امام جنگ عقيده
اينجا تفنگ قلم است

پيام فضلي نژاد
پس از درگذشت امام خميني، آيت الله سيدعلي خامنه اي براساس اصول حكمي او به شرح نظري و تثبيت عملي روند تمدن سازي اسلامي پرداختند. تبارشناسي، روش شناسي و فرجام شناسي رهبر معظم انقلاب در حيطه تمدن سازي - مانند همه عرصه ها- ريشه در مكتب اسلام ناب دارد. همان طور كه امام مي فرمود امروز «قلم ها» به جاي سرنيزه ها عليه ماست،127 رهبري نيز در عرصه «نبرد فرهنگي» هشدار مي دهند «اينجا تفنگ ، قلم است.»128 امام از «سجده» به طرف غرب متاثر مي شد و مي گفت «اين قدر طرف غرب سجده نكنند كتاب بنويسند. شما خودت مطلب داري؛ چه كار داري كي چه گفته؟ جهنم كه گفته!»129 آيت الله خامنه اي نيز نشان دادند كه هنوز چهره هايي هستند كه تعبد در مقابل خدا را قبول نمي كنند، ولي تعبد در مقابل سرمايه داري غرب را با جان و دل مي پذيرند.130 ايشان از اساتيد دانشگاهي ياد مي كنند كه در برابر خدا سجده نمي كنند، اما در برابر بت علوم انساني غربي به راحتي سجده مي كنند؛ آن هم در برابر تئوري هايي كه رهبري نيز مانند امام به نسخ و ابطال شان معتقدند:
اساتيدي هستند كه فرآورده هاي انديشه هاي غربي در «علوم انساني» بت آن هاست. در مقابل خدا مي گويند سجده نكنيد؛ اما در مقابل بت ها به راحتي سجده مي كنند؛ دانشجوي جوان را دست او بدهي، بافت و ساخت فكري او را همان طوري كه متناسب با آن بت خود او است، مي سازد. اين ارزشي ندارد و درست نيست. بنده به اين طور افراد، هيچ اعتقادي ندارم. اين استاد هر چه هم دانشمند باشد، وجودش نافع نيست، مضرّ است... مواظب باشيد دچار آن «بت پرستي» نشويد؛ آن كسي كه در «فلسفه»،«اقتصاد»، «علوم ارتباطات» و «سياست» همان حرفي كه از دهن يك متفكر غربي درآمده، آن را «حجت» مي داند؛ حالا گاهي اوقات آن حرف هم در خود غرب نسخ شده! از اين نمونه ها ما زياد هم داريم. يك مطلبي را چهل، پنجاه سال پيش، يك فيلسوف اجتماعي يا سياسي در غرب گفته و بعد آمدند ده تا نقد بر آن نوشته اند؛ اين آقا تازه به حرف آن پنجاه سال قبل دست يافته و به عنوان حرف نو، به داخل كشور مي آورد و با به به و چه چه آن را به خورد دانشجو و شاگرد و محيط خودش مي دهد...131 جالب اين جاست كه آن نظريات كهنه و منسوخ مي شود و جايش نظريات جديدي مي آيد؛ اما اينها همان نظريات پنجاه سال پيش را به عنوان يك متن مقدس و يك دين در دست مي گيرند! دهها سال است كه نظريات «پوپر» در زمينه هاي سياسي و اجتماعي كهنه و منسوخ شده و دهها كتاب عليه نظريات او در اروپا نوشته اند؛ اما در سالهاي اخير آدمهايي پيدا شدند كه با ادعاي فهم فلسفي، شروع كردند به ترويج نظريات پوپر! اين ها دو عيب دارند: يكي اين كه مقلدند، دوم اين كه از تحولات جديد بي خبرند؛ همان متن خارجي را كه براي آنها تدريس كرده اند، مثل يك كتاب مقدس در سينه خود نگه داشته اند و امروز به جوان هاي ما مي دهند. كشور ما مهد فلسفه است، اما براي فهم فلسفه به ديگران مراجعه مي كنند!132
جريان شناسي سياسي سه پديده «ارتجاع روشنفكري»، «علوم انساني غربي» و «ناتوي فرهنگي» (تهاجم فرهنگي) بي شك جز با كوشش هاي پياپي نظري- حكمي رهبر معظم انقلاب به صورت يك روش و متد درنمي آمد. اين كوشش ها، دشمن شناسي امام را براي ما روزآمد، شفاف تر و كاربردي تر ساخت تا بتوانيم تحليل دقيق تري از پروژه هاي «فروپاشي ايدئولوژيك» داشته باشيم. آيت الله خامنه اي، فارغ از خصلت نكته سنجي و خصوصيات معرفتي شان در كسوت يك فقيه عاليقدر، يك تاريخ دان برجسته به شمار مي روند. براي نمونه، در شناخت «تاريخ مشروطه» كه اوج تكاپوهاي روشنفكران ماسون غربزده است، تبحر و دغدغه دارند. در عرصه هنرشناسي انس شان با ادبيات و ريشه هاي تحول و تطور آن چنان است كه از تاريخ معاصر داستان نويسي اروپا، تحليل دارند. در تاريخ سياسي، روش جريان شناسي ايشان ناظر و مستند به اطلاعات دقيقي از متن و حاشيه زندگي رجال و وضع آن دوره است. مخاطب را به منابع مرجع و اصيل ارجاع مي دهند و كتاب شناس هستند. وقتي اولين بار پديده «ارتجاع روشنفكري» را شرح دادند، هم از توليدات معرفتي اصحاب دايره المعارف فرانسه و زندگي دني ديدرو و اوضاع روشنفكري اروپا سخن گفتند؛ هم دوره ميرزا ملكم خان ارمني (ناظم الدوله) و ميرزا فتحعلي آخوندزاده تا تكاپوهاي فراماسونري در ايران معاصر را كاويدند. امام بارها خطر سلطه «روشنفكران مرتجع» را گوشزد كردند و رهبري نيز نشان دادند:
«ارتجاع روشنفكري» اين است؛ يعني برگشتن به دوران بيماري روشنفكري، برگشتن به دوران بي غمي روشنفكران، برگشتن به دوران بي اعتنايي دستگاه روشنفكري و جريان روشنفكري به همه «سنت هاي اصيل» و«بومي» و «تاريخ» و «فرهنگ» اين ملت. امروز هر كس اين پرچم را بلند كند، «مرتجع» است؛ ولو اسمش روشنفكر و شاعر و نويسنده و محقق و منتقد باشد. اگر اين پرچم را بلند كرد، پرچم بازگشت به دوران روشنفكري قبل از انقلاب، با همان خصوصيات و با جهت گيري «ضدمذهبي» و «ضدسنتي»، اين مرتجع است؛ اين اسمش «ارتجاع روشنفكري» است.133
«ارتجاع روشنفكري» را غربزدگان «ضدمذهب» و «ضدسنت» رواج مي دهند؛ چهره هايي كه به روايت رهبر انقلاب «نظريه هاي جامعه شناسي غرب، مثل قرآن براي بعضي ها معتبر است؛ از قرآن هم معتبرتر! فلان جامعه شناس اين جوري گفته؛ اين ديگر برو برگرد ندارد!»134 اين روشنفكران مرتجع، تنها به ماشين «ترجمه» از مخزن «علوم انساني غرب» متكي هستند. از همين رو، رهبري قاطعانه هشدار دادند «اتكاء به علم و فكر و اقتصاد و سياست ترجمه اي براي هر ملتي ننگ است»135 و «الگو گرفتن بي قيد و شرط از نظريه پردازهاي غربي و شيوه ترجمه گرايي را غلط و خطرناك بدانيد؛ ما در زمينه علوم انساني احتياج داريم به نظريه سازي.»136 پايه علوم انساني، قرآن است، نه ايدئولوژي هاي مادي گرا. حتي پس از انقلاب اسلامي، از رهگذر ترجمه، ماترياليسم و نهيليسم را در ايران گسترش داده ايم و ترجمه علوم انساني غربي را مانند «وحي منزل» پذيرفته ايم. از قضاء، همين جا رهبر انقلاب گلايه مي كنند:
من دربار ه «علوم انساني» گلايه اي از مجموعه هاي دانشگاهي كردم - بارها، اين اواخر هم همين جور- ما علوم انساني مان بر مبادي و مباني متعارض با «مباني قرآني» و «اسلامي» بنا شده است. «علوم انساني غرب» مبتني بر جهان بيني ديگري است؛ مبتني بر فهم ديگري از عالم آفرينش است و غالباً مبتني بر «نگاه مادي» است. خب، اين نگاه، نگاه غلطي است؛ اين مبنا، مبناي غلطي است. اين علوم انساني را ما به صورت «ترجمه اي» بدون اين كه هيچ گونه فكر تحقيقي اسلامي را اجازه بدهيم در آن راه پيدا كند، مي آوريم تو دانشگاه هاي خودمان و در بخش هاي مختلف اين ها را تعليم مي دهيم؛ در حالي كه ريشه و پايه و اساس «علوم انساني» را در «قرآن» بايد پيدا كرد...137 ما بخصوص در زمينه علوم انساني، برخلاف آنچه كه انتظار مي رفت و توقّع بود، حركت متناسب و خوبي نكرده ايم، بلكه مفاهيم گوناگون مربوط به اين علم را - چه در زمينه ي «اقتصاد» و چه در زمينه هاي «جامعه شناسي»، «روان شناسي» و «سياست» - به شكل «وحي منزل» از مراكز و خاستگاه هاي غربي گرفته ايم و به صورت فرمول هاي تغيير نكردني در ذهن مان جا داده ايم و بر اساس آن مي خواهيم عمل و برنامه خودمان را تنظيم كنيم! گاهي كه اين فرمول ها جواب نمي دهد و خراب درمي آيد، خودمان را ملامت مي كنيم كه ما درست به كار نگرفته ايم. در حالي كه اين روش، روش غلطي است.138
براي مطالعه منابع به بخش ضميمه پاياني جلد 45
نيمه پنهان ( ارتش سري روشنفكران ) رجوع شود