کارل کروز وسلطه حماقت




* زندگی نیزان، سراسر به تامل درباره رسالت فیلسوفان، روشنفکران و روزنامه‌نگاران گذشت و پیوسته این پرسش را تکرار کرد که «متفکران حرفه‌ای در این جهان متلاطم- که در معرض فاجعه قرار دارد- برای مردم چه می‌کنند؟»

نوشته: پیام فضلی‌نژاد
E-Mail:Research@kayhannews.ir
پیش از پرداختن به مبنای انگلیسی «نظریة خودفروشی روشنفکران»، نمی‌توان از تحلیل‌ها و پیشگویی‌های شگفت‌آور دو متفکر اروپایی در دهه‌های 1920 و 1930 پیرامون سرشت و سرنوشت ماجرای روشنفکری قرن بیستم گذشت؛ چون به روایت ژاک بوورس، فیلسوف معاصر فرانسوی، «در مبارزه‌ای که امروز پیش‌رو داریم، کمتر نویسندگانی می‌توانند چنین کمک با ارزشی به ما بکنند.»9 یکی از آنان کارل کروز، اندیشمند بزرگ اتریشی(1936- 1874) است؛ نمونه‌ای کمیاب در میان شخصیت‌های عصر خود. هم نافذترین ادیب بر ادبیات آلمانی در سده گذشته است و هم شکسپیرشناس و طنزپرداز برجسته. همچنان که در قامت یک یهودی، صهیونیسم را زیر تیغ نقد سرسختانه‌اش می‌کشاند، فعال سیاسی شجاعی در صحنه مبارزه با فاشیسم آلمانی است و همان زمان که با هیتلر می‌ستیزد، بر ریاکاری لیبرالیسم و سوسیالیسم نیز می‌شورد.10 دو کتاب خواندنی او به نام‌های آخرین روزهای انسانیت و سومین شب والپورژیس نشان می‌دهد که چگونه روشنفکران با بافتن «دروغ های وقیحانة تبلیغاتی» سعی می‌کنند تا نه تنها به رژیم‌های دلخواه خود «مشروعیت» بخشند، بلکه آن‌ها را «محبوب» و «مطلوب» نیز جلوه دهند. کروز در آثارش با نگاهی هستی‌شناسانه و جامعه‌شناختی کوشید تا به عمق جنون مرگباری برود که امروز نیز گریبان بشر را گرفته است. نتیجه فلسفی او ساده بود:
در دنیای امروز، «بربریت» کاهش نیافته است، بلکه آموخته تا چگونه خود را بهتر بزک کند و «مدرن» نشان دهد.11
هشتاد سال پیش، کروز یکی از نخستین اندیشمندان اروپایی قرن بیستم بود که با جسارت روشنفکران لیبرال را «مزدور» نامید: «مزدورانی که دَم از تعالی می‌زنند.» همان کسانی که به نام مدرنیته، بربریت را توجیه می‌کنند. در دوره‌ای که روشنفکران انگلیسی و آمریکایی‌ را تیپی ایده‌آل و سرآمدان عصر روشنگری می‌شناختند، توصیفات و تشبیهات او در وصف مدرن‌ها گزنده و بی‌رحمانه به نظر می‌رسید:
آدم‌هایی باهوش، شیک، متشخص و خوش صحبت که از فرهنگ و فلسفه و استدلال استفاده می‌کنند تا خیلی آبرومندانه در رسانه‌ها و دانشگاهها، جنایات مختلف را توجیه سازند. مزدورانی که دَم از تعالی می‌زنند.12
یکی از تاملات همیشگی او، اندیشیدن درباره اجزای سازنده «سلطة حماقت» بود. سوالی که از خودمان و دیگران زیاد پرسیده‌ایم: چگونه می‌شود احمق‌ها خود را جای عقلاء به مردم غالب کنند و چه کسانی اشکال مختلف حماقت را به جای عقلانیت می‌نشانند؟! کروز در مجله‌ مشعل، سال‌ها مکانیسم پیچیده سلطه‌یابیِ حماقت بر جامعه بشری را کاوید و از هویت نخبگانی پرده برداشت که «دکان‌شان دفاع از نظرات رایج و مسلط سیاستمداران است.» چون همة ذرات وجود آنان به مماشات با دنیای موجود تمایل دارد و در یک فصل مشخص ظهور می‌کنند:
این روشنفکران وقتی به میدان می‌آیند که نیاز به استدلال های ظاهر فریب و ساختگی و همچنین، ضرورت تحسین‌پذیر کردن اعمال شرم‌آور و نفرت انگیز پدید آمده باشد. خلاصه هنگامی که «زبان» فقط بازیچه‌ای است برای عوام‌فریبی و یک ابزار تسلط در میان ابزارهای دیگر.13
از نگاه کارل کروز، نوشتن و سخنوری برای لیبرال‌ها، فاشیست‌ها و سوسیالیست‌ها وسیله جست‌وجوی حقیقت نیست، بلکه نزد آنان «فعالیت روشنفکرانه فقط ابزاری برای اغوا و دروغ گفتن به دیگران و همچنین به خودشان است.» 14در ضمن، آن‌ها خیلی خوب کارشان را بلد هستند: «روشن کردن روشمند ماشین احمق‌سازی مردم.» این «اغوای روشمند» - یا به تعبیر جوزف نای «قدرت نرم»- سبب می‌شود که مردم زیر ضربات کوبنده تبلیغات، «حس درک واقعیت» و «شعور» خود را از دست بدهند و سرانجام به ورطه انحطاط اخلاقی بغلتند. از نظر او یکی از اجزای ماشین احمق‌سازی، رسانه‌ها و ناشران مبلغ ایدئولوژی لیبرال دموکراسی هستند. برای همین، سال‌ها وقتش را به بررسی موشکافانه ژورنال‌های فکری، روزنامه‌ها و آثار متفکران مختلف گذراند و حاصل عمر 62 ساله خود را در چند جمله نوشت:
من از نظر اخلاقي، «دختران خودفروش» را بالاتر و بهتر از «سرمقاله‌نويسان ليبرال» می‌دانم و به نظر من یک قواد به این ناشران مطبوعاتي شرف دارند... چون تمايل طبيعي مطبوعات لیبرال، «خودفروشي» در برابر نظم موجود است. آن‌ها با کمک حیله‌های زبانی، تغییر معانی و انحراف ارزش‌ها، هر فکر و مضمونی را از معنای خود خالی و بی‌آبرو می‌کنند.15
پُل نیزان در عصر خودفروشی روشنفکران
پل نیزان را نابغة جوانمرگ فرانسه می‌دانند؛ همان جسورترین نظریه‌پرداز «خودفروشی روشنفکران»، منتقد زیرک علوم انسانی غرب و الهام‌بخش راستینِ ژان پل سارتر. 35 سال بیشتر زندگی نکرد. سال 1940 همراه سارتر به جبهة نبرد جنگ‌ جهانی دوم رفت. سارتر به دست ارتش آلمان نازی افتاد و یک‌سال اسیر شد. نیزان در خون خود غلتید و در اوج شهرت و شکوفایی درگذشت، اما او فقط قهرمان جنگ نبود. به تعبیر آن ماتیو در ماهنامه لوموند دیپلماتیک، او «روشنفکری جدلگرا» بود و برخاسته از «دورانی که تعهد ارج داشت.»16 زندگی نیزان، سراسر به تامل درباره رسالت فیلسوفان، روشنفکران و روزنامه‌نگاران گذشت و پیوسته این پرسش را تکرار کرد که «متفکران حرفه‌ای در این جهان متلاطم- که در معرض فاجعه قرار دارد- برای مردم چه می‌کنند؟»17 در شاهکار فلسفی- سیاسی‌‌اش به نام سگ‌های پاسبان که پس از 65 سال بایکوت، سال 1998 توسط انتشارات آگون در مارسی تجدید چاپ شد، به دلایل «تمسخر روشنفکران توسط مردم» می‌پردازد:
روشنفکران دست به افشاگری نمی‌زنند. فاصله آنان با جهانی که در معرض فاجعه قرار دارد، هر هفته و هر روز بیشتر می‌شود. فاصله میان وعده‌های روشنفکری و وضعیت انسان‌ها نیز از هر زمانی وحشتناک‌تر شده است، اما آنان هیچ حرکتی نمی‌کنند و در همان جبهه همیشگی باقی مانده‌اند. همان همایش‌های همیشگی را برگزار می‌کنند و همان کتا‌ب‌ها را انتشار می‌دهند. حالا دیگر همه مردمی که با سادگی تمام در انتظار سخنان این «متفکران حرفه‌ای» بوده‌اند، یا به پا خاسته‌اند و یا با تمسخر به آنان می‌خندند.18
برای مطالعه ارجاعات وپانوشتها به نسخه چاپی کتاب «شاه کلید انگلیسی» که در آینده نزدیک منتشر خواهد شد ، مراجعه فرمایید .

سرمایه‌داری: هنر کوچک‌کردن مغزها

شاه کلید انگلیسی

سرمایه‌داری: هنر کوچک‌کردن مغزها


نوشته: پیام فضلی‌نژاد


امروز، تمدن غرب بواسطه تناقض ها، بی منطقی ها، زورگویی ها و بی اعتنایی به اصول انسانی در معرض سقوط و سرنگونی قرار گرفته است. دنياى غرب از دو سه قرن قبل از اين به دانش برتر و فناورى برتر دست يافت و سوراخ دعاى ثروت و انباشت ثروت را پيدا كرد. تفكرات فلسفىِ اجتماعى گوناگونى پديد آمد؛ «ليبراليسم» مبتنى بر تفكر ا ومانيستى، فكر دموكراسى و امثال اين‌ها. بشر در سايه تفكر «اومانيستى» و در جهت نظام‌هاى انسان‌گرا نه فقط به انسانيت دست نيافت، به آسايش دست نيافت، بلكه بيشترين جنگ‌ها، بيشترين كشتارها، بدترين قساوت‌ها، زشت‌ترين رفتارهاى انسان با انسان در اين دوره به وجود آمد. حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای اشاره: کتاب «شاه‌کلید انگلیسی» نوشته «پیام فضلی‌نژاد» جلد 50 از سری کتابهای «نیمه پنهان» و از تولیدات «دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان» است که از امروز در صفحه پاورقی منتشر می‌شود. این کتاب محصول جدیدترین پروژه پژوهشی آقای فضلی‌نژاد در «کیهان» و جلد دوم از مجموعه «تاریخ اندیشه سیاسی معاصر» است که ادامة کتاب «ارتش سری روشنفکران» (جلد 45 نیمه پنهان) به شمار می‌رود.
نویسنده، کتاب جدید خود را با رساله‌ای شامل 3 فصل درباره «فلسفه کودتای سرمایه‌داری» آغاز می‌کند. این رساله با محوریت «تاریخ انگلیس» به عنوان زادگاه فکر دموکراسی سکولار نوشته شده و در آن زندگی و حرفه 3 فیلسوف برجسته انگلیسی که تاثیر عمیقی بر اندیشه سیاسی روشنفکران و اصلاح‌طلبان در ایران گذاشته‌اند، بازخوانی انتقادی شده است. «سرفرانسیس بیکن» فیلسوف فراماسون که یکی از پیشروان فکر سکولاریسم علمی است، «توماس هابز» فیلسوف ماتریالیست که اولین رساله روشمند در علم سیاست را نوشته و بالاخره «جان لاک» پدر جامعه مدنی و از برجسته‌ترین ایدئولوگ سکولاریسم سیاسی، سه فیلسوفی هستند که فضلی‌نژاد به مقایسة تطبیقی آراء و تئوری‌های آنان با دیدگاه‌های سران اردوگاه اصلاح‌طلبان مانند «سید محمد خاتمی» و «عبدالکریم سروش» پرداخته است. این رساله بازخوانی تئوری و عمل در فلسفه انگلیسی برمحور نتایج سیاسی این تفکر است؛ تفکری که از دل آن فلسفه ماتریالیسم و فکر سکولاریسم درآمد و در نهایت پایه‌گذار «دموکراسی مدرن» شد، اما نویسنده برای نخستین بار با ارجاعات فراوان فلسفی، تاریخی و سیاسی اثبات می‌کند که «حکومت دموکراتیک مدرن» از حیث ماهیت چیزی جز یک «سلطنت مشروطه سکولار» نیست.
انگیزه نوشتن رسالة «فلسفه کودتای سرمایه‌داری» 4 سال پیش در زمانی پدید آمد که ابتدای بروز و ظهور «فتنه سبز» مقام معظم رهبری در 29 خرداد 1388 ابتدا فرمودند «من دست دولت خبیث انگلیس را در این حوادث می‌بینم» و سپس در 15 شهریور همان سال با «دشمن» دانستن «تفکر مادی» و «گرایش مادی‌گری» فرمودند «با شجاعت وارد نقد علوم انسانی غرب شوید.» ارجاع حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به علوم انسانی غرب و خصوصاً تفکر انگلیسی و نتایج حاصل از آن در تحلیل ماجرای فتنه 1388، انگیزه اصلی تعریف و تعقیب پروژه بازخوانی فلسفه انگلیسی بود و از این رو در رسالة حاضر به مقایسه تطبیقی برخی از وجوه فتنه سبز 1388 با اصول کودتای سبز انگلیسی پرداخته شده است.
نویسنده کوشیده است تا از حیث آکادمیک رساله‌ای منظم و روشمند را با ارجاع به متون اصلی و اندیشه‌های اصیل و بنیادین فلاسفة انگلیسی بنویسد؛ هرچند تلاش فضلی‌نژاد معطوف به آن بوده تا با توجه به دامنة گستردة بحث، از یک سبک نگارش یکنواخت به شدت پرهیز کند و بدین‌ترتیب، از سبک‌های روایی مختلف مستند و داستانی در توصیف فضای سیاسی انگلیس در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی استفاده کرده است. از این رو، مطالعة این رساله به مخاطبان عام و علاقه‌مندان به مطالعة حوادث سیاسی توصیه می‌شود. البته مطالعه رسالة «فلسفه کودتای سرمایه‌داری» را بیش از همه باید به چند دلیل به دانشجویان رشته‌های «علوم انسانی» توصیه کرد. یک دلیل عمده این است که شناخت «ایدئولوژی سرمایه‌داری» یکی از لوازم اصلی برای تحلیل حوادث سیاسی معاصر است و عدم درک تخصصی آن می‌تواند زمینه‌ساز تحلیل‌های نامعقول از روند رویدادهای جامعه ایران شود. از این رو، اثر حاضر به مخاطبان کمک می‌کند تا به نحو روشمندی با زادگاه دموکراسی و چگونگی پیدایش تئوری‌های اصلاح‌طلبانه مانند «جامعه مدنی» و «سکولاریسم سیاسی» و «لیبرالیسم» آشنا شوند. این رساله در 3 فصل «سگ‌های پاسبان»، «جاسوسی آکادمیک و جنگ ایدئولوژیک» و «کودتای باشکوه ماسون‌ها» از امروز در کیهان منتشر خواهد شد.
کتاب «شاه‌کلید انگلیسی» همچنین به تبارشناسی جریان‌های سیاسی معاصر ایران از دهه 1360 تا 1390 در بخش «تاریخ سری کودتای سبز» می‌پردازد. این بخش نیز شامل سه فصل است و با «رازهای سروش و خاتمی» آغاز می‌شود. در فصل اول، نویسنده زندگی و حرفة «عبدالکریم سروش» و «سیدمحمد خاتمی» را به عنوان شاخص‌ترین چهره‌های اصلاح‌طلبی سکولار بررسی می‌کند که شامل ناگفته‌های زیادی از رویدادهای 2 دهه اول انقلاب اسلامی است. یکی از جذاب‌ترین بخش‌های این فصل، بازخوانی تاریخ روزنامه کیهان است و دسترسی نویسنده به آرشیو دفتر پژوهش‌ها و ارجاع وی به منابع اصیل و منتشر نشده، آن را خواندنی می‎‌کند. در فصل دیگر «شاه‌کلید انگلیسی» به تبارشناسی «حلقه انحرافی دولت» پرداخته شده است و آرایش فکری- سیاسی این حلقه را ترسیم کرده است. نام این فصل «میدان مین دولت دهم» و روایتی از «اسفندیار رحیم مشایی» سرکردة حلقه انحرافی است که در لا به لای آن به بازخوانی مهم ترین حوادث سیاسی تا سال 1392 پرداخته شده است. خوانندگان صفحه پاورقی روزنامه «کیهان» پیش از این از پیام فضلی‌نژاد کتاب‌های «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی» (جلد 30 نیمه پنهان) در سال 1386 و «ارتش سری روشنفکران» (جلد 45) را خوانده‌اند؛ کتاب‌هایی که هر یک در زمان انتشار خود بحث‌های فراوانی را موجب شد و استقبال خوانندگان را در پی داشت. کتاب «شاه‌کلید انگلیسی» نیز برای نخستین بار در صفحه «پاورقی نیمه پنهان» روزنامه «کیهان» منتشر می‌شود و خرداد امسال روانه بازار کتاب خواهد شد. منابع و ارجاعات این کتاب فراوانند و به روال سابق «دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان»، مخاطبان برای مطالعه اسناد و منابع و ارجاعات اثر می‌توانند به نسخه چاپی کتاب مراجعه کنند.
دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان
فصل اول: سگ‌های پاسبان روشنفکران لیبرال، مزدورانی هستند که دم از تعالی می‌زنند. از فلسفه تا مطبوعات لیبرال، همه «برگه ماموريت» نسبتاً مشابهی دارند. آنان به کمک «فرهنگ سرمایه‌داری» می‌آیند تا با جنگ فلسفی و فریب فرهنگی، مردم را «تحمیق» کنند و توانایی‌شان را برای «درک واقعیت» از بین ببرند. کارل کروز/ پُل نیزان
سرمایه‌داری: هنر کوچک‌کردن مغزها
مانند سایة یک فاجعة شوم و شرم‌آور، انواع و اقسام اتهامات، از خیانت و جاسوسی تا جنایت و خودفروشی، بر سر روشنفکران لیبرال سنگینی می‌کند. وضعی رقّت‌بار که طلایه‌داران مدرنیته را به مخمصه‌ای دشوار انداخته است. مدرن‌ها، این وارثان عصر روشنگری متهم هستند که با عوام‌فریبی و خیانت به روح حقیقت، علم و فلسفه و هنر را به ابزاری برای «منطقی کردن سلطه سرمایه‌داری» در جهان بدل ساخته‌اند. آنان نه تنها خود را به نظام سرمایه‌داری فروختند، بلکه جرمی بزرگ تر را نیز مرتکب شده‌‌اند: مدرنیست‌ها، اگرچه از حقیقت‌جویی و عقل‌گرایی دَم می‌زنند، اما در واقع، «حماقت» را به نام «عقلانیت مدرن» در بازار علم می‌فروشند. همه این خیانت‌ها برای آن است که به هر وسیله‌ای سلطه نظام ایدئولوژیکِ سرمایه‌داری را بر جهان تداوم بخشند و در این دسیسه، بسیاری از متفکران برجستة غربی شریک جرم سرویس‌های جاسوسی هستند.
حتی فکر چنین اتهاماتی، تن آدم را به رعشه می‌اندازد. با این حال، هر روز به حجم آن‌ها افزوده می‌شود و این ادعانامه دُرشت دیگر به یک نظریه بدل گشته است: «نظریة خودفروشی روشنفکران». صاحبان این نظریه معتقدند معاملات پشت‌پرده در «بازار آکادمیک»، کوشش‌های علمی را از مجرای وظیفه‌ خود خارج کرده‌اند و لیبرال‌ها، وظیفه علوم خصوصاً «علوم انسانی» را به منطقی ساختن «سلطه» (در مفهوم فنی و ایدئولوژیک آن) تنزل داده‌اند. علم، امروزه به راحتی در بازار سرمایه‌داری به فروش می‌رسد، استقلال نظری فیلسوفان از بین رفته و دیگر نمی‌توان سخنی از «تعهد روشنفکران» گفت. آنان فقط برای توجیه دروغ‌های لیبرال دموکراسی نزد مردم تئوری می‌بافند و برای این کار پول خوبی هم می‌گیرند؛ پول خوردن مغز انسان‌ها را. به قول دانی روبردوفور، استاد مشهور دانشگاه پاریس، «تنها هنر علم و فلسفه سرمایه‌داری، هنر کوچک کردن مغزها و ذهن‌هاست.» آن هم توسط روشنفکران لیبرالی که به روایت دیوید گیبس، نویسنده لس‌آنجلس تایمز، «رسوایی رابطه آنان با جاسوسان، سکوتی است که فریاد می‌زند.» آن چنان که حتی اگر بخواهیم از کنار بزرگترین ماجرای خودفروشی روشنفکران در قرن بیستم بی‌تفاوت و ساده بگذریم، باز هم خاموشیِ‌ این ماجرا گوش را کَر می‌کند؛ مثل سکوت جنگل‌های وحشی که پُر از هیاهوی درندگان است.
برای مطالعه ارجاعات وپانوشتها به نسخه چاپی کتاب «شاه کلید انگلیسی» که در آینده نزدیک منتشر خواهد شد ، مراجعه فرمایید .

«دانشگاه عدم تعهد» به مثابه جنبش معرفتي (نگاه)

پيام فضلي نژاد
«جنبش عدم تعهد» براي افزايش انسجام هويتي و اقتدار گفتماني خود مي تواند به سوي تاسيس «دانشگاه عدم تعهد» برود و كرسي هاي مطالعاتي در گستره علوم انساني را با هدف تدوين راهبردهاي استعمارستيز تاسيس كند تا متفكران ديني و انديشمندان آزاديخواه ضد سرمايه داري در كشورهاي غيرمتعهد به نظريه پردازي آكادميك در اين عرصه بپردازند. اين چنين، «جنبش عدم تعهد» به مثابه يك «دستگاه معرفت ساز ضداستعماري» ايفاي نقش گسترده تري در معادلات جهاني خواهد كرد و مي تواند يك گفتمان ضداستعماري كاربردي را براي مبارزه موثر با تمدن سكولار به عنوان حريف بين المللي خود رواج دهد.

ادامه نوشته

اينجا تفنگ قلم است

پيام فضلي نژاد
پس از درگذشت امام خميني، آيت الله سيدعلي خامنه اي براساس اصول حكمي او به شرح نظري و تثبيت عملي روند تمدن سازي اسلامي پرداختند. تبارشناسي، روش شناسي و فرجام شناسي رهبر معظم انقلاب در حيطه تمدن سازي - مانند همه عرصه ها- ريشه در مكتب اسلام ناب دارد. همان طور كه امام مي فرمود امروز «قلم ها» به جاي سرنيزه ها عليه ماست،127 رهبري نيز در عرصه «نبرد فرهنگي» هشدار مي دهند «اينجا تفنگ ، قلم است.»128 امام از «سجده» به طرف غرب متاثر مي شد و مي گفت «اين قدر طرف غرب سجده نكنند كتاب بنويسند. شما خودت مطلب داري؛ چه كار داري كي چه گفته؟ جهنم كه گفته!»129 آيت الله خامنه اي نيز نشان دادند كه هنوز چهره هايي هستند كه تعبد در مقابل خدا را قبول نمي كنند، ولي تعبد در مقابل سرمايه داري غرب را با جان و دل مي پذيرند.130 ايشان از اساتيد دانشگاهي ياد مي كنند كه در برابر خدا سجده نمي كنند، اما در برابر بت علوم انساني غربي به راحتي سجده مي كنند؛ آن هم در برابر تئوري هايي كه رهبري نيز مانند امام به نسخ و ابطال شان معتقدند:

ادامه نوشته

مباني « جنگ عقيده » در اسلام ناب

امام جنگ عقيده
مباني « جنگ عقيده » در اسلام ناب

پيام فضلي نژاد
«اسلام ناب» براي او «اسلام پابرهنگان زمين، اسلام مستضعفين، اسلام رنجديدگان تاريخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاك طينتان عارف»58 بود و در برابرش روي همه تأويل هاي شبه ديني منحرف از ذات حق، نام «اسلام آمريكايي» را گذاشت:
اسلام اشرافيت، اسلام ابوسفيان، اسلام ملّاهاي كثيف درباري، اسلام مقدس نماهاي بي شعور حوزه هاي علمي و دانشگاهي، اسلام ذلت و نكبت، اسلام پول و زور، اسلام فريب و سازش و اسارت، اسلام حاكميت سرمايه و
سرمايه داران بر مظلومين و پابرهنه ها، و در يك كلمه
«اسلام آمريكايي» كه راه مبارزه با آن «پيچيدگي هاي خاص و دشواري» دارد، اما متأسفانه هنوز براي بسياري از ملت هاي اسلامي مرز ميان «اسلام آمريكايي» و «اسلام ناب» كاملاً مشخص نشده است.59
او از ابتدا دعوي «انقلاب در تمدن» داشت؛ نه فقط در برابر ليبراليسم، بلكه در برابر كل عالم سكولار ايستاد و طرح يك «تمدن قدسي» را ارائه داد كه «پرچمداران آن، پابرهنگان و مظلومين و فقراي جهان هستند و دشمنان آن، ملحدان و كافران و سرمايه داران و پول پرستانند.»60 امام شديداً به
«بي عدالتي» حساس بود؛ بسيار دقيق تر و اصيل تر و فراتر از پيشنهادات رقت بار سوسياليستي يا ليبراليستي به «عدالت» مي انديشيد. اگر تكليف اقامه عدالت نبود، مردان خدا هيچ گاه وارد «سياست»نمي شدند. با اين حال امام خميني دستيابي به «عدالت» را مساوي با «غايت كمال» ندانست، بلكه آن را صرفاً ابزاري براي رسيدن به «آرمان هاي وحي» فرض مي كرد. به نام خدا، چارچوب انقلابي را ريخت كه «طرفداران واقعي آن هميشه از مال و قدرت بي بهره بوده اند و دشمنان حقيقي آن زراندوزان حيله گر و قدرتمندان بازيگر و مقدس نمايان بي هنر هستند.»61 براي اين مبارزه، امام افق ديد وسيعي ساخت و پيروزي انقلاب اسلامي ايران را فقط مقدمه اي براي «رفع فتنه از عالم» مي دانست: «اگر ما پيروز هم بشويم يك كمي فتنه را كم كرديم، اگر ما به جاي ديگر هم پيروز بشويم، باز يك جاي كمي پيروزي حاصل شده است. اگر همه دنيا را هم ما فرض كنيد كه جنگ بكنيم و پيروز بشويم، باز همه دنياي عصر خودمان را پيروزي درست كرديم. قرآن اين را نمي گويد، قرآن مي گويد جنگ تا رفع فتنه. بايد رفع فتنه از عالم بشود.»62 نام اين جنگ را، «جنگ اعتقاد» گذاشت:
جنگ امروز ما، جنگ با اسرائيل نيست. جنگ ما، جنگ با عربستان و شيوخ خليج فارس نيست. جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهاي شرق و غرب نيست. جنگ ما، جنگ مكتب ماست عليه تمامي ظلم و جور. جنگ ما، جنگ اسلام است عليه تمامي نابرابري هاي دنياي «سرمايه داري» و «كمونيزم»؛ جنگ ما، «جنگ پابرهنگي» عليه «خوشگذراني هاي مرفهين» و حاكمان بي درد كشورهاي اسلامي است. اين جنگ سلاح نمي شناسد. اين جنگ محصور در مرز و بوم نيست. اين جنگ، خانه و كاشانه و شكست و تلخي كمبود و فقر و گرسنگي نمي داند. اين جنگ،«جنگ اعتقاد» است؛ جنگ ارزشهاي اعتقادي- انقلابي عليه دنياي كثيف زور و پول و خوشگذراني است. جنگ ما، «جنگ قداست»، عزت و شرف و استقامت عليه نامردمي هاست.63
در جنگ عقيده، مرزبندي اش با همه از «متحجر» تا «متجدد» مشخص بود. از خالص ترين زاويه ديد قدسي به داوري و ارزيابي مي نشست. به همين خاطر، همچنان كه عليه
سرمايه داري شوريد، ماركسيسم و صهيونيسم را هم كوبيد و به صراحت حكم به «براندازي » رژيم هاي برخاسته از آن ها را داد:
جنگ ما «جنگ عقيده» است، و جغرافيا و مرز نمي شناسد و ما بايد در جنگ اعتقادي مان بسيج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم... ما درصدد خشكانيدن ريشه هاي فاسد «صهيونيزم»، «سرمايه داري» و «كمونيزم» در جهان هستيم. ما تصميم گرفته ايم، به لطف و عنايت خداوند بزرگ، نظام هايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند «نابود» كنيم؛ و نظام اسلام رسول الله (ص) را در جهان استكبار ترويج نماييم؛ و دير يا زود ملت هاي دربند شاهد آن خواهند بود.64
در اين جنگ «حق و باطل»، «جنگ فقر و غنا»، «جنگ استضعاف و استكبار» و «جنگ پابرهنه ها و مرفهين بي درد»65 جز به لزوم داشتن «شراره كينه انقلابي» و «ظهور كامل نفرت» توصيه نمي كرد.66 امام بارها از همه خواست تا «بغض و كينه انقلابي تان را در سينه ها نگه داريد. با غضب و خشم بر دشمنان تان بنگريد و بدانيد كه پيروزي از آن شماست.»67 غير از اين نيز راهي نمانده است، چون در حكمت امام خميني، «تحقق ديانت» جز اعلام محبت و وفاداري نسبت به حق و اظهار «خشم» و «برائت» نسبت به «باطل» نيست:
حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به «ظهور كامل نفرت» از مشركين و منافقين ميسر شود.68
باج نمي داد و به احدي هم باج نداد؛ سرسخت بود و اعتقاد راسخ داشت كه دشمنان فقط به لكه دار كردن «هويت ديني» و «شرافت مكتبي» ما مي انديشند:
نكته مهمي كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اين است كه دشمنان ما و جهانخواران تا كي و تا كجا ما را «تحمل» مي كنند و تا چه مرزي، «استقلال» و « آزادي» ما را قبول دارند؟ به يقين، آنان مرزي جز «عدول» از همه هويت ها و ارزش هاي معنوي و الهي مان نمي شناسند. به گفته قرآن كريم، هرگز دست از مقاتله و ستيز با شما بر نمي دارند، مگر اين كه شما را از دين تان برگردانند. ما چه بخواهيم وچه نخواهيم «صهيونيست ها»و «آمريكا» و «شوروي» در تعقيب مان خواهند بود تا «هويت ديني» و«شرافت مكتبي» مان را لكه دار نمايند.69
براي مطالعه منابع به بخش ضميمه پاياني جلد 45
نيمه پنهان ( ارتش سري روشنفكران ) رجوع شود

تفسير عرفاني امام خميني از غربزدگي

پيام فضلي نژاد
«عقل سكولار غربي» (غيرديني) كه از عالم «طبيعت» فراتر نمي رود، فقط شبحي از «عقلانيت» را در خود دارند، چون محصور در طبيعتي است كه خودش يك شبحي است از «عالم». بنابراين، عقل غربي در شناخت انسان صرفاً به شبحي از «حيوانيت انسان» دست يافته و به همين «حظ نازل» از شناخت، راضي شده است:
تمام «تعقلاتي» كه در «قرآن» واقع شده است و امر به تعقل، امر به اينكه محسوس را به عالم تعقل ببريد و عالم تعقل؛ عالمي است كه اصالت دارد و اين طبيعت، يك شبحي است از عالم؛ منتها ما تا در طبيعت هستيم، اين شبح را، اين «حظ نازل» را مي بينيم...39 اين هايي كه ادعا مي كنند كه ما عالم را شناختيم و اعيان عالم را شناختيم، اينها يك ورق نازل كوچكي از عالم را ديدند و اقناع شدند به همان. آن هايي كه مي گويند كه ما انسان را شناختيم. اين ها يك شبحي از انسان؛ آن هم نه انسان، شبحي از «حيوانيت انسان» را شناختند و گمان كردند كه انسان همين هست.... انسان به مراتبي كه دارد، مرتبه طبيعتش از همه مراتبش نازل تر است؛ منتها محسوس ماست.40 هر علمي كه «جنبه الوهيت» در آن باشد؛ يعني انسان، «طبيعت» را كه مي بيند خدا را در آن ببيند. «ماده» را كه مي بيند «خدا» را در آن ببيند، ساير موجودات را كه مي بيند خدا را در آن ببيند.41
دغدغه كشف «آرمان هاي انبيايي» و ورود آنان به قلب مردم را داشت. از ناب ترين تأملات معرفتي - عرفاني خاص امام اين بود كه «ما چطور آرمان هاي توحيدي را، آرمان هاي عرفاني را كه انبياء براي آن مبعوث شده بودند، ما چطور آن ها را بيابيم و در قلب ما وارد بشود، بعد هم در شهود ما وارد بشود؟»42 به سوال خود، چنين پاسخ مي داد:
اين مسئله اي است كه محتاج به «رياضات» است، بعد از «تعليم» و «تعلم». محتاج به «تزكيه» است و همدوش تزكيه، «تعلم» و «حكمت». و دنبال او، آن مسائلي است كه براي «نفوس مستعده» پيش مي آيد، و اين يك تحولي در نفوس ايجاد
مي كند كه «اشياء» را آن طور كه هستند - اگر برسند به آن مقام- «ادراك» مي كنند.43
تفسير عرفاني غربزدگي
از نگاه امام «امروز كه به اصطلاح عصر تمدن و ترقّي و عصر پيشرفت است، عصر شيطان هاست.»44 عصري كه «شياطين عالم با هجوم به ارزش هاي انساني، مي خواهند دنيا را به سلطه شيطان درآورند.»45 به اسم «تمدن»، جوان هاي ما را به فحشا كشيدند؛ به اسم «آزادي»، همه آزادي ها را از ما سلب كردند46 و فهم اين واقعه (فرافكني) فقط از ذهن فعال و تواناي امام برمي آمد:
«غرب» ما را خوار كرد. غرب روحيات ما را از بين برد. ما را «غربزده» كردند. ما غربزدگي را مي زداييم. تمام آثار غرب را، تمام آثار فاسده، تمام اخلاق فاسده غربي را، تمام «نظرات باطله غربي» را خواهيم زداييد. ما يك «مملكت محمدي» ايجاد مي كنيم.47
نگاه تمدن شناسانه امام خميني(ره) از يك «عرفان ناب» سرچشمه مي گرفت و به رسالتش براي ادامه راه «وراثت انبيايي» مي رسيد؛ چنانكه مي فرمود «همه انبياء مبعوثند به اينكه مردم را از ظلمت ها به نور خارج كنند»48 و از رهگذر يك تفسير عرفاني، «غربزدگي» و «ظلمت» را در يك افق قرار مي داد:
همه «غربزدگي ها» ظلمت است. اين هايي كه توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله شان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اين ها در ظلمات فرو رفته اند؛ اوليايشان هم طاغوت است. ملت هاي شرقي كه به واسطه تبليغات داخل و خارج، به واسطه تعليمات عمّال داخلي و خارجي، رو به غرب آورده اند و قبله آمالشان غرب است و خودشان را باخته اند و نمي شناسند خودشان را، مآث ر و مفاخ ر خودشان را گم كرده اند و خودشان را باخته اند و گم كرده اند و به جاي آنها يك «مغز غربي» نشسته است، اينها اوليايشان طاغوت است؛ و از نور به ظلمات وارد شده اند.49
امام خميني(ره) هم فيلسوف بود و هم عارف؛ هم فقيه بود و هم متكلم؛ هم مجاهد بود و هم متوكل.50 براي همين، يك دعواي بنيادين با اصل تمدن ماترياليستي غرب به راه انداخت. غرب را كل واحدي مي ديد كه «سرمايه داري» با مكيدن خون «پابرهنه ها» و «مستضعفان» آن را فربه كرده است و ديگر خبري از «انسانيت انسان» در آنجا نيست. با نظر به واقعيت و ماهيت «غرب» مي فرمود كه تمدن نيست، رو به توحش مي رود:
اين چيزهايي كه در ممالك ديگر شما خيال مي كنيد «تمدن» است، وقتي كه درست تأمّل كنيد تمدن نيست، بلكه به «توحّش» نزديك تر است؛ براي اينكه تمام سلاح هاي مدرني كه درست كردند همه براي كشتن همجنس خودشان و قتل عام كردن بشر است... تمدن صحيح در اسلام است؛ چنانچه حريت صحيح در اسلام است.51
امام هم براي «غرب» و هم براي «شرق» (بلوك كمونيسم) فرجامي جز «بن بست» نمي شناخت و معضل لاينحل «ماركسيسم» را - مانند ليبراليسم- در «عدم اعتقاد واقعي به خدا» مي دانست:
امروز اگر «ماركسيسم» در روشهاي اقتصادي و اجتماعي به «بن بست» رسيده است، «دنياي غرب» هم در همين مسائل، البته به شكل ديگر، و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است.52
«خودباختگي» بيشتر از همه چيز او را مي آزرد و آن را شديداً نفي مي كرد. «عقب افتادگي» را - عين غربزدگي- «ظلمت» مي دانست؛ مانند تمام ناروايي ها.53 بارها گفت «تهي كرده بودند ملت را از خودش. هرچه مي ديد، غرب مي ديد.«54 درد و دغدغه اش اين بود كه بايد به خودمان اثبات كنيم كه «ما هم آدميم؛ كه ما هم هستيم در دنيا؛ كه شرق هم يك جايي است. همه اش غربي نيست. شرق هم يك جايي است كه خزائنش بيشتر از همه جا و متفكرينش بيشتر از همه جا بوده.«55 نزد امام، «فرهنگ اسلامي» تنها سرمايه واقعي «شرق» به شمار مي رود:
«شرق» يك «فرهنگ اسلامي» دارد كه بلندترين فرهنگ، مترقي ترين فرهنگ است. با اين فرهنگ اسلامي بايد تمام احتياجاتش را اصلاح كند، و دستش را پيش «غرب» دراز نكند پيش اين غرب، و از غرب يك چيزي بخواهد، خودش بايد درست بكند. سابق اين طور بوده است كه كتب طبي شرق در اروپا رفته است، و اروپا را طبيب كرده و آن طبيب هاي بزرگ را درست كرده، كتب شرق بوده است؛ كتاب شيخ الرئيس بوده، كتب رازي بوده است؛ و اينها كار كردند - حالا چه شده است كه ما حالا بايد بعد از اينكه «تمدن» از شرق طرف غرب رفته، شرق تمدن را صادر كرده به غرب، حالا ما به واسطه يك كارهاي ناشايسته اي بايد عقب افتاده باشيم و دستمان را طرف غرب دراز كنيم؟!56
«تمدن ها» محصول «عرفان ها» هستند و عرفان ها نيز، مخ و اساس اديان؛ و فرهنگ ها، زاييده اديان. بنابراين، امام در حركت تمدن سازش، عصاره عرفان ناب حقيقي را در تعريف «اسلام عارفان مبارزه جو» گنجاند و قدرتمندانه به احياء «عرفان سياسي» پرداخت. عمل و نظر و كنش و تئوري را به هم آميخت؛ هم عرفانش در جهادش متجلي گشت و هم جهادش در عرفانش تا سرانجام به معراج رسيد و به ما نيز آموخت «به معراج برآييد چو از آل رسوليد». چه در نظر و چه در عمل، امام خميني مي كوشيد كه ماده و معنا، ملك و ملكوت، ناسوت و لاهوت، جسم و روح، دنيا و آخرت، و طبيعت و ماوراء طبيعت را يكي ببيند. كار ستودني اش را «بشرشناسي جامع» ناميده اند؛ كاري دشوار كه امام آن را بدون اتكاء به حكمت نظري و اقتداء به مكتب عملي «اسلام ناب» امكان پذير نمي دانست:
هر مكتبي را به استثناي «مكتب اسلام» كه ملاحظه كنيد... انسان را «حيوان» تصور كرده است؛ يك موجودي كه كارش همان خوردن و خوابيدن است، اما بهتر خوردن و بهتر خوابيدن. انسان مراتب دارد... اسلام براي اين انساني كه همه چيز است؛ يعني از «طبيعت» تا «ماوراي طبيعت» تا «عالم الوهيت» مراتب دارد. اسلام تز دارد.57

جايزه هاي دولتي به مترجمان سكولار

ارتش سري روشنفكران -62
چگونه علوم انساني و حوزه كتاب در قبضه متفكران سكولار قرار گرفت

 جايزه هاي دولتي به مترجمان سكولار

نويسنده: پيام فضلي نژاد

محمدعلي همايون كاتوزيان تحليلگر Mi6 و سردبير مجله مطالعات ايران شناسي كه اكنون در شبكه تلويزيوني BBC نيز فعال است و از حاميان فرقه ضاله بهائيت در ايران به شمار مي رود! وي از نويسندگان ماهنامه مهرنامه نيز مي باشد.
ارزيابي مجله مطالعات ايران شناسي از نفوذ هابرماس درايران
مجله مطالعات ايرا نشناسي كه به سردبيري محمدعلي همايون كاتوزيان توسط انتشارات Routledge پنج نوبت در سال منتشر مي شود، در شماره 40 (ژوئن 2007) در پژوهشي با عنوان «هابرماس، انسان و دستاوردهايش» به تأثير افكار يورگن هابرماس بر »روشنفكران ايراني« پرداخته است. نويسنده مقاله در بخش اول به نفوذ ايده هاي هابرماس در دانشگاه الزهرا، دانشگاه تهران، دانشگاه تربيت مدرس، دانشگاه شهيد بهشتي و دانشگاه علامه طباطبايي مي پردازد و تاثير هابرماس را بر رشته هاي علوم اجتماعي و سياسي، فلسفه، مديريت و حقوق مي كاود. اصلي ترين منابع اطلاعاتي اين تحقيق رساله هاي فوق ليسانس و دكترا، كتب درسي، برنامه هاي درسي و آموزشي، مصاحبه با پرسنل دانشگاه و دانشجويان، و نشريات و كتابهاي دانشگاهي در رابطه با ديدگاه هاي هابرماس كه در كتابخانه هاي دانشگاه هاي فوق موجود بوده معرفي شده است...

ادامه نوشته

چگونه مدل پيشنهادي «مغز اصلاحات» يك «كپي برداري ناكارآمد» از آب درآمد؟!

ارتش سري روشنفكران -65 و پاياني / فصل چهارم
چگونه مدل پيشنهادي «مغز اصلاحات» يك «كپي برداري ناكارآمد» از آب درآمد؟!
رسوايي تئوري مشروطه خواهي اسلامي

نويسنده: پيام فضلي نژاد
اشاره:
چاپ پاورقي كتاب «ارتش سري روشنفكران» نوشته «پيام فضلي نژاد» به عنوان نخستين جلد از مجموعه «تاريخ انديشه سياسي معاصر» كه تا چند هفته ديگر (بهار 1391) در مجموعه كتاب هاي «نيمه پنهان» منتشر مي شود، امروز به پايان مي رسد.
كتاب «ارتش سري روشنفكران» شامل بخش «درآمد: جاسوسان در تهران» و 4 فصل است كه امروز قسمت 56 و آخرين قسمت اين اثر در صفحه پاورقي «نيمه پنهان» به چاپ رسيده است. انتشار اين پاورقي با استقبال محافل و رسانه هاي اصول گرا و ارزشي و واكنش هاي رسانه هاي ضدانقلاب خارج از كشور مواجه شد؛ به نحوي كه سايت BBC فارسي در گزارشي به نحوه شكل گيري و نگارش كتاب «ارتش سري روشنفكران» پرداخت. همچنين ماهنامه «مهرنامه» (ارگان حلقه سكولارها در داخل كشور) نيز در شماره بهمن 1390 با نشر گزارشي درباره پاورقي «نيمه پنهان» روزنامه كيهان، بخش هايي از مطالب كتاب «ارتش سري روشنفكران» درباره حضور «يورگن هابرماس» در ايران را باز نشر كرد. سايت ضد انقلابي «خودنويس» ( به مديريت نيك آهنگ كوثر) نيز در گزارشي درباره فصل 2 اين كتاب (فيلسوفان يهودي و مترجمان سكولار) به افشاگري كيهان درباره مترجماني مانند «عزت الله فولادوند» اعتراض كرد و سايت «بالاترين» نيز به فحاشي عليه نويسنده كتاب «ارتش سري روشنفكران» پرداخت.
پاورقي كتاب «ارتش سري روشنفكران» به صورت روزانه در خبرگزاري ها و سايتهاي معتبر سياسي كشور بازتاب يافت و از سوي ديگر تلويزيون VOA (ارگان سازمان جاسوسي آمريكا) در گزارشي از انتشار اين كتاب به عنوان حركتي براي مبارزه با علوم انساني [غربي] ياد كرد.
استقبال مخاطبان روزنامه كيهان از انتشار اين پاورقي با زماني همراه شد كه مراحل پاياني آماده سازي كتاب «ارتش سري روشنفكران» در حال اتمام بود. خوانندگان روزنامه مي توانند در نمايشگاه كتاب، اين اثر را از غرفه كيهان خريداري كنند. مزيت و برتري نسخه چاپي اين كتاب نسبت به نسخه پاورقي آن است كه بيش از هزار سند، ارجاع، منبع آكادميك، كليشه اسناد سياسي و تصاوير كمياب از شخصيت هاي مختلف به همراه كليشه دست خط هاي آنان در نسخه مجلد كتاب به چاپ رسيده است؛ تصاوير و اسناد و دست خط هايي كه بسياري از آنان براي نخستين بار در كتاب «ارتش سري روشنفكران» منتشر مي شود. همچنين منابع آكادميك و مستندهاي تحليلي -علمي نويسنده كتاب كه حاصل 5 سال پژوهش آقاي پيام فضلي نژاد در حوزه تاريخ انديشه سياسي معاصر است، در نسخه مجلد كتاب به چاپ خواهد رسيد؛ بسياري از اين منابع، مراجع آكادميك به روز و جديدي هستند كه به تازگي در دسترش پژوهشگران قرار گرفته است.
انشاء اله از ابتداي سال 1391 همچنين مخاطبان پاورقي «نيمه پنهان» شاهد انتشار جلد دوم كتاب «تاريخ انديشه سياسي معاصر» خواهند بود. اين كتاب كه در ادامه «ارتش سري روشنفكران» توسط آقاي فضلي نژاد شده است، «شاه كليد انگليسي» نام دارد كه روايتي جديد و متفاوت از نقش سياستمداران و متفكران انگليسي معاصر در عرصه سياسي ايران از دهه 1360 تا امروز است. بنابراين، مخاطبان صفحه پاورقي «نيمه پنهان» با آغاز سال نو، كاري جديد از مجموعه توليدات «دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان» را دنبال خواهند كرد.
دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان

ادامه نوشته

حلقه مديران مشهور به «كارگزاران سازندگي» چگونه شكل گرفت؟

ارتش سري روشنفكران -52 / فصل چهارم
حلقه مديران مشهور به «كارگزاران سازندگي» چگونه شكل گرفت؟
دولت سازندگي و طبقه متوسط جديد


نويسنده: پيام فضلي نژاد
آيا رئيس جمهور راه ديگري جز استقراض خارجي از صندوق بين المللي پول داشت يا مي توانست مجري اصلاحات پيشنهادي آنان نباشد؟ مثلاً چنانكه تيم او در مركز بررسي هاي استراتژيك رياست جمهوري مي خواستند يك توسعه ليبرال متوازن در اقتصاد و سياست را همزمان پيش ببرد؟ چنين به نظر مي رسد كه هاشمي رفسنجاني در فكر پياده سازي يك «فرهنگ مدرن» بود؛ مانند همان پروژه اي كه سيدمحمد موسوي خوئيني ها در زمان او دنبال مي كرد، با اين فرق كه ادبيات هاشمي رفسنجاني و شيوه عملش با ديگر سياستمداران تفاوت هاي زيادي داشت. مي توان با دسته اي از ديدگاه هاي جديد تحليلگراني مانند ولي رضا نصر يا فريد زكريا و ري تكيه هم صدا گشت كه شخصيت سياسي وي يك «عملگرا» (پراگماتيست) است و به همين خاطر گزينه مقبول تكنوكرات ها و بروكرات هاست، زيرا با شيوه مديريتي اش منافع آن قشرها بيشتر تامين مي گشت، ولي غير از اين تحليلگران آمريكايي عده اي ديگر از پژوهشگران امنيتي مانند كنت پولاك هستند كه نظرياتي راديكال دارند. مثلاً پولاك در كتاب معماي ايراني پس از روان شناسي سياسي «سردار سازندگي»، شخصيت او را هم يك «ميانه روي ليبرال واقعي» و هم موجودي «جاه طلب» كه «سياست هاي وي همواره تابع منافع زندگي سياسي حرفه اي اش است» تشخيص داده و مدعي است «همواره از آشتي با ايالات متحده طرفداري مي كند.»138 كنت پولاك در كتابش ليستي از سياست هاي دولت سازندگي را براي نزديكي به ايالات متحده آمريكا ارائه مي دهد؛ ليستي كه البته هاشمي رفسنجاني هيچ گاه در مقام انكار اهداف آن برنيامده و خودش بارها اذعان كرده كه در پي «بهبود و برقراري ارتباط با آمريكا» بوده است، اما «هر بار رهبر انقلاب اسلامي مانع از اين كار شده اند.»139 از دل همين استراتژي، سياست هاي «مدرنيزاسيون» شامل ايده هايي مانند «تمركز دولت بر اصلاحات اقتصادي مبتني بر بازار آزاد رقابتي» يا «سرمايه گذاري بي رويه كمپاني هاي خارجي» و «كاهش يارانه هاي دولتي» در شرايط پس از جنگ تحميلي و همچنين «واردات بي رويه كالا» بود،140 چندين بحران شديد مانند «تورم بي سابقه 50 درصدي» و «بدهي هاي سنگين خارجي» درآمد.141 مديريت اصلاحات هاشمي رفسنجاني هم در دست كابينه اي بود كه به تدريج با «فرسايش ايدئولوژيك» دست و پنجه نرم مي كرد و به قول پولاك:
رفسنجاني به محض دست گرفتن قدرت، كابينه اي را روي كار آورد كه «راديكال هاي كليدي» در آن حضور نداشتند. اين كابينه شامل «چهره هاي جديدي» بود كه «انجام تغييرات» در سياست هاي ايران را وعده داده بودند و بيشتر به توانايي هاي «تكنوكراتيك» باور داشتند تا به «وفاداري و پاسداري از انقلاب اسلامي».142
«چهره هاي جديدي» كه كنت پولاك از آنان به عنوان «مديران تكنوكرات» ياد مي كند، همان طبقه «يقه سفيدان» هستند و نمايندگان اين «طبقه جديد» را نيز مي توان حلقه مديران مشهور به «كارگزاران سازندگي» مانند محمدتقي بانكي، غلامحسين كرباسچي، عطاءالله مهاجراني، سيدحسين مرعشي، محمدعلي نجفي، محسن نوربخش، بهزاد نبوي، محسن سازگارا و... ناميد. آنان در دولت، نزديك ترين فراكسيون به هاشمي رفسنجاني بودند و اولين بار پس از انقلاب اسلامي، همان ها خود را «ليبرال دموكرات هاي مسلمان» خواندند. مثالي واضح براي توضيح عملكرد آنان مي توان آورد: رابين رايت، نويسنده روزنامه لس آنجلس تايمز كه براي نگارش كتاب آخرين انقلاب بزرگ ماه هاي متوالي را در ايران دهه 1370 سپري كرده، مي نويسد آقاي رفسنجاني پس از دست گرفتن قدرت، كرباسچي را به سمت «شهردار تهران» رساند تا اين شهر را «زنده» كند و فرهنگسراهاي جديدي مانند فرهنگسراي بهمن «جايي بود كه در آن ايران با غرب مي آميخت.»143 روند نامحسوس اين آميزش به تدريج به چشم مي آمد؛ خصوصاً وقتي تبعات برنامه هاي اقتصادي و اجتماعي غلامحسين كرباسچي بروز كرد:
كرباسچي به عنوان يك چهره «ليبرال» و «تكنوكرات» پيش از هرگونه فعاليت سياسي به ايجاد دگرگون سازي زيرساخت هاي اجتماعي و سياسي پرداخت. او كوشيد بافت «سنتي» فرهنگ را به سوي «مدرنيزاسيون» سوق دهد. ايجاد فرهنگسراها به ويژه در مناطق جنوب شهر تهران سبب ساز آشنايي صريح مردم با «زندگي مدرن» شد. انتشار «روزنامه همشهري» به جريان سازي اين فرهنگ جديد كمك كرد. شگفت آنكه كرباسچي در همه اين اقدامات سعي آشكاري بر «غيرسياسي» جلوه كردن اقدامات خود داشت!144
ناظران خارجي با دقت ادبيات و پروژه تكنوكرات ها را رصد مي كردند و به نتيجه رسيدند كه بايد آنان را سياستمداراني «عمل گرا» دانست. افسران جمع آوري اطلاعات سازمان اطلاعات مركزي آمريكا و اعضاء ارشد شوراي روابط خارجي آمريكا، هر دو روي يك ارزيابي اتفاق نظر داشتند:
«عمل گرايان» بنا به «فطرت» خود چندان روي مسائل اسلام و انقلاب متمركز نيستند. جهت اصلي آنان ادامه سياستي بود كه تصور مي كردند اجراي آن براي ايران نتايج خوب «تكنولوژيك» و «فن سالارانه» به بار مي آورد و در اين مسير، توجهي به «مذهب» يا «خلوص مذهبي سياست هايشان» نداشتند.145
اين طيف به زعم ولي رضا نصر «شامل عملگرايان و محافظه كاران تكنوكراتي است كه در كلام سكولارند و علاقه مند به ايالات متحده هستند.»146 شدت اين علاقه، ري تكيه و كنت پولاك را در مقاله مشترك «همان عملگراهاي خوب» در مجله سياست خارجي به اين نتيجه رساند كه «محافظه كاران عمل گرا آمريكا را بي نياز از دخالت نظامي براي تغيير رژيم در ايران مي كنند.»147 هاشمي رفسنجاني بنا به سرشت عمل گرايي خود براي پيشبرد سياست هايش دست به ائتلاف هاي سياسي جديدي مي زد و كوشيد تا بخشي از منتقدانش را يا با خود همراه كند يا در حاشيه نگه دارد. اولين رگه هاي پيوند نيروهايي كه خيلي زود به نام هاي حلقه كيان و حزب كارگزاران سازندگي شناخته شدند را مي توان در زمان آغاز انتشار روزنامه همشهري ديد؛ وقتي غلامحسين كرباسچي در سال 1371 انتشار روزنامه شهرداري تهران را به ماشاالله شمس الواعظين سپرد. شهردار تهران، بهروز غريب پور را نيز به سمت رئيس فرهنگسراي بهمن منصوب كرد148 و بدين ترتيب پس از پيوند با روشنفكران ديني حامي عبدالكريم سروش، اين بار هنرمندان لائيك را به صحنه مديريت فرهنگي پايتخت برگرداند. حتي كرباسچي از شراره صالحي لرستاني، دختر شايسته ايران در سال 1356 هم براي كار دعوت كرد. اغلب چهره هاي فرهنگي و مطبوعاتي مورد حمايت «كارگزاران سازندگي» (مانند غريب پور) در دهه 1380 به نحوي علني بخش هايي از پروژه «كودتاي مخملي» را پيش بردند.149 سپس قرعه به نام منتقدان شديد سابق هاشمي رفسنجاني افتاد كه در پايان دهه 1360 در قامت يكي از مخالفان سرسخت سياست هاي تعديل اقتصادي دولت ظاهر شدند و روزگاري در نقد رئيس جديد دولت در روزنامه سلام به عنوان ارگان مجمع روحانيون مبارز مي نوشتند:
ما نمي توانيم «گرسنگان» خود را با تكه ناني كه «غرب» به ما قرض مي دهد، «راضي» كنيم.150
چندي نگذشت همين منتقدان كه سر از مركز بررسي هاي استراتژيك رياست جمهوري يا برخي از بخش هاي وزارت اطلاعات درآوردند، ديگر به هزينه هاي زيان بار «توسعه اقتصادي ليبراليستي» اعتراضي نمي كردند، بلكه براي دوره زماني پس از آن هم پيشبرد فاز جديدي از «دموكراتيزاسيون» را در سر داشتند. هفته نامه بيان و روزنامه سلام نيز مواضع «ضدسرمايه داري» و «ضدآمريكايي» خود را فراموش كردند و به تريبوني براي ترويج انديشه هاي سكولار تغيير مسير دادند . اين تغيير موضع كه جناح موسوم به «روشنفكران ديني» مانند عبدالكريم سروش نيز آن را مي پسنديدند، از قضاء توسط برخي از اعضاء بلندپايه حلقه هاي سياسي سكولار و بالاخص حلقه ماهنامه كيان و فصلنامه نگاه نو مديريت مي شد. كساني چون علي ميرزايي، محمدتقي بانكي، محسن سازگارا و بهزاد نبوي يا اقتصادداناني مانند فخرالدين عظيمي به سبب ضريب نفود و مناصبشان در شركت هاي عظيم صنعتي مانند شركت ملي فولاد ايران يا مراكزي مثل سازمان برنامه و بودجه، وزارت صنايع و معادن و وزارت امور اقتصادي و دارايي در مركزيت سياستگذاري هاي اصلاحي «دولت سازندگي» حضور داشتند. آن ها همزمان مجلات مبلغ «سكولاريزم ديني» را با تكيه بر آراء فلاسفه انگليسي يهودي از جمله س ركارل پوپر و س رآيزايا برلين را نيز نشر مي دادند و براي اشاعه اين تفكر سرمايه گذاري كلاني را متقبل گشتند.
يك لايه عميق تر برويم. اسناد تاريخي به ما مي گويند عبدالكريم سروش هم در كسوت حامي اكبر هاشمي رفسنجاني و هم تحت حمايت او زندگي اش را مي گذراند. اصلاً سروش در نامه هايش عنوان «سردار بزرگ آزادگي» را به لقب «سردار سازندگي» افزود و از ابتداي دهه 1370 با او ديدارهاي خصوصي داشت.151 رئيس دولت نيز در پاسخ به برخي شكوائيه هاي سروش از علي فلاحيان (وزير اطلاعات) به سبب ايجاد محدويت هاي سياسي براي او بازخواست مي كرد و در آخر، هاشمي رفسنجاني وزارت اطلاعات را به حمايت از اين چهره كليدي حلقه كيان واداشت؛ چنانكه پيوندهاي سروش با سعيد امامي از همين مقطع آشكار شد.152 همچنين به پيشنهاد سيدمحمد خاتمي در سال 1371 و همزمان با اوج انتقاد انقلابيون به رواج سكولاريسم ديني، رئيس جمهور حكم عضويت در هيات امناي انجمن آثار و مفاخر فرهنگي را به او داد.153 اين چنين، عبدالكريم سروش نيز نه يك «روشنفكر» يا به تعبير خودش «قدرتمندي بدون مسند و سمت» بلكه شخصيتي حاضر در قشر صاحب منصبان «دولت سازندگي» به حساب مي آيد؛ هرچند مسئوليتش مانند وقتي سخنگوي ستاد انقلاب فرهنگي در آستانه دهه 1360 بود، به چشم نمي آمد. بنابراين اغلب اينان، عليرغم ادعاهاي خود، هيچ وقت در «بيرون قدرت» حضور نداشتند يا «حاشيه نشين» نبودند و «بازي در متن» سياست را تجربه كرده اند. آن ها «مغز» اصلاحات اقتصادي را به گونه اي ساختند كه سرنوشت و سرشت آن پيوند ناگزيري با مرحله ظهور «سياستمداران تجديدنظرطلب» داشت و خودشان را هم آماده بازي در اين نقش تازه مي كردند. شكي نيست كه اين يك پروژه بود و رئيس دفتر هاشمي رفسنجاني ضمن افشاي پيوند پنهان كارگزاران سازندگي با سكولارها درباره اش مي گويد:
ما به عنوان كساني كه در دولت آقاي هاشمي رفسنجاني حضور داشتيم، متوجه بوديم كه دوره ايشان هم در حال تمام شدن است و بايد «انتقال قدرت» بعد از خود را «مديريت» كنيم. اين مسايل مرتب در حاشيه جلسات دولت و جلسات مختلف مطرح مي شد.154

هاشمي و خاتمي: 2 روي 1 سكه؟

ارتش سري روشنفكران -52 / فصل چهارم
درآمدي بر نسبت « دولت سازندگي» با «ايدئولوژي سرمايه داري»
هاشمي و خاتمي: 2 روي 1 سكه؟


هاشمي و خاتمي: 2 روي 1 سكه؟
«دولت سازندگي» ديگر به سوي سرمايه داري غلتيده بود و اكبر هاشمي رفسنجاني باني تحولاتي شد كه آثار زيان بار آن، سال ها بعد گريبان خودش را نيز گرفت. او البته در ظاهر سعي مي كرد بيشتر روي مسائل اقتصادي متمركز باشد و شخصيت سياسي اش را هر چه بيشتر از حاشيه هاي اقدامات ليبرالي دولت در حوزه فرهنگ و سياست دور نگه دارد. با اين حال حتماً به پيامدهاي فرهنگي و سياسي استراتژي«توسعه اقتصادي» كابينه اش اشراف داشت؛ همان استراتژي اي كه متحدان پنهان روزهاي رياست جمهوري و منتقدان آشكارش در عصر اصلاحات آن را نشان دهنده «سيماي مترقي بورژوازي» خواندند.117 هاشمي رفسنجاني روز 18 آبان 1369 «مانيفست دولت» و«سيماي سياست» خود را - كه آن را «دولت كار» مي ناميد- با عنوان «مانور تجمل» در خطبه هاي نماز جمعه ارائه كرد:
اظهار«فقر» و «بيچارگي» كافي است. اين رفتارهاي «درويش مسلكانه» وجهه جمهوري اسلامي را نزد جهانيان تخريب كرده است. زمان آن رسيده كه مسئولين ما به «مانور تجمل» روي آورند. از امروز به خاطر «اسلام» و «انقلاب» مسئولين وظيفه دارند مرتب و باوقار باشند. هرچند ما «فقير» باشيم و اقتصادمان به سامان نباشد، اما براي آنكه در ديدگان ساير ملل مسلمان و غير مسلمان، «ملتي مفلوك» جلوه نكنيم، لازم است تا «جلوه هايي از تجمل» در چهره كشور و مسئولين حاكميتي رويت شود.118
چنانكه اصلاح طلبان بعدها نوشتند شخص »هاشمي رفسنجاني به جنگ گفتمان رسمي انقلاب رفت؟!»119 آنچه بديهي است، خطبه هاي نماز جمعه او خبر از ظهور سياست هايي جديد مي داد كه با آموزه هاي امام خميني و رهبري تعارض داشت. رئيس «دولت كارگزاران» چاره اي نداشت تا براي مشروعيت بخشي به برنامه «توسعه اقتصادي» خود به قرائتي تازه از زندگي پيامبر اعظم(ص) اتكاء كند. به تدريج، «سكولاريسم» و «دين» نه در نظر كه در عمل با هم درمي آميخت. در لحظه اي از همان خطبه ها، وقتي هاشمي رفسنجاني به نكوهش شديد «زندگي فقيرانه» و «حزب اللهي هاي يقه چركين» دست زد، با استناداتي روايي گفت «رسول اكرم براي هر زن
[از زنان خود ] يك اتاق تهيه كرده بودند، در حالي كه ديگران فاقد آن
[ امكانات ] بودند.»120 اين قرائت بعدها به جايي رسيد كه تابستان سال 1387 سردبير ارگان مطبوعاتي حزب كارگزاران ايران به صراحت ادعا كرد اگر حضرت خديجه(س) به عنوان يك «سرمايه دار» در كنار حضرت محمد(ص) نبود، «پيامبر به انجام رسالت خويش موفق نمي شد!»121 كارگزاران دولت هاشمي مي پنداشتند اگر منطق «جهان سرمايه داري مدرن» درك گردد، مي فهميم سرمايه دار مدنظر جان لاك (ايدئولوگ كودتاي سبز انگليس) كسي است كه «ارزش افزوده بر پول مي افزايد» و فقط به اعتبار سرمايه اش مي تواند صاحب دولت و قدرت شود.122 نزد آنان «قانون سرمايه داري مدرن» هم «ديني» و هم «عادلانه» است، چون همانند قرائت اكبر هاشمي رفسنجاني «كام گرفتن از خلقت دنيا» را «فريضه اسلامي» مي پندارند و مي گويند «ليبرال ها و محافظه كاران سعي مي كنند از دنيا لذت ببرند، اما لذت مشروع؛ و شريعت در اينجا نه اخلاق كه قانون است.»123 اين قانون البته منافع «كمونيست ها» و«مسلمانان» را هم بهتر تامين مي كند! چون:
در چنين نظامي، بلوك هاي اجتماعي نمايندگان سياسي خود را دارند. «نهادهاي اقتصادي» وابسته به هر بلوك از نمايندگان خاص خود با پول و راي دفاع مي كنند و براي به دست آوردن حكومت رقابت مي كنند. در چنين نظامي، سرمايه داري مانند «فردريش انگلس» مي تواند از «حزب كمونيست» دفاع كند و سرمايه داري مانند «حضرت خديجه» از «جامعه اسلامي» حمايت كند.124
اين گونه است كه نه تنها «دين» و «ايدئولوژي» بلكه «دموكراسي» و «قدرت» هم بازيچه «ثروت» مي شود، زيرا «سرمايه داري» در سير تجربه تاريخي اش جز به «سودانگاري محض» و «فاشيسم» نينجاميده است. از دل همين منطق انگليسي، سياست هاي «تعديل اقتصادي» و استراتژي ليبرالي توسعه دولت هاي عصر «سازندگي» و «اصلاحات» درآمد و باز هم قصد تحميل حيات خود را بر دهه 1390 دارد. مشخصاً و صريحاً نيم دهه پيش، حسين مرعشي دبيركل حزب كارگزاران ايران در تبيين مرام نامه و فلسفه نزديك ترين گروه سياسي به «سردار سازندگي» گفت كه در عرصه سياسي اسلام و ليبراليسم آشتي پذيرند و «ديدگاه ليبرالي ما معتقد است كه حاكميت مسئول هدايت مردم نيست و اين درسي است كه قرآن به ما مي دهد.»125 مرعشي سپس با لحن ويژه خودش، خيلي هيجان زده درباره پروژه سرمايه داران و تكنوكرات ها براي «تغيير رهبري نظام» ابتدا خيلي محافظه كارانه اظهار داشت اگر سياست هاي حزب كارگزاران با سياست هاي رهبري مغاير بود، كارگزاران در چارچوب سياست هاي رهبري عمل
مي كند،126 اما يك دفعه تفسيري خلاف نص از «قانون اساسي» ارائه كرد:
اين پتانسيل در قوانين موجود است كه «كارگزاران سازندگي» به تنهايي و يا در ائتلاف با مجموعه اي از احزاب مي تواند «تركيب مجلس خبرگان»را به شكلي تعيين كند كه اعضاي آن خبرگان به اين دليل كه سياست هاي رهبري در آن مقطع را مناسب با زمان وشرايط كشور نمي دانند، اقدام به«تغيير رهبري» كنند. لذا بر همين اساس رهبر «تغيير» مي كند. اينچنين است كه احزابي كه «تركيب خبرگان» را چيده اند، مي توانند اهداف و سياست هاي مدنظر را از طريق «رهبري جديد» اعمال كنند.127
رويكرد كارگزاران، ناشي از همان ذات سرمايه داري نوپا و بورژوازي نوخاسته اي است كه در انگلستان به خاطر منافع اقتصادي اش حاكم وقت را بركنار و اعدام كرد و در ايران هم خرده بورژوازي شبه مدرن را براي مقابله با سياست هاي نظام به كوچه و خيابان فرستاد؛ مدلي ديگر از «شورش اشرافيت عليه جمهوريت» با پشتوانه «ارتش بورژوازي در كوچه». منشأ ظهور اين انگاره ها را بايد درون يك پيوند سياه جست و تنها اصلاح طلبان هم درباره نتايج «پيوند» دولت علي اكبر هاشمي رفسنجاني با طبقه «سرمايه داري نوپا» اتفاق نظر نداشتند. يرواند آبراهاميان، تاريخدان ايراني تبار و يكي از اعضاء هشت گانه مركز نشر اسناد تاريخي CIA در كتاب تاريخ ايران مدرن معتقد است سياست هاي توسعه اقتصادي دولت سازندگي اگرچه كشور را به «بحران» كشيد، اما «راه را نه براي يك انقلاب بلكه براي اصلاحات هموار كرد.»128 حجاريان هم كه با امكانات «دولت سازندگي» پژوهش و صورتبندي «پروژه توسعه سياسي» را با همكاري استادش حسين بشيريه در مركز بررسي هاي استراتژيك رياست جمهوري پيش مي برد، پس از دوم خرداد چهره خود را به منتقد جدي هاشمي رفسنجاني تغيير داد و معتقد بود شكل گيري انتخابات سال 1376 را بايد واكنشي انتقادي به عملكرد «دولت سازندگي» دانست.129 عبدالله نوري و سيدحسين مرعشي به عنوان چهره هاي شاخص «دولت اصلاحات» اما نظري سراپا متفاوت با او داشتند. مرعشي مي گفت هاشمي رفسنجاني «ليبرال ترين سياستمدار جمهوري اسلامي» است130 و نوري نيز در گفت وگويي كه شهريور 1377 در مقام وزير كشور با هفته نامه راه نو داشت، سند الگوي «توسعه سياسي» را به نام رئيس «دولت سازندگي» زد:
اگر معتقد هستيد كه من يا مثلاً آقاي «سيدمحمد خاتمي» يا دكتر «مصطفي معين» طرفدار ديدگاه »توسعه سياسي و فرهنگي« هستيم، پس اين ديدگاه آقاي «هاشمي رفسنجاني» هم بوده است كه موجب شد در دوره اول اين افراد در دولت ايشان حضور داشته باشند، ولي به دليل دست اندازهايي همانند آنچه الان براي آقاي خاتمي ايجاد شد، بعداً افرادي كنار رفتند. جناب آقاي هاشمي رفسنجاني در ارتباط با موضوع «توسعه سياسي» همين تفكر را داشتند و ليكن آنچه اولويت بوده، «سازندگي در بخش اقتصاد» بود. اينكه ايشان اصلاً برايشان «توسعه سياسي» مهم نبوده را قبول ندارم... و شخصاً اعتقاد ندارم كه جريان دوم خرداد «نفي آقاي هاشمي» بود.131
نمي توان مانند برخي نظريه پردازان راي قطعي داد كه رئيس دولت سازندگي «راستي» بود كه حامل پيام «چپ» شده بود يا او كسي است كه با «راست» مي نشيند و با «چپ» برمي خيزد، اما مي توان حداقل توافق داشت كه دوم خرداد »غروب« علي اكبر هاشمي رفسنجاني نبود، بلكه «طلوع» ديگران بود؛ بازيگران سياسي ديگري كه برخلاف پنداشته هاي حجاريان و بنا به روايت عبدالله نوري، رئيس «دولت سازندگي» سبب قدرت گرفتن آن ها به شمار مي رفت. هاشمي رفسنجاني همواره مي گفت كه او سبب پيشرفت سياسي سيدمحمد خاتمي بوده و «اگر من هم مي خواستم ادامه دهم، به همين جاها مي رسيدم.»132
فقط عبدالله نوري و سيدحسين مرعشي او را يك «اصلاح طلب» نمي خواندند. ايران شناساني مانند نيكي آر.كدي و رابين رايت يا كنت پولاك كه از بلندپايه ترين تحليلگران امنيتي- نظامي CIA در امور ايران بود،133 ديدگاه هاي مشابهي را نشر داده اند. از يك واقعيت نبايد چشم پوشيد. اصلاحات اقتصادي هاشمي رفسنجاني منجر به ظهور يك «الگوي ليبرالي» شد، چون از برنامه هاي اصلاحي پيشنهادي صندوق بين المللي پول پيروي مي كرد.134

تئوريسين هاي انگليسي اصلاحات در ايران

                                             ارتش سري روشنفكران -49 / فصل چهارم
                                                      پكر انگليسي، مشروطه طلبي و سرمايه داري
                                                         تئوريسين هاي انگليسي اصلاحات در ايران


نويسنده: پيام فضلي نژاد
پكر انگليسي، مشروطه طلبي و سرمايه داري
بازگشت تئوريسين هاي علوم انساني سكولار به ايران و انتشار نشريات مبلغ ليبرال سرمايه داري، زمينه تجديدنظرطلبي سياسي را در ذهن برخي دولتمردان كليد زد. اگر عبدالكريم سروش در طيف موسوم به «روشنفكران ديني» يك تئوريسين موثر ناميده مي شد، سعيد حجاريان نيز در ميان سياستمداران چپ گرا نفوذي برتر داشت و آنچه پيشنهاد مي كرد، محصول مهم ترين پروژه عمرش بود. او از ابتداي دهه 1370 طرح «نوسازي سياسي جمهوري اسلامي» را در ذهن خود مي پروراند؛ چنان كه وقتي سال 1368 پس از پايان دوره محمد محمدي ري شهري در وزارت اطلاعات از سمت معاونت وزير كناره گرفت،70 در پائيز 1370 به حلقه كيان با محوريت عبدالكريم سروش پيوست. او همگام با سروش هوادار جدي فرآيند «سكولاريزم سياسي» و استقرار «دموكراسي انگليسي» بود؛ هم از شاخص هاي «عرفي گرايي مدرن» دفاع مي كرد و هم از ائتلاف «چپ هاي مسلمان» با «روشنفكران ديني».71 در اين جلسات محمد مجتهد شبستري، محسن سازگارا، محسن كديور، ماشاءالله شمس الواعظين، رضا تهراني، آرش نراقي، ابراهيم خليفه سلطاني، عليرضا جلايي پور، حسينعلي قاضيان، مراد فرهادپور، سيدمرتضي مرديها و... شركت مي كردند. همچنين بخشي از نيروهاي امنيتي و سياسي چپ گرا مانند محسن امين زاده، عباس عبدي، سيدمصطفي تاج زاده، عليرضا علوي تبار و... نيز در جمع آنان حضور مي يافتند.

ادامه نوشته

حلقه فلاسفه پنتاگوني

                                            ارتش سري روشنفكران -45 / فصل چهارم
                                     سياستمداران عملگرا و دولت سرمايه داري در ايران
                                                           حلقه فلاسفه پنتاگوني


نويسنده: پيام فضلي نژاد
نقشه راه آكادمي علوم سياسي آمريكا
جدال «خير» و «شر» در فلسفه سياسي سكولار را گرچه هانا آرنت به صحنه بحث هاي عمومي كشاند و عزت الله فولادوند و خشايار ديهيمي بر مبناي آن ايرانيان را «آلت شر» ناميدند، اما در آستانه وقوع سلسله كودتاهاي مخملي اروپاي شرقي يك اتفاق مهم افتاد. روز سوم سپتامبر 1987 وقتي ساموئل هانتينگتون در مقام رئيس هشتاد و سومين نشست سالانه آكادمي علوم سياسي آمريكا از واشنگتن. دي. سي به شيكاگو رفت تا به صورتبندي ماموريت هاي «سياستمداران اصلاح طلب» بپردازد، گفت نظام جمهوري اسلامي ايران «يك شر بدتر از نظام هاي استالين و هيتلر» است كه «هر وسيله و هر ميزان خشونتي در راه سرنگوني آن مشروع است.»1 پيشنهاد استراتژيست پنتاگون براي براندازي جمهوري اسلامي گسترش «علم سياست دموكراتيك» بود؛ تئوري اي كه خيلي سريع مبناي كنش هاي سياسي اصلاح طلبان ايراني را ساخت و به عنوان تز مرجع «گذار به دموكراسي» در دانشگاه تهران تدريس شد.2
ساموئل هانتينگتون، جوزف ناي، جين شارپ و فرانسيس فوكوياما چهره هاي نامدار حلقه اي هستند كه آنان را «فلاسفه پنتاگوني» مي ناميم. هر 4 نفر، فارغ التحصيل دانشگاه هاروارد و از پژوهشگران ارشد بنيادهاي راكفلر، فورد و كارنگي به شمار مي رفتند. هر 4 نفر، از استراتژيست هاي وزارت دفاع آمريكا بودند. هر 4 نفر، برخلاف نسل فيلسوفان يهودي و روشنفكران ليبرال نه تنها به افشاي هويت جاسوسي خود حساسيت نشان نمي دادند، بلكه با اشتياق براي دستيابي به مناصب امنيتي مي كوشيدند و هسته راهبري و نظريه پردازي كودتاي مخملي را مي ساختند. براي نمونه، هانتينگتون در پنتاگون كرسي دائم مطالعات استراتژيك دفاعي را داشت.3 شارپ در تربيت تيم هاي عملياتي سيا ايفاي نقش كرد.4 جوزف ناي در دولت بيل كلينتون به معاونت امنيتي وزارت دفاع آمريكا رسيد5 و فرانسيس فوكوياما تا بالاترين رده هاي پژوهشگاه تحقيقات دفاعي پنتاگون ترقي كرد.6 هر 4 نفر تئوري هاي سياسي اي را صورتبندي كردند كه به مباني استراتژيك آمريكا در قرن 21 بدل گشت. هانتينگتون نظريه علم سياست و اصلاحات سياسي و كتاب موج سوم دموكراسي ارائه داد.7 جوزف ناي براي نخستين بار از تئوري قدرت نرم در مقام ديناميزم دروني جنگ هاي نرم آمريكا سخن گفت.8 شارپ، استراتژي مبارزه مدني را براي گذار از ديكتاتوري به دموكراسي را منتشر ساخت9 و فوكوياما رساله پايان تاريخ را در ژورنال نشنال اينترست چاپ كرد.10
ساموئل هانتينگتون، رهبر ايدئولوژيك فلاسفه پنتاگوني، سال ها صاحب مسئوليت هاي رسمي امنيتي بود. زندگي آكادميك او در دهه 1950 تنها پيرامون نظريه پردازي نظامي متمركز گشت،11 اما از سال 1965 براي تدوين الگوي «توسعه ليبراليستي» و «گذارهاي دموكراتيك» در پروژه مشترك مركز امور بين المللي دانشگاه هاروارد با بنيادهاي فورد، كارنگي و راكفلر مشاركت كرد12 و پس از 3 سال، كتاب سامان سياسي در جوامع دستخوش دگرگوني را به چاپ رساند.13 سال 1977، همراه دوست قديمي اش زبيگنيو برژينسكي به شوراي امنيت ملي پيوست و در دوره بحران امنيتي آمريكا به هنگام پيروزي انقلاب اسلامي ايران، جيمي كارتر او را به عنوان «هماهنگ كننده امنيتي كاخ سفيد» برگزيد.14 وقتي ويليام كيسي، رئيس آژانس اطلاعات مركزي آمريكا در 14 ژانويه 1983 فرمان سري راهكارهاي امنيت ملي شماره 77 را به امضاء رونالد ريگان رساند،15 هانتينگتون پژوهش هاي خود را پيرامون گذارهاي دموكراتيك در كشورهاي جهان متمركز ساخت و يك سال بعد، رساله آيا كشورهاي بيشتري دموكراتيك مي شوند؟ را در ژورنال علوم سياسي منتشر كرد.16 اين رساله، هسته اصلي تئوري موج سوم دموكراسي به شمار مي رود كه در ايران به «كتاب مقدس براندازان» مشهور است. سال 1986، همان زمان كه او بر كرسي رياست انجمن علوم سياسي آمريكا تكيه زد، وزارت دفاع و وزارت خارجه ايالات متحده به دنبال دانشمندي مي گشتند تا پست «استراتژيست امور دفاعي» را به او بسپارند.17 صاحب اين منصب، برپايه سنتي قديمي، نقش «عقل منفصل امنيتي» را براي هر دو وزارتخانه بازي مي كرد. در نظر آنان، گزينه اي بهتر از ساموئل هانتينگتون وجود نداشت؛ كسي كه در سي سالگي اش با نگارش كتاب سرباز و دولت(1957) صاحب پرنفوذترين تئوري در حيطه روابط نظامي آمريكا به شمار مي رفت18 و در پنجاه سالگي اش به عنوان پايه گذار و سردبير مجله فارين پاليسي، يكي از ده متفكر كليدي بلوك غرب لقب گرفت. با قبول پست «استراتژيست امور دفاعي» و در آستانه 60 سالگي به حلقه مركزي پروژه اي راه يافت كه آن را «دستور كار امنيتي دائم آمريكا» مي دانند: «كودتاي مخملي».

همجنس بازي و حلقه پنجشنبه ها

ارتش سري روشنفكران -36 / فصل دوم
تعامل «عزت الله فولادوند» با «علي دهباشي» در حلقه مجله بخارا دموكراتيزاسيون،

                                                 همجنس بازي و حلقه پنجشنبه ها

نويسنده: پيام فضلي نژاد

دموكراتيزاسيون، همجنس بازي و حلقه پنجشنبه ها
پس از 16 اثري كه عزت الله فولادوند در دهه 1360 ترجمه كرد و اغلب به وسيله انتشارات خوارزمي چاپ مي شد، در دهه 1370 نيز همين تعداد كتاب را به فارسي برگرداند. در اين زمان، قرارداد نشر بيشتر آثارش را با انتشارات« طرح نو »مي بست كه از حمايت ويژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و احمد مسجدجامعي برخوردار بود. او همراه حسين پايا، خشايار ديهيمي و عبدالله كوثري پروژه اي تحت عنوان «بنيانگذاران فرهنگ امروز» را با هدف ترجمه جديدترين آثار شارحان فلاسفه ماترياليست غرب (مانند ماكياولي و نيچه) آغاز كرد.72 فولادوند، آرام و بي حاشيه براساس يك زمان بندي و روش شناسي معين پيش مي رفت تا زيربنايي براي «علوم انساني سكولار» در ايران بسازد، اما اين زيربنا كم كم به نقطه عزيمتي براي طرح تئوري هاي «كودتاي مخملي» بدل شد.

ادامه نوشته

نقش ليبرال هاي يهودي در راهبري عمليات جاسوسي آكادميك CIA

                                           ارتش سري روشنفكران -30 / فصل اول
                                               نيمه پنهان فيلسوفان جاسوس
                      نقش ليبرال هاي يهودي در راهبري عمليات جاسوسي آكادميك CIA

نويسنده: پيام فضلي نژاد


در مركز حلقه فلسفي و سياسي OSS دو چهره برجسته بيش از ديگران به چشم مي آمدند: يكي آيزايا برلين و ديگري جرج كنان. برلين يك ماركس شناس برجسته، ديپلمات و جاسوس ارشد اينتليجنس سرويس انگلستان ( MI6 ) به شمار مي رفت،173 نه تنها در مقام مشاور بلندپايه جرج كنان در طراحي استراتژي عمليات PSB مشاركت كرد، بلكه براي تاسيس ژورنال هاي آكادميك در جهان نيز به سازمان جاسوسي سيا مشاوره مي داد.174 به او لقب «مدافع اشرافي ليبراليسم» در جهان را دادند و در زمره حاميان مشرب فلسفه تحليلي نيز قرار داشت.175 البته آن هنگام، برلين تنها فلسفه دان برجسته CIA و MI6 نبود. استوارت همپشاير، فيلسوف معروف و دوست صميمي برلين، دسامبر 1997 به جاسوسي براي اينتليجنس سرويس انگلستان از دهه 1940 اعتراف كرد.176 پس از تاسيس آژانس اطلاعات مركزي ايالات متحده ( CIA ) در سال 1948 حلقه «فيلسوفان يهودي» روز به روز بزرگ تر مي شد، چنانكه هانا آرنت، ريمون آرون، توماس كوهن و دانيل بل نيز به جمع س ركارل پوپر و س رآيزايا برلين و هربرت ماركوزه پيوستند. هربرت ماركوزه، جامعه شناس يهودي و پدر جنبش «چپ نو» كه در كنار تئودور آدورنو و اريش فروم از بنيانگذاران يهودي «مكتب فرانكفورت» و منتقد نظام سرمايه داري بود، در سال 1942 به رياست قسمت «پژوهش هاي ماركسيستي» سرويس خدمات استراتژيك ( OSS ) رسيد.177 در همين سال پل سوئيزي، برجسته ترين اقتصاددان سوسياليست آمريكايي كه به روايت خودش مي خواست «بنياني از انديشه را پايه بگذارد كه رقيب انديشه ماركس باشد»178 در 32 سالگي به بخش اقتصادي سرويس جاسوسي آمريكا ملحق شد.179 ابتدا به مديريت «اداره جاسوسي اقتصادي از انگلستان» و سپس به رياست «مركز جاسوسي قاره اروپا» دست يافت.180 ريمون آرون نيز در سال 1950 عضويت در كادر رهبري عمليات PSB را پذيرفت و به عنوان اولين جامعه شناس مشهور فرانسوي، پايش به سرويس جاسوسي ايالات متحده باز شد.181

ادامه نوشته

روشنفكران بزرگ در CIA

   انتشار اسناد عضويت «جان فورد»، «جان اشتاين بك» و «ارنست همينگوي» در سازمان جاسوسي آمريكا
                                                  روشنفكران بزرگ در CIA

نويسنده: پيام فضلي نژاد

فرمان «توسعه جنگ هاي سياسي» ترجمه و نشر كتاب را «سلاح تبليغات استراتژيك» مي دانست. در نيمه دهه 1940.م سرويس خدمات استراتژيك OSS ) و 3 پروژه عظيم را اجرا كرد. يكي از آن ها «طرح بزرگ كتاب» نام داشت و ديگري، «پروژه ترجمه» بود كه نسب از نسخه هاي سياسي- امنيتي س رآيزايا برلين و جرج كنان مي برد.147 همزمان با اجراي اين پروژه ها در سرويس OSS، بنياد فورد نيز انجام برنامه «انتشارات ميان فرهنگي» را در دستور كار خود گذاشت و تاكيد مي كرد كه هدف اين طرح «مغلوب ساختن روشنفكران ضدليبرال و چپ گرا در يك نبرد جدال برانگيز نيست، بلكه هدف آن است كه از طريق روش هاي اصولي و منطقي، اين افراد را به كناره گيري از ايدئولوژي شان اغوا سازيم.»148 چون به قول جوزف ناي، نظريه پرداز قدرت نرم، «هميشه اغوا موثرتر از اكراه است.»149 يكي از توليدات طرح «انتشارات ميان فرهنگي» چاپ مجله درمونات با حمايت صندوق محرمانه كميسيون عالي آمريكا بود كه به مهم ترين مجله روشنفكري و بين المللي عصر خود تبديل شد.150

ادامه نوشته

تجديد ساختار استراتژي براندازي نرم

                                        ارتش سري روشنفكران -25 / فصل اول
                                          تجديد ساختار استراتژي براندازي نرم


نويسنده: پيام فضلي نژاد
وقتي از ابتداي دهه 1360 ملاقات هاي دوره اي رئيس سرويس جاسوسي فرانسه با رييس 68 ساله سيا در مقر 50 هكتاري اين سازمان نزديك ييلاق ويرجينيا آغاز شد، كيسي علي رغم بيماري سخت سرطان، روزهاي پركاري را مي گذراند. سازمان به سبب رسوايي هاي پياپي، عين رهبرش مبتلا به سرطاني مهلك بود و در برزخ به سرمي برد؛ درست مثل يك شركت ورشكسته، در بستر احتضار. ( CIA بين كارمندانش، «شركت» خطاب مي شود.) البته رسوايي هاي امنيتي، پاره اي از تن جامعه امنيتي آمريكا محسوب مي گشت و ماجراي تازه اي نبود. از سازماني كه خود آمريكايي ها آن را «مافيا» و «غول يك چشم» مي ناميدند، گويا ديگر انتظار رفتار استاندارد نمي رفت.70 بخشي از وقت كيسي به تجديد ساختار سازماني CIA يا پاكسازي مخالفانش مي گذشت و بقيه انرژي اش صرف بازسازي ماموريت هاي استراتژيك آن از جمله عمليات مخفي
«بي ثبات سازي سياسي» مي شد. در دوره رياست كيسي، سازمان به سوي بازبيني در مباني جاسوسي و ضدجاسوسي دكترين «براندازي نرم» رفت و طراحي «مدل كلاسيك كودتاي مخملي» در نيكاراگوئه را آغاز كرد.71 او همچنين با مشاركت زبيگنيو برژينسكي، مشاور سابق امنيت ملي رئيس جمهور، فاز جديد پروژه فروپاشي حكومت هاي كمونيستي در اروپاي شرقي را كليد زد.72 در كنار همه اين ها، ويليام كيسي از ابتداي مسئوليتش در ماجراي جنگ تحميلي از دست مقاومت ايران مقابل عراقي ها عاصي شد و سكته قلبي اش هم ناشي از چنين فشارهاي طاقت فرسايي بود.

ادامه نوشته

رسالت تاريخي جاسوسان ليبرال

             در ملاقات رئيس سرويس جاسوسي فرانسه با رئيس جمهور آمريكا چه گذشت؟
                                               رسالت تاريخي جاسوسان ليبرال

نويسنده: پيام فضلي نژاد
با اين حساب، شما مجبوريد مغزي داشته باشيد كه شايد مورد لعنت خداوند است! با گفتن اين جمله، الكساندر دمارانش نقشه يك عمليات پنهان براي «جنگ نرم» با مسلمانان اصول گرا را جلوي رونالد ريگان پهن كرد. دومين ملاقات آنان در واشنگتن دي. سي و دفتر كار رئيس جمهور آمريكا موسوم به «اوال آفيس» برگزار شد. برپايه تحليل كنت، جنگ جهاني چهارم «نبرد كشورهاي فقير و سازماندهي نشده، عليه كشورهاي غني و متشكل» بود؛59 همان «جنگ فقر و غنا» كه وقتي حضرت امام خميني(ره) از آن سخن گفتند، تصورش لرزه بر اندام ليبرال ها انداخت.60 اين جنگ، چنان كه پيش تر دمارانش به صدام گفت، چون گلوله آتشي است كه مرزهاي فكري را درمي نوردد و اين بار نيز به ريگان گفت:
شما نمي توانيد با «يك عقيده» به وسيله تانك و هواپيما مبارزه كنيد. بايد دست به «كار هوشمندانه اي» بزنيد، چيزي كه من آن را «نبوغ فعال» ناميده ام. شما بايد «با هر عقيده اي به وسيله عقيده بجنگيد.» كلام در برابر كلام و گاهي حتي، دروغ در برابر دروغ. ما به «جاسوسي» معتقديم. بنابراين در اين مبارزه بايد از «فكر» خود استفاده كنيم.61

ادامه نوشته

پشه مالاريا: اسم رمز جنگ نرم

           در ملاقات رئيس سرويس جاسوسي فرانسه با رئيس جمهور آمريكا چه گذشت؟
                                                پشه مالاريا: اسم رمز جنگ نرم


نويسنده: پيام فضلي نژاد
علي رغم همه اين پروژه ها و راهبردها، هيچ يك از روساي سرويس هاي جاسوسي اروپا و آمريكا كه در مقام «مشاوران ويژه اعليحضرت» عمل مي كردند، چاره اي براي «بي ثباتي سياسي» رژيم سلطنتي خود او نيافتند. از نگاه اغلب اين سرويس ها، مساله فقط سقوط شاه ايران نبود، بلكه كابوس آن ها «اقتدار سياسي شيعيان» بود. به ويژه در نگاه كنت دمارانش، «نژاد جديدي از ابرقدرت هاي سركش» زاد و ولد مي كردند كه «ايران» در مركزشان قرار داشت؛ دقيقا همان جايي كه «مسلمانان اصول گرا مي خواهند از گوشه و كنار دنيا، هر نوع مذهب ديگري به جز اسلام را برچينند.»44 اين، همان ذهنيتي است كه تئوريسين هاي سرويس هاي جاسوسي موساد و سيا نيز دارند و نامش را «سكولار زدايي از جهان» گذاشته اند.
از نگاه ليبرال هاي يهودي، اساساً وقوع انقلاب اسلامي برابر با پيروزي ايران در نخستين صحنه هاي سهمگين «جنگ جهاني چهارم» بود، چون دست كم با وقوع اين انقلاب، شالوده فلسفي «فكر مدرنيته» شكست و به قول جرج ويگل، آمريكا در اوج ناباوري مجبور گشت تا «روند سكولار زدايي از جهان» را به رسميت بشناسد.45 جف هينس اين روند را يكي از پيامدهاي بهت آور سال هاي پاياني قرن بيستم مي داند و آن را به مرگ تئوري «نوسازي و توسعه اجتماعي ليبرال» تعبير مي كند.46 او مي گويد انقلاب 1979.م در ايران نادرستي اين تئوري ها را نشان داد، چون «نوسازي» و«توسعه مدرن» اگرچه به «بي هويتي بشر» انجاميد، اما به «سكولاريسم محض» و «دين زدايي اجتماعي» نرسيد، بلكه بشر را به سوي جست وجوي هويت، معنا و حقيقت زندگي اش كشاند.47 برنارد لوئيس، استاد برجسته اسلام شناسي در دانشگاه هاي اسرائيل، سال ها پيش از ساموئل هانتينگتون زنگ خطر انقلاب اسلامي را چنين به صدا درآورد:

ادامه نوشته

تحليل «سرويس جاسوسي فرانسه» از نتايج انقلاب اسلامي ايران

                      تحليل «سرويس جاسوسي فرانسه» از نتايج انقلاب اسلامي ايران
                                             دورنماي عيني «پايان تمدن غرب»


نويسنده: پيام فضلي نژاد
دوست عزيزم! اين نمايش عظيم و تشويش انگيز كه آغاز مي شود، يكي از »وسوسه هاي غرب« است.
آندره مالرو
جنگ شواليه هاي ماسون
يك «شواليه» با زرهي طلايي و كلاه خودي كه پري سفيد رنگ داشت، سوار بر اسبي قهوه اي. اين نقاشي از ادوارد دانته به ديوار اتاق كار رئيس كل سرويس جاسوسي فرانسه آويخته بود. درون مايه نقاشي، تمثيلي رازآميز از «جنگ شواليه ها» به نظر مي آمد كه وقتي كنت الكساندر دمارانش پشت ميز كارش مي نشست، مي خواست از وراي آن ديده شود.1 البته، اين جاسوس كهنه كار فرانسوي خود را شايسته تر از ديگر همتايان غربي اش براي قرار گرفتن در قاب نقاشي دانته مي ديد. دست كم اينكه در مقام ديرپاترين رهبر اطلاعاتي غرب، هم ملقب به لقب اشرافي كنت بود، هم عضو بلندپايه كلوب سري بيلدربرگ2 و نيز مانند خود دانته يك شواليه فراماسون.3

ادامه نوشته

از دانشگاه مفيد تا حزب مشاركت ايران

                 پروژه «جان كين» در ايران: استفاده از «خشونت محاسبه شده» عليه نظام
                                        از دانشگاه مفيد تا حزب مشاركت ايران

نويسنده: پيام فضلي نژاد
جان كين دهه هاي 1970 و 1980 به همراه استادش سي. بي. مك فرسون (تئوريسين مشهور دموكراسي) روزهاي بسياري را در كشورهاي اروپاي شرقي گذراند. با رهبران جنبش همبستگي لهستان و گروه پيمان 77 براي براندازي حكومت هاي لهستان و چكسلواكي همكاري نزديك داشت.246 حتي در سال 1984 با چاپ كتابي از زندگي سياسي واسلاو هاول، رهبر كودتاي مخملي چكسلواكي چهره يك قهرمان آزاديخواه را ساخت.247 دو سال پس از نشر اين كتاب، كلوب سري بيلدربرگ نيز با اهداي جايزه اراسموس از مبارزات هاول تجليل كرد.248 سال 1988 كين با نشر كتاب دموكراسي و جامعه مدني، مدلي ستيزه گر از جامعه مدني را ارائه داد.249 يك سال بعد، چكسلواكي و لهستان كمونيستي فرو ريخت. در واقع؛ واژه «جامعه مدني» پس از 130 سال غيبت و خاموشي در مغرب زمين، اين بار براي استفاده در پروژه «براندازي نرم» به انديشه سياسي غرب بازگشت. از ابتداي دهه 1990 جان كين در مركز مطالعات دموكراسي( CSD ) پروژه دموكراسي سازي ايران و برنامه «اسلام و دموكراسي» را پايه گذاشت كه اكنون يكي از دروس اصلي دوره فوق ليسانس «علوم سياسي و روابط بين الملل» دانشگاه وست مينستر است.250

ادامه نوشته

پشت پرده طرح ايده »گفتگوي تمدن ها« توسط سيدمحمد خاتمي

                    پشت پرده طرح ايده »گفتگوي تمدن ها« توسط سيدمحمد خاتمي
                                  نامه عليرضا نوري زاده به محمدعلي ابطحي


نويسنده: پيام فضلي نژاد
از دهه 1370 سه حلقه كيان، آئين و مركز بررسي هاي استراتژيك رياست جمهوري براي صورتبندي پروژه «دموكرتيزاسيون» تحت نفوذ نافذ ايدئولوژي «عصر مدرن» و «نهضت روشنگري» بودند و اغلب اعضاء و مشاوران آن نيز يا از تئوري هاي انگليسي تغذيه مي كردند235 يا دانش آموختگان دانشگاه هاي انگلستان به شمار مي رفتند. عبدالكريم سروش در چلسي كالج لندن «فلسفه علم» آموخت و آن را را با تكيه بر آراء سركارل پوپر در ايران رواج مي داد.236 حسين بشيريه هم كه سخت شيفت توماس هابز و ماكس وبر بود، دكتراي «تئوري سياسي» خود را از دانشگاه ليورپول انگلستان گرفت.237 محمدرضا تاجيك، رئيس مركز بررسي هاي استراتژيك رياست جمهوري و معاون آموزشي وزارت اطلاعات در دولت اصلاحات نيز سال 1372 در دانشگاه اسكس انگلستان درس «تحليل گفتماني» خواند238 يا حميدرضا جلايي پور كه در دهه 1360 معاون سياسي- امنيتي استانداري كردستان بود، سال 1376 پس از گرفتن دكتراي «جامعه شناسي سياسي» از دانشگاه لندن به يكي از چهره هاي كليدي اصلاحات بدل گشت و ناشر روزنامه هاي جامعه، طوس، نشاط و... شد239 يا محمدعلي ابطحي پس از دوم خرداد 1376 و در مقام «رئيس دفتر رئيس جمهور» روابط خود با جاسوسان انگليسي را توسعه داد. او آبان 1378 در جريان سفر سيدمحمد خاتمي به فرانسه در اقامتگاه احسان نراقي (مشاور ويژه محمدرضا پهلوي) با عليرضا نوري زاده (عامل سرويس جاسوسي MI6 ) ملاقات كرد. پوشش سياسي اين ديدار، بحث درباره گسترش ايده «گفت وگوي تمدن ها» بود و نراقي به عنوان مشاور وقت دبيركل سازمان يونسكو باني برگزاري جلسه سخنراني خاتمي در مجمع عمومي اين سازمان شد.

ادامه نوشته

فمينيسم و همجنس گرايي : پايه هاي اخلاقي يك «جامعه شريف»

                                    نتيجه مدل پيشنهادي عملگرايان آمريكايي
                    فمينيسم و همجنس گرايي : پايه هاي اخلاقي يك «جامعه شريف»



نويسنده: پيام فضلي نژاد

نتيجه حضور بزرگ ترين فيلسوف معاصر آمريكا براي اصلاح طلبان آن بود كه «پايه ها و بنيادهاي اخلاقي جامعه اي شريف» از فلسفه حاصل نمي شود؛ بلكه نقش «فمينيست ها» و«همجنس بازان» مهم تر است215 و «دموكراسي براي پاگرفتن نيازي به فيلسوفان ندارد.» اين گزاره نيز از دل نظريه يكي از شاخص ترين فلاسفه سياسي قرن بيستم، يعني جان راولز بيرون آمد. راولز در رساله عدالت در مقام انصاف مي گويد اصل رواداري، تسامح و تساهل را مي خواهد بر «خود فلسفه» اعمال كند و در كتاب مشهور نظريه عدالت، علاج كار غرب در حوزه نظريه پردازي سياسي را «حذف فلسفه» مي داند. او معتقد است صورتبندي ديدگاههاي فلسفي بهتر در باب انسان، زندگي و اخلاق چاره كار نيست، بلكه «بهتر است با رافت و عطوفت، كل اين مضامين را ناديده بگيريم.»216 رورتي نيز به پيروي از راولز، كنار گذاشتن «فلسفه» را امتداد منطقي كنار گذاشتن «دين» مي داند:

ادامه نوشته

ريچارد رورتي: بايد فلسفه را «درز» بگيريم!

                           پيشنهاد بزرگترين جاسوس آكادميك آمريكا به اصلاح طلبان
                                        ريچارد رورتي: بايد فلسفه را «درز» بگيريم!


نويسنده: پيام فضلي نژاد

شب 22 خرداد 1383 ريچارد رورتي براي اقامتي 2 روزه وارد تهران شد تا با همكاري داريوش شايگان و رامين جهانبگلو از نزديك به ارزيابي وضعيت اصلاح طلبان بپردازد.184 پيش از سفر به ايران گفته بود «اگر ما چيزي هم از اسلام بايد بياموزيم، آن چيز درس آزادي و عدالت اجتماعي نخواهد بود؛ ما خود در اين مقوله كارشناس و خبره هستيم»185 و هميشه تاكيد داشت «دموكراسي در ايران مي تواند آغاز موج دموكراتيزاسيون در خاورميانه باشد.»186 اصلاح طلبان نيز با تفكر عمل گرايانه رورتي آشنايي داشتند؛ حتي در زمان رياست جمهوري سيدمحمد خاتمي مدارس دولتي اي به «سبك جان ديويي» (مانند مدرسه شهداي معلم در تهران) ساختند تا دانش آموزان «اصل حريت و آزادي» را از آموزه هاي فلسفه آمريكايي بياموزند.187 وزارت آموزش و پرورش از شهريور 1378 اين مدارس را با هدف تربيت ليبرال هايي تاسيس كرد كه به «نيروي سازماني براندازي نرم» مشهورند.188 ايدئولوژي اصلاح طلبان براساس فلسفه عملگرايي ديويي- رورتي تعريف شد و شعار «عمل گرايي فمينيستي» به شعار اصلي كمپين هاي زنان سكولار در ايران تبديل گشت.189 علي ميرسپاسي (عضو شوراي سردبيري فصلنامه كنكاش، چاپ خارج كشور) نيز از ابتداي دهه 1380 براي حزب مشاركت ايران به شرح استراتژي عمل گرايانه رورتي با هدف فهم سياست هاي جديد آمريكا پرداخت190 و در كتاب دموكراسي يا حقيقت يك توصيه راهبردي به روشنفكران اصلاح طلب ايراني داشت:

ادامه نوشته

سرمايه داري عليه فلسفه نقشه راه جديد شوراي روابط خارجي آمريكا

                                       ارتش سري روشنفكران -14 / درآمد
«فريد زكريا» و «ريچارد رورتي»: سرمايه داري عليه فلسفه نقشه راه جديد شوراي روابط خارجي آمريكا


نويسنده: پيام فضلي نژاد
«تمام تاكيدي كه بر دگرگوني اسلام مي شود، بي جاست.»155 وقتي سال 1382 اصلاح طلبان اين جمله فريد زكريا، تئوريسين برجسته شوراي روابط خارجي آمريكا را در كتاب آينده آزادي خواندند، ناگهان آب سردي بر سرشان ريخت. انگار آمريكايي ها «مارتين لوتر اسلام» را كه زاده ذهن خودشان بود، كشتند. زكريا مانند ريچارد رورتي و ولي رضا نصر معتقد بود «راه دموكراسي» از «اصلاح مذهبي» نمي گذرد.156 به اعتقاد او مطمئن ترين راه براي «دموكراتيزاسيون» در ايران، «تقويت طبقه متوسط سكولار» و «توسعه سرمايه داري ليبرال» است، چون اين 2 فاكتور رابطه علت و معلولي با گسترش دموكراسي دارند. اگر اقتصاد ليبرال شود، جامعه ليبرال مي شود و به تدريج شهروندان «ليبرال دموكرات» پديد مي آيند.157 خاستگاه اين شهروندان بيشتر طبقه متوسطي است كه در «نهادهاي خصوصي اقتصادي» فعال است و منافع آن با «منافع سرمايه داران» گره خورده و به يكديگر متكي هستند.158 بنابراين، از درون معادله طبقه متوسط سكولار و سرمايه داري، يك «نيروي سازماني» بيرون مي آيد؛ نيرويي كه الزاماً سرمايه دار نيست، اما مانند طبقه«خرده بورژوازي» در خدمت منافع سرمايه داري ليبرال است. به اعتقاد مثلث استراتژيست هاي عملگرا، اصلاح طلبان بايد با دست كشيدن از پروژه هايي مانند «پروتستانتيسم اسلامي» اهداف سياسي خود را با «نهادسازي مدرن» در جامعه پيش ببرند تا پايگاه اجتماعي خود را در توده مردم تقويت كنند. «كمپين» و NGO تاسيس كنند، «نهادهاي خيريه» راه بيندازند و سرانجام، «بنيادهاي رفاهي» و «بنگاه هاي اقتصادي» را در كنار هم گسترش دهند.159 در اين فرآيند، عرصه عمومي و حوزه اجتماعي يك كشور در سيطره سرمايه داري قرار مي گيرد، تا جايي كه قدرت آن بتواند قدرت نظام جمهوري اسلامي را تضعيف كند.

ادامه نوشته

مردم بدون «اصلاح طلبان» راه خود را مي روند


ارتش سري روشنفكران -13 / درآمد
ارزيابي «يورگن هابرماس»« از «انقلابيون مايوس» در ايران:

 مردم بدون «اصلاح طلبان» راه خود را مي روند

نويسنده: پيام فضلي نژاد
E-Mail:shayanfar@kayhannews.ir

وقتي يورگن هابرماس وارد كتابخانه منزل كديور شد، سعيد حجاريان با كمك واكر به استقبالش رفت و به شوخي گفت «مثل اينكه شما هم مثل من به گفتار درماني نياز داريد!»134 هابرماس چون به «شكاف كام» دچار بود، مانند حجاريان مبهم و بريده بريده حرف مي زد. او پاسخ داد «همه ما به گفتار درماني محتاجيم، چون در ديالوگ ضعف داريم و حرف هم را نمي فهميم.»135 حجاريان در ساليان گذشته همواره معترف بود كه «اصلاح طلبان در تئوري عقب مانده هستند»136 و هابرماس نيز تمايل داشت بداند كه آنان درباره «آينده سياسي اصلاحات» چه مي انديشند؟137 فيلسوف آلماني در ابتداي ديدار بدون مقدمه از ميزبانان خود پرسيد كه «براي استقرار سكولاريسم، اصلاح طلبان تا كجا پيش مي روند؟» و با تاكيد گفت «مخالفت شما با ادغام دين و دولت تا چه حدي جدي است؟»138 نظر كديور، مجتهدشبستري، بهشتي، حجاريان و مهاجراني يكسان بود؛ آن ها به هابرماس پاسخ دادند كه به عنوان «اصلاح طلب» براي حاكم كردن سكولاريسم در ايران «قدم به قدم پيش مي رويم»139 و فعلاً پتانسيل برپايي يك «انقلاب سكولار» را در كشور نداريم. بنابراين، چنان كه عليرضا بهشتي مي گفت تا اطلاع ثانوي «هيچ انقلابي در انقلاب روي نخواهد داد!»140 همه مثل محمد مجتهد شبستري همچنان روي «پروژه پروتستانتيسم اسلامي براي اصلاح ديني» تاكيد داشتند و هابرماس نيز علاقه زيادي به آن نشان داد، چون فكر مي كرد مضمون سياسي اختلافات مذهبي در جهان اسلام را نبايد دست كم گرفت.

141 «انقلابيون مايوس» لقبي است كه هابرماس به اصلاح طلبان مي دهد و مي گويد در عين حال كه آنان از انقلاب اسلامي بريده اند، چشم انداز روشني هم از اصلاحات به دست نمي دهند، ولي به دنبال راهي براي «تصحيح انقلاب» هستند:

 


ادامه نوشته

تقابل رئيس جمهور اصلاحات با مكتب «اسلام ناب» تحت تاثير «يورگن هابرماس»

                                  ارتش سري روشنفكران -12 / درآمد
             تقابل رئيس جمهور اصلاحات با مكتب «اسلام ناب» تحت تاثير «يورگن هابرماس»
                             سيدمحمد خاتمي: راهي جز راه غرب نداريم!


نويسنده: پيام فضلي نژاد
روش و منش يورگن هابرماس در مباحثه با علي مصباح يزدي، ناخواسته او را به پاي ميز يك «محاكمه معرفتي» كشاند و از ناتواني مغز فلسفه او در مواجهه انتقادي با انديشه دانشوران مسلمان پرده برداشت؛ جايي كه ديگر از تجاهل ها و جهالت هاي مرسوم غربزده ها خبري نبود؛ آنجا كه فيلسوف آلماني نمي توانست با سفسطه هاي رايج مدرنيته بر استدلال هاي پوياي «تفكر شيعي» فائق بيايد.
فرداي اين ملاقات، هابرماس همراه عليرضا بهشتي به «تالار فردوسي» در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران رفت تا براي دانشجويان از «دردهاي رهايي» بگويد. از منظر او «دين براي بقا در جامعه مدرن، راهي جز پيوند يافتن با حاكميت مردم (دموكراسي مدرن) و حقوق بشر ندارد» و دينداران و سنت گرايان بايد «درد ناگزير زايمان سكولاريزاسيون» را تحمل كنند:

ادامه نوشته

ماجراي «عباس عبدي» و «احمد اشرف»

      افشاي سند ارتباط رهبران حزب مشاركت ايران با «بنياد اشرف پهلوي» در واشنگتن
                                     ماجراي «عباس عبدي» و «احمد اشرف»


نويسنده: پيام فضلي نژاد
E-Mail:shayanfar@kayhannews.ir

عباس عبدي در كنار حجاريان و علوي تبار سال ها با وزارت اطلاعات همكاري داشت، اما به تدريج با واسطه هاي ايراني CIA پيوند خورد. مثلاً از سال 1373 با احمد اشرف مكاتبه مي كرد. اشرف، جانشين احسان يارشاطر (عضو فرقه ضاله بهائيت) در دايره المعارف ايرانيكا است و در پوشش «پژوهشگر» در بنياد مطالعات ايران حضور دارد. او، عبدي را به عنوان يك «دانشمند گرامي» مي ستود66 و پل ارتباطي اش با نزديكان اشرف پهلوي مانند علي بنوعزيزي به شمار مي رفت.67 البته عبدي برخلاف شخصيت راديكالش در نيمه اول دهه 1370، پس از انتخابات دوم خرداد خط مشي اي پيچيده را برگزيد تا خود را يك «چهره معتدل سياسي» جا بزند. ابتدا از هواداران راهبرد «آرامش فعال» بود تا آنجا كه مي گفت «عمل سياسي بعد از دوم خرداد بايد از طريق گفت وگو و با قانون گرايي و حتي گاهي با كوتاه آمدن پيش برود.»68 حتي عبدي در اولين سالگرد دوم خرداد به نقد رفتارهاي سياسي اردوگاه اصلاحات پرداخت، عليه شعارهايي چون «مرگ بر انحصار» و «واي اگر خاتمي حكم جهادم دهد» نوشت و سخن از «منزوي ساختن افراطيون جناح هاي سياسي» گفت،69 اما حالا با شكست اصلاحات او فكر برپايي يك جنگ فرسايشي عليه نظام را در سر مي پروراند و مي خواست پروژه اي را كه حجاريان از عهده آن برنيامده بود، اين بار به پايان رساند.
به گمان عبدي، حجاريان در مقام مشاور معتمد سيدمحمد خاتمي به او پيشنهاد نامطلوبي داد كه هم «رئيس جمهور» باشد و هم «رهبر اپوزيسيون». پس بايد اين تناقض كه يادآور تراژدي مضحك ابوالحسن بني صدر بود، به گونه اي حل مي شد. در نتيجه عبدي به عنوان يك «پيش استراتژي» اصلاح طلبان را به خروج از حاكميت فراخواند، چون مي گفت با قرار گرفتن در «موضع نظام» نمي توان «نقش اپوزيسيون» را بازي كرد. براساس راهبرد او، اصلاح طلبان بايد سريعاً از مناصب دولتي استعفاء كنند تا ابتدا مشروعيت نظام سياسي ايران را با مخاطره جدي مواجه كنند و با اين كار، ظرفيت هاي استفاده از همه امكانات «مقاومت منفي» را فراهم سازند. اين چنين عباس عبدي به عنوان عضو ارشد دفتر سياسي حزب مشاركت ايران نفوذ رهبران گروهك ملي- مذهبي ها مانند عزت الله سحابي را در فرآيند تصميم سازي هاي «جبهه دوم خرداد» برملا ساخت و از ائتلاف نانوشته با آنان براي پيشبرد پروژه «مقاومت منفي» پرده برداشت. با اين حال، اصلاح طلبان حاضر به ترك قدرت نبودند و براي فرآيند استحاله مسيري متفاوت از نقشه عبدي در ذهن داشتند؛ چنانكه چند ماه پس از انتشار پيشنهاد مكمل سحابي (مقاومت منفي) و عبدي (خروج از حاكميت) يك تحليلگر مجله همشهري ماه نوشت:
تير خلاص به استراتژي «خروج از حاكميت» در 18 خرداد 1380 شليك شد، اما نه از سوي محافظه كاران بلكه از سوي اصلاح طلباني كه با تمام قوا در انتخابات حاضر شدند و به جاي آنكه از قدرت خارج شوند، بار ديگر قدرت را در اختيار گرفتند.70
همه اين ايده ها شكست خورد. حجاريان در سال 1380 به صراحت از عدم توفيق تاكتيك خود سخن گفت. وانگهي، اكثر اين پيشنهادات كپي برداري از راهبردهاي فروپاشي اروپاي شرقي در پايان دهه 1980.م بودند؛ گرچه حجاريان هيچ گاه نگفت كه تاكتيك «فشار از پايين، چانه زني از بالا» رونويسي آشكار از آراء تيموتي گارتن اش، نظريه پرداز MI6 است كه براي سلسله كودتاهاي مخملي اروپاي شرقي ساخته شد! تاكتيك هاي سحابي، علوي تبار و گنجي براي «نافرماني مدني» و «مقاومت منفي»، يك قرائت آمريكايي از روش مهاتما گاندي به شمار مي رفت. اين تاكتيك را نيز نخستين بار ماهنامه كيان در ارديبهشت 1379 با ترجمه مقاله اي از رونالد دوركين به چاپ رساند و به شرح كاربردهاي آن با تكيه بر پروژه فروپاشي يوگسلاوي پرداخت.71 تز «اصلاح قانون اساسي» از هاشم آغاجري و عمادالدين باقي72 كه سلسله نوشتارهاي محسن كديور در هفته نامه راه نو در پيرامون «نظريه انتصابي ولايت مطلقه فقيه» پشتوانه آن معرفي مي شد، به سبب آشفتگي ساختاري و تئوريك هيچ راهي به عرصه عمومي سياست ايران نيافت.73 همين طور پيشنهاد «رفراندوم» از محمدرضا خاتمي، نايب رئيس مجلس ششم سرنوشت بهتري از بقيه راهكارها نداشت.74