر به عمل آمده و اين مواد به گونه اي تغيير يابد كه احتمال دسترسي كشورهاي داراي چرخه سوخت هسته اي به سلاح اتمي وجود نداشته باشد.
اين خبر، علاوه بر سايت اينترنتي آژانس بين المللي انرژي اتمي، از كانال هاي ديگري نيز مطرح شده و از جمله جرج بوش، البرادعي و برخي ديگر از مقامات آمريكايي و اروپايي نيز در اظهارات خود به تشكيل اجلاس بازنگري در بهار سال 2005 اشاره كرده اند. بنابراين، ترديدي نيست كه در اواخر ماه فوريه 2005، در مفاد معاهده NPT و پادمان ها و پروتكل هاي پيراموني آن تغييرات اساسي و تجديدنظر بنيادي صورت خواهد پذيرفت و اين تغييرات در مورد چگونگي دسترسي كشورهاي عضو اين پيمان به «سوخت هسته اي» و حق برخورداري آنها از «چرخه توليد سوخت اتمي» خواهد بود.
2-در گزارش مورد اشاره آمده است كه پيشنهاد اين تجديدنظر و انجام تغييرات اساسي در مفاد NPT در اجلاس ماه سپتامبر 2003 -شهريورماه 1382- شوراي حكام ارائه شده و مورد پذيرش اعضاي اين شورا قرار گرفته است.
اكنون به اين نكته مهم توجه كنيد كه تاريخ ارائه اين پيشنهاد، دقيقاً همزمان با اوج چالش هسته اي آمريكا و متحدانش با ايران است يعني دقيقاً، همان هنگامي كه حريف از دسترسي جمهوري اسلامي ايران به فن آوري هسته اي، آن هم در مقياس غني سازي اورانيوم و برخورداري از چرخه توليد سوخت اتمي به نگراني و اضطراب افتاده است و با توسل به قانون شكني، زورگويي و تهديدهاي مكرر تلاش مي كند ايران اسلامي را از فن آوري غني سازي اورانيوم و داشتن چرخه توليد سوخت اتمي محروم كند. ولي قوانين پذيرفته شده NPT و مخصوصاً ماده 4 اين معاهده، دست آمريكا و متحدانش را بسته است، چرا كه مطابق نص صريح مفاد اين معاهده، كشورهاي عضو حق برخورداري از فن آوري صلح آميز هسته اي و از جمله چرخه توليد سوخت اتمي را دارند و بديهي است كه از راههاي قانوني و سازوكارهاي تعريف شده در حقوق بين الملل به ويژه مفاد NPT و مواد كنوانسيون 1969 وين كه به علت ميزان اعتبار و اهميت به قانون اساسي معاهدات
CONTITOTION OF CONVENTIONS معروف است نمي توانند ايران اسلامي را از غني سازي اورانيوم با هدف دسترسي به چرخه توليد سوخت اتمي بازدارند.
بسيار ساده لوحانه است اگر اين همزماني و موضوع ويژه اجلاس بازنگري فوريه 2005 را تصادفي و اتفاقي بدانيم و از هدف اصلي اين بازنگري كه تغيير مفاد NPT به منظور محروم كردن
-به اصطلاح قانوني- جمهوري اسلامي ايران از غني سازي اورانيوم و چرخه توليد سوخت اتمي است غافل باشيم... آيا اين موضوع نگران كننده نيست؟! به يقين هست.
3-در اواخر دهه 60 قرن گذشته ميلادي -1968- پنج كشور قدرتمند آن زمان كه از سلاح هسته اي برخوردار بودند، ظاهراً به بهانه نجات جهان از قدرت تخريبي سلاح اتمي! و در واقع با اين هدف كه تسليحات اتمي را تنها در انحصار خود داشته باشند، پيش نويس معاهده منع توليد و گسترش سلاحهاي هسته اي NPT را كه از قبل تهيه كرده بودند، به مجمع عمومي سازمان ملل متحد ارائه كرده و به تصويب رساندند. براساس ماده 9 اين پيمان، كشورهاي جهان به دو گروه تقسيم شدند. گروه اول، كشورهاي دارنده سلاح هسته اي كه منحصر به آمريكا، انگليس، فرانسه، چين و شوروي سابق بود و گروه دوم، كشورهاي فاقد سلاح هسته اي كه ساير كشورها غير از 5كشور مورد اشاره را شامل مي گرديد.
ماده 9 معاهده تصريح مي كند «كشورهاي دارنده سلاح هسته اي به دولت هايي اطلاق مي شود كه تا قبل از ژانويه 1967، يك سلاح هسته اي يا وسيله انفجاري هسته اي را ساخته و منفجر كرده باشند» با اين قيد، تنها 5 كشور مورد اشاره حق برخورداري از سلاح هسته اي را كسب مي كردند و بقيه از اين حق محروم و ممنوع شده بودند.
در بخش پاياني و توضيحي ماده 9 دقت كنيد. نكته بااهميتي در آن است. مطابق اين بخش از ماده 9، كشورهايي كه تا قبل از ژانويه سال 1967، به فن آوري توليد سلاح هسته اي دست يافته ولي اين فن آوري را با انجام انفجارهاي اتمي فعال نكرده بودند، حق برخورداري از سلاح هسته اي را نداشته اند و اين حق تنها منحصر به كشورهايي است كه قبل از آن تاريخ اين فن آوري -يعني توليد سلاح اتمي- را به صورت فعال داشته اند.
اكنون بايد پرسيد كه آيا اين ماجرا، ذهن مسئولان محترم هسته اي كشورمان را به خود مشغول نمي كند؟ و آيا، اين دغدغه را در ذهن آنها پديد نمي آورد كه مبادا در اجلاس بازنگري مفاد NPT در فوريه 2005، با استناد به اين كه غني سازي اورانيوم در جمهوري اسلامي ايران به حالت تعليق درآمده است -داوطلبانه يا اجباري فرقي نمي كند- كشورمان را در گروه كشورهايي قرار دهند كه به علت فعال نبودن چرخه توليد سوخت حق برخورداري از اين فن آوري را نداشته باشد و در صورت نياز به راكتور اتمي، مجبور باشد كه سوخت مورد نياز را از كشورهاي ديگر كه حق توليد سوخت به آنها داده شده است، خريداري كنند؟!
لطفاً ابرو در هم نكشيد و نگارنده را به «بدبيني» متهم نفرماييد، چرا كه خوشبيني نسبت به دشمني كه آشكارا كمر به نابودي نظام اسلامي ايران و انتقام از مردم مسلمان اين مرزوبوم بسته است، غيرمنطقي و درخور ملامت و سرزنش است و نه، بدبيني نسبت به دشمناني كه تاكنون غير از «بد» از آنها ديده نشده است، مخصوصاً آن كه وقتي پاي استدلال و استناد در ميان است، بايد به ميزان درستي و قابل قبول بودن استدلال ها و استنادها تكيه كرد زيرا، اين يك اصل پذيرفته شده و غيرقابل ترديد است كه «واقع بيني» جايي براي احساسات خوشبينانه و بدبينانه باقي نمي گذارد. آيا غير از اين است؟!
4-اكنون به متن توافقنامه پاريس برمي گرديم و ردپاي اين توطئه را در بندهاي آن جست وجو مي كنيم.
در بخشي از توافقنامه پاريس آمده است «سه كشور اروپايي و اتحاديه اروپا از مديركل آژانس حمايت مي نمايند كه از ايران براي پيوستن به گروه كارشناسي رويكردهاي چندجانبه چرخه سوخت هسته اي، دعوت كند.»
اين گروه همان گروه موسوم به MNA است كه درصدر اين يادداشت به آن اشاره كرديم. مسئولان محترم مذاكره كننده كشورمان از اين بند با عنوان يك دستاورد ياد مي كنند كه البته كليت آن قابل نفي نيست ولي درباره آن گفتني هايي نيز هست؛
الف: براساس «گزارش سايت اينترنتي آژانس بين المللي»، اين گروه كاري همانگونه كه از نام آن پيداست، يك گروه كارشناسي است كه از 23 كارشناس تشكيل شده و رياست آن را آقاي «برونو پلاد» معاون سابق مديركل آژانس برعهده دارد. اعضاي اين گروه را آقاي البرادعي انتخاب كرده است و مأموريت آنها تهيه پيش نويس براي تجديدنظر و تغييرات مورد اشاره در مفاد NPT است كه قرار است آن را در فوريه 2005 به اجلاس بازنگري NPT در مركز آژانس در وين ارائه كنند.
ب: مطابق قوانين آژانس، كارشناسان كشورهاي عضو NPT حق دارند در گروههاي كارشناسي آژانس حضور داشته باشند، اين حق براي كشورهاي عضو در اجلاس شوراي حكام نيز در نظر گرفته شده است، با اين تفاوت كه در تصميم گيري هاي اجلاس شوراي حكام، فقط نمايندگان آن دسته از كشورها كه در آن دوره به عنوان عضو شوراي حكام انتخاب شده اند حق رأي دارند و كارشناسان ساير كشورهاي عضو، بدون حق رأي مي توانند در اجلاس شوراي حكام حضور داشته و بر جريان امور نظارت كنند.
اكنون، اين سؤال منطقي و قانوني مطرح است كه اين بند از توافقنامه پاريس چه امتيازي براي كشورمان تلقي مي شود كه از آن با عنوان يك «دستاورد»! ياد مي كنند؟! چرا كه، مطابق روال و قوانين آژانس، كارشناسان كشورمان بدون دعوت مديركل نيز حق حضور در جلسات كارشناسي گروه MNA را داشته و دارند. بنابراين به قول آقاي دكتر لاريجاني-كه حرفش را بعداً پس گرفت و شايد هم از اول نگفته بود- آيا اين بند همان «آب نباتي» نيست كه اروپايي ها در مقابل دريافت «مرواريد غلتان» به ما داده اند؟
ج: ممكن است گفته شود كه حضور كارشناسان كشورمان در اين گروه به عنوان ناظر بي طرف نيست و به آنها حق اظهارنظر و ارائه پيشنهاد در متن پيش نويس مورد اشاره داده مي شود. كه بايد گفت؛ اين نيز، يك توجيه غيرقابل قبول است. زيرا، اين گروه فقط يك گروه كارشناسي است و مأموريت آن، تنها تهيه پيش نويس و ارائه آن به مديركل آژانس براي طرح در اجلاس بازنگري NPT است. بنابراين، اساساً اين گروه حق تصميم گيري و رأي ندارد كه حضور كارشناسان كشورمان در تصميم نهايي تأثيري داشته باشد.
د: برخي از مسئولان مذاكره كننده كشورمان اظهار مي دارند كه حضور كارشناسان ايران در گروه MNA مي تواند آنها را در جريان امور و تصميم هاي بعدي شوراي بازنگري قرار دهد. كه اين ديدگاه قابل قبول است ولي اجازه حضور به كارشناسان كشورمان در اين گروه كارشناسي، امتياز تلقي نمي شود، بلكه حق طبيعي و قانوني ايران بوده و هست.
هـ: با توجه به شواهد و قرائن موجود و توطئه اي كه در حال تكوين است، به نظر مي رسد اروپايي ها از بيم هوشياري ايران و احتمال برخورد با توطئه اي كه در پيش است، اين بند را در توافقنامه جاي داده اند تا از طريق اعتماد كاذبي كه در طرف ايراني پديد مي آيد، از مقابله احتمالي جمهوري اسلامي ايران با توطئه مورد اشاره پيشگيري كرده باشند. اين احتمال از آنجا قوت مي گيرد كه برخي از برادران دست اندركار مذاكره هسته اي در پاسخ به احتمال خطري كه اجلاس بازنگري قوانين NPT در پي دارد، به وجود بند يادشده در توافقنامه اشاره مي كنند!
5- در بخشي از توافقنامه پاريس آمده است؛ «ايران مطابق ماده 2 معاهده NPT تأكيد مي كند كه به دنبال دستيابي به سلاحهاي هسته اي نيست و نخواهد بود و خود را به همكاري كامل و شفاف با آژانس متعهد مي داند.»
بند 2 معاهده NPT درباره ممنوعيت كشورهاي عضو از تلاش براي دسترسي به سلاح اتمي است و با تأكيد غليظ و شديدي تصريح مي كند كه اين كشورها، نبايد «به هيچ طريقي سلاح هاي هسته اي يا ساير ادوات انفجاري هسته اي را ساخته و كسب نمايند و در جست وجو يا دريافت كمك براي ساخت سلاحها يا ادوات انفجاري باشند.»
تا اينجاي بند مورد اشاره، قابل قبول و منطقي است، چرا كه ايران پذيرفته است در پي ساخت سلاح هسته اي نباشد ولي نكته درخور توجه كه ردپاي توطئه ياد شده را پررنگ تر مي كند اينكه، در اين بند از توافقنامه به ماده 4 معاهده NPT هيچ اشاره اي نشده است. ماده 4 تأكيد مي كند:
«هيچ يك از مواد اين پيمان به نحوي تفسير نخواهد گرديد كه به حقوق غيرقابل انكار هر يك از اعضاء اين پيمان به منظور توسعه تحقيقات، توليد و بهره برداري از انرژي هسته اي جهت اهداف صلح جويانه بدون هر نوع تبعيض و براساس مواد 1 و 2 اين پيمان، خللي وارد نمايد.
همه اعضاء اين پيمان متعهد مي گردند كه تبادل هرچه وسيعتر تجهيزات، مواد، دانش و اطلاعات فني را جهت مصارف صلح جويانه انرژي هسته اي تسهيل نموده و حق شركت در اين مبادلات را دارند. اعضاء اين پيمان در صورت توانايي بايد انفرادي يا به اتفاق ساير اعضاء يا سازمانهاي بين المللي در توسعه بيشتر استفاده از انرژي هسته اي براي اهداف صلح جويانه مخصوصاً در قلمرو اعضايي كه فاقد سلاح هسته اي مي باشند و با توجه به نيازهاي مناطق در حال توسعه جهان، مشاركت نمايند.»
همانگونه كه ملاحظه مي كنيد در توافقنامه به ماده 4 كه حق برخورداري ايران از فن آوري صلح آميز هسته اي-از جمله غني سازي اورانيوم و چرخه توليد سوخت اتمي- و استفاده از حق مبادلات دانش و اطلاعات فني و تجهيزات اتمي و... را تضمين مي كند كمترين اشاره اي نشده است. آيا اين نكته سؤال برانگيز نيست و آيا ناديده گرفتن عمدي مفاد ماده 4، زمينه سازي براي توطئه اي كه به آن اشاره گرديده نمي باشد؟
6- دوستان عزيز مذاكره كننده در پاسخ به اين سؤال مي گويند در ابتداي توافقنامه تأكيد شده است كه «سه كشور اروپايي و اتحاديه اروپا بر حقوق ايران براساس NPT كه مطابق با تعهداتش به معاهده و بدون تبعيض اعمال مي شود، اذعان دارند» و با استناد به كليت و اطلاق اين بند، تأكيد بر ماده 4 را غيرضروري مي دانند.
استدلال برادران مذاكره كننده به لحاظ حقوقي قابل قبول است و اطلاق قبلي، به طور منطقي ماده 4 معاهده را نيز شامل مي شود ولي سؤال اين است كه اگر اين اطلاق، تمامي مواد NPT را دربرمي گيرد-كه مي گيرد- و براين اساس اشاره به ماده 4 ضروري نبوده است، چرا اروپايي ها علي رغم اطلاق ياد شده، در متن توافقنامه روي ماده 2 تأكيد ورزيده اند؟ اگر مطابق استدلال عزيزان مذاكره كننده، اشاره جداگانه به بند 4 ضرورت نداشته است، براساس همين استدلال، تأكيد جداگانه بر ماده 2 نيز ضروري نبوده است. بنابراين، چرا اروپايي ها در «يك بام» از «دو هوا» سخن گفته و آنجا كه پاي تعهد ايران در ميان است، تأكيد اكيد داشته اند ولي آنجا كه پاي تعهد خودشان در ميان بوده است، دچار فراموشي شده اند؟! اگر اين ماجرا، تصادفي بوده است، چرا اروپايي ها در همه جاي توافقنامه، تصادفاً بندهاي آن را به نفع خود تنظيم كرده اند و هيچ جا، تصادفاً به نفع ما، دچار غفلت نشده اند؟!
7- در يكي از بندهاي توافقنامه پاريس آمده است كه از نيمه اول دسامبر 2004- 25آذرماه 1383- يك گروه كاري با حضور نمايندگان ايران و اتحاديه اروپا تشكيل مي شود تا در زمينه هاي سياسي، امنيتي، تكنولوژي و همكاري هسته اي با يكديگر مذاكره كنند، اين «كميته راهبري» بعد از سه ماه- يعني نيمه اول مارس 2005 مطابق با 25 اسفندماه 1383- مجدداً تشكيل جلسه خواهند داد تا گزارش پيشرفت از گروههاي كاري دريافت شده و نسبت به پيشبرد پروژه ها و يا اقداماتي كه مي توانند قبل از يك توافق كلي به اجرا درآيند، تصميم گيري شود.
و اما به بخش ديگر توافقنامه نيز توجه كنيد كه تأكيد دارد؛ تعليق غني سازي اورانيوم تا زماني كه مذاكرات براي يك توافق مورد قبول دو طرف درخصوص ترتيبات درازمدت پيش مي رود، ادامه خواهد داشت.
اكنون ردپاي توطئه اي كه براي محروم كردن به اصطلاح قانوني كشورمان از غني سازي اورانيوم و چرخه توليد سوخت هسته اي تدارك ديده اند با وضوح بيشتري ديده مي شود. چرا...؟! لطفاً دقت كنيد؛
الف: مسئولين محترم مذاكره كننده در پاسخ به اين اعتراض كه چرا تعليق نامحدود غني سازي اورانيوم را پذيرفته ايد؟ ضمن آنكه تعليق نامحدود را نفي مي كنند-كه قابل قبول نيست و قبلاً به گونه اي مستند و مستدل به آن پرداخته ايم- با اشاره به بند مربوط به تشكيل «كميته راهبري» در توافقنامه، اظهار مي دارند بعد از پايان مدت سه ماهه كه در اين بند پيش بيني شده است، اگر مشاهده كرديم كه اروپايي ها به تعهدات خود عمل نكرده اند، توافقنامه را ناديده گرفته و غني سازي اورانيوم را آغاز مي كنيم!
در اين باره، با پوزشي آميخته به تأسف بايد گفت كه دوستان عزيزمان از «نوشداروي بعد از مرگ سهراب» سخن مي گويند!... مي پرسيد چرا...؟! پاسخ خيلي روشن است و پي بردن به آن، فقط به اندكي دقت نياز دارد.
همانگونه كه اشاره كرديم، تاريخ برپايي اجلاس بازنگري و تجديدنظر در مفاد NPT و پادمان هاي مربوطه، اواخر ماه فوريه 2005، يعني اوايل اسفند سال 1383 است و حال آنكه، پايان مهلت 3 ماهه «كميته راهبري» نيمه اول ماه مارس 2005، يعني حداقل 15 روز بعد از پايان اجلاس بازنگري است. بنابراين اگر هم مطابق نظر هيئت مذاكره كننده ايراني، در پايان مهلت سه ماهه كميته راهبري و مشاهده عدم پاي بندي اروپايي ها به تعهداتشان قصد برهم زدن توافقنامه پاريس را داشته باشيم، ديگر كار از كار گذشته و آنچه از آن مي ترسيديم اتفاق افتاده است. به بيان ديگر، زمان توطئه اي كه براي محروم كردن كشورمان از چرخه توليد سوخت اتمي تدارك ديده اند، اجلاس بازنگري NPT در فوريه 2005 است و چنانچه در اين اجلاس- آنگونه كه شواهد و اسناد مورد اشاره نشان مي دهند- با تجديدنظر در ماده 4 معاهده NPT، ايران اسلامي را به دليل غيرفعال بودن غني سازي اورانيوم، در گروه كشورهاي محروم از چرخه توليد سوخت هسته اي قرار بدهند، ديگر از سرگيري غني سازي اورانيوم در ماه مارس-3ماه بعد از نوامبر- نه فقط سودي ندارد، بلكه مطابق قوانين بازنگري شده NPT، اين اقدام غيرقانوني تلقي خواهد شد و...
8- و بالاخره، با توجه به نكات فوق، توطئه حتمي و خطر جدي است. بنابراين، اكنون كه دست اندركاران پرونده هسته اي كشورمان بر مذاكره و توافق با اروپايي ها اصرار دارند- كه اصرار غيرقابل توجيهي است- تنها راه چاره آن است كه از اروپايي ها و آژانس تضمين قانوني بگيريم كه در اجلاس بازنگري فوريه 2005، چرخه توليد سوخت هسته اي و غني سازي اورانيوم كشورمان به علت تعليق-داوطلبانه يا اجباري- غيرفعال تلقي نشود و تغييرات و تجديدنظرهاي احتمالي در معاهده NPT، «عطف به ماسبق» نگرديده و چرخه توليد سوخت ايران اسلامي را شامل نشود. در غير اين صورت، هم اكنون بايد توافقنامه پاريس را بي اعتبار اعلام كرده و هيچيك از تعهدات مندرج در آن را نپذيريم. آيا هيچ عاقلي از ترس مرگ خودكشي مي كند؟!
حسين شريعتمداري