پروژه مشترك فرهادي و آمريكا

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»
پروژه مشترك فرهادي و آمريكا (10)

مهدي توسليان
سوم -«.... فرهنگي غني و كهن كه زيرگرد و غبار سياست پنهان مانده .»
آقاي فرهادي بايد مشخص كنند كه منظورشان اولا از« فرهنگ غني و كهن» چيست و ثانيا كدام سياست است كه گرد و غبارش اين فرهنگ را از چشم ملت ايران پنهان كرده است . براي رمزگشايي از اين موضوع لازم است يك بار ديگر جمله سخن گوي وزارت امور خارجه امريكا را مرور كنيد :
«ما موفقيت و تعهد او(آقاي فرهادي) را نسبت به فرهنگ غني و مقاوم ايران تحسين مي كنيم .»
به عبارت «فرهنگ غني ومقاوم » دقت كنيد !.براستي منظور خانم نولاند از مقاوم چيست؟ مقاومت فرهنگ ايراني -اسلامي در برابر فرهنگ امريكا؟ معلوم است كه خير! چه كسي باور مي كند كه امريكا ، دشمن درجه يك خود ايران را ، از يك سو به جنگ و ترور و تحريم تهديد كرده و از ديگر سو ، مقاومت همان دشمن را در برابر خود تحسين كند؟ با توجه به واژه«كهن» ، به راحتي مي توان مقصود آقاي فرهادي را دريافت. دفن فرهنگ ايران باستان در زير گرد و غبار سياست ! كدام سياست؟ معلوم است ، جمهوري اسلامي! برخي منتقدين فيلم جدايي نادر از سيمين معتقدند كه آقاي فرهادي خواسته يا ناخواسته در يك پروژه مشترك با آمريكا برنامه جداسازي ملت از نظام سياسي حاكم بر ايران را كليد زده است!
جايزه اسكارآمريكا به كشورهاي رقيب ، ياد آور همان داستان پرحكمت «خر برفت» مولاناست كه در آن، درويش مفلسي در راه مانده به خانقاهي رسيد، چهارپاي خود را به خادم سپرد و به مجلس جمعي صوفي كه همه گرسنه بودند در آمد و در گوشه اي نشست. صوفيان از سر حيلت به نوازش او پرداختند ، يكي پايش را مي ماليد و ديگري از زادگاهش مي پرسيد ، سومي خاك از رخت او بر مي گرفت و چهارمي بر دست و رويش بوسه مي زد. درويش ساده دل سرخوش از آن همه لطف و مهر، قصد بيتوته كرد. ساعتي سپري نشده ، خوان غذايي گسترده شد . همگان خوردند و آنگاه سماع و پايكوبي و دست افشاني آغاز شد . چون دوستان به طرب آمدند ، مطرب دم گرفت كه «خر برفت و خر برفت و خر برفت» و صوفيان نيزبا وي همنوا شدند. درويش بي خبر از همه جا با ايشان هم آواز شد كه «خر برفت و خر برفت و...» و اين سماع تا بامداد ادامه داشت. صبحگاهان كه جوش و خروش و نوش و سماع پايان يافت، همگي با يكديگر وداع گفته و خانقاه خلوت شد ، درويش تنها مانده بار خود را بيرون كشيد تا بر چهارپاي خود نهد. از چهارپا خبري نبود! خادم خانقاه پرسيد : در پي چيستي؟ درويش گفت : چهارپايم؟خادم گفت : مگر آن را نذر صوفيان نكردي تا به بازار برند و با بهاي آن طعامي فراهم آورند ؟ درويش نوميدانه گفت : نه ، چرا از نيرنگ آنان واقفم نكردي ؟ خادم گفت : سوگند بخدا كه بارها آمدم تا آگاهت كنم ولي تو را در آواز خواني و گفتن خر برفت و خر برفت ، از همگان مشتاق تر ديدم و پنداشتم كه خود از ماجرا با خبري ! (مثنوي معنوي، دفتر دوم ، ابيات 514 به بعد)
و اما نگاه ما به ايران عزيز! براي فهم عميق تر مسئله ، بهتر است از دو منظر ، به موضوع نگريست :
1-سرزميني 2- تاريخي و فرهنگي .
وطن دوستي در تفكر اسلامي يكي از نشانه هاي ممتاز ايمان شمرده شده است. از ديگر سو تاريخ و فرهنگ ، هويت يك ملت است .ساكنان هيچ سرزميني بدون اتكا به هويت ملي ، قادر به دفاع از ارزشهاي متعالي خود نيست . بر اساس همين باور، دفاع از هويت و تماميت ارضي ايران يك وظيفه الهي است. . اما داشتن هويت يك بحث است و باليدن بيمارگونه به آن ، بحثي ديگر! بدون اغراق و هيچگونه تعصبي بايد گفت فرهنگ و تمدن ايران باستان به رغم فراز و نشيب هاي فراوان ، بدليل متاثر بودن از آموزه هاي آسماني و يكتاپرستانه حضرت زردشت - فارغ از انحرافات بعدي برخي پيروان - سرشار از عناصر مثبت بوده و قابل مقايسه با فرهنگ هاي ديگر ملل جهان نيست ، ولي نمي توان از برخي وقايع تلخ و تاريك تاريخ اين سرزمين و يا باورهاي خرافه آميز چشم پوشيد. فراموش نكنيم تاريخ ، آينه اي براي عبرت است نه تفاخر! . به باور اين قلم ، نبايد ازدو نكته بنيادين غفلت ورزيد : اول آنكه هرگز نمي توان هويت ايران را به دوپاره تقسيم كرد و تنها بخشي از آن را مورد توجه قرار داد. دوم آنكه تاريخ و تمدن هر ملتي در بردارنده هم صفحات روشن و غرور آفرين است و هم صفحات سياه و شرم آور! مشكل ما با آقاي فرهادي اين است كه ايشان از يك سو با قيچي ادبيات خود 1400 سال - يعني تاريخ اسلام را - از هويت اين سرزمين سانسور مي كند و از ديگرسو بدون توجه به عواقب كار، به طور مطلق بر فرهنگ ايران باستان مهر تأييد مي نهد. به باور اين قلم همان اندازه كه حذف ايران باستان از تاريخ اين سرزمين ناسنجيده است ، حذف تاريخ ايران پس از اسلام نيز دور از انصاف است.

ايرانيان در منازلشان يخچال هم دارند!؟

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران» 9
ايرانيان در منازلشان يخچال هم دارند!؟

مهدي توسليان
پرسش اين است كه چه كسي دائم بر طبل جنگ و تهديد و خشونت مي كوبد و مرتب گزينه هاي خود را يكي پس از ديگري روي ميز مي چيند و حتي ازبيان تهديد حمله با سلاح اتمي ابا نمي كند؟ ايران يا امريكا؟ آقاي فرهادي يا از بار معنايي «تبادل» بي اطلاعند و يا اينكه عامدانه آن را به كار برده اند. ايران بر اساس منطق الهي خود از هر گونه جنگ و كينه توزي و خشونت بيزار است و به تاسي از قرآن كريم ، صلح عادلانه را برهر جنگ ويرانگرانه اي ترجيح مي دهد ولي براساس خرد و تكليف الهي ، تهديدات قداره بندان و متجاوزان را هرگز تحمل نخواهد كرد.
دوم-».....نام كشورشان ايران از دريچه با شكوه فرهنگ به زبان مي ايد.»
ممكن است آقاي فرهادي بفرمايند كدام بخش از فيلمشان منعكس كننده فرهنگ شكوهمند ايران است؟ خانه پر تنش و تشنج و سمساري گونه نادر و سيمين؟ دروغ هاي مكرر و زنجيره اي راضيه خانم؟ اماكن كثيف و شلوغ و آزاردهنده خيابان و بيمارستان و دادگاه ؟ فقر و بيكاري وخودزني هاي جنون آميز جناب حجت ؟ طلاق و فروپاشي خانواده ها ؟ جوانان بزهكار گرفتار آمده درغل و زنجير؟سيستم قضايي فلج و ناكارآمد؟ پايان تلخ و مبهم داستان فيلم؟ البته ممكن است هواداران جناب فرهادي بفرمايند ، چه شكوهي بالاتر از اينكه پري چهرگان هاليوود براي اولين بار اينچنين طنازانه نماينده ملتي را چون نگين در ميان گيرند و با ذكرknock on wood براي سلامتي ايشان دعا كنند . و چه افتخاري بالاتر از اينكه سران كشورهاي اروپايي و آمريكايي كه براي ملتهاي جهان سوم كمترين حقوق و احترامي قائل نيستند و جز خودشان را آدم به حساب نمي آورند اينچنين مردي از سرزمين پارس (!) را تحويل گرفته و او را تحسين كنند. و چه افتخاري بالاتر از اينكه ...بگذريم!
قاعده بر اين است كه همزمان با دعوت از كارگردان براي دريافت جايزه ، طلايي ترين صحنه فيلم او ، در معرض تماشاي حضار قرار گيرد.مديران هاليوود الحق كم لطفي نكرده و براي نشان دادن فرهنگ غني و كهن ايران ، متمدنانه ترين پلان فيلم جدايي... را به نمايش در آوردند. يعني آن قسمت از فيلم را كه حجت ، شوهر راضيه ، وحشيانه خودزني مي كند و با دو دست خود ديوانه وار بر فرق و سر و صورت خويش مي كوبد! فرهنگ ازاين شكوهمندتر؟! البته از فوايد اكران فيلم جدايي ... در كشورهاي خارجي آن بود كه برخي از شهروندان اسرائيلي و اروپايي پس از تماشاي فيلم ، اظهارداشتند كه تازه فهميده اند كه ايرانيان در منازلشان يخچال هم دارند !
پرسش از آقاي فرهادي اين است كه به نظر شما چند درصد از ملل جهان با مشاهده فيلم جنابعالي آرزوي داشتن كشوري با مشخصات بالا را خواهند داشت؟با توجه به بيداري اسلامي در منطقه و احتمال الگوگيري كشورها از نظام جمهوري اسلامي ، آيا بهتر از اين مي شد چهره ايران را تخريب و همسايگان مسلمان را از داشتن كشوري اينچنين آشفته و داغان پشيمان كرد؟ به اين جمله توجه كنيد:
«ما نمي خواهيم جهان عرب مثل همسايه اش ايران باشد. امريكا بايد فعاليت خود در منطقه را توسعه دهد.»
اشتباه نشود ! اين جملات متعلق به رئيس جمهور آمريكا يا يكي از نئومحافظه كاران دولت جناب بوش نيست، بلكه متعلق به همان عليا مخدره ، يعني خانم آنجلينا جولي است كه جناب فرهادي در مراسم ويژه با شعف و شور و غرور دست در دست او مي نهد و به خاطر ايستادن در كناراو در پوست خود نمي گنجد! از همين روست كه مقامات ارشد كاخ سفيد با اتكا به شناخت عميق ازحفره هاي موجود در شخصيت هنرمندان شرق بخوبي توانسته اند از طريق زبده ترين ديپلماتهاي به ظاهر هنري خود ، ضربات مؤثري بر كشورهاي هدف ، وارد آورند.خانم آنجلينا جولي يكي ازهمين ماموراني است كه به طور رسمي در شوراي روابط خارجي آمريكا عضويت داشته و در تمامي تصميم گيري هاي كلان آمريكا مانند حمله به كشورهاي مسلمان و يا ضعيف جهان نقشي عمده بر عهده دارد. شايد بهترين سند موجود آقاي فرهادي براي اثبات فرشته خويي اين خانم ، حضور به ظاهر بشردوستانه وي درميان كودكان يتيم و بي سرپرست افريقايي و آسيايي و يا اقدام نمادينش به پذيرفتن كودكان آواره به عنوان فرزندخوانده باشد . ولي بهتر است جناب فرهادي بدانند صاحب دست فرشته اي كه زنان و كودكان را در كشورهاي فقير و مناطق جنگ زده ، رياكارانه نوازش مي دهد ، همان هيولاي آدمي خواري است كه همراه با ديگر همپالگي هايش در اتاق هاي فكر پنتاگون مي نشيند و براي خاورميانه نقشه راه مي كشد.آقاي فرهادي اگر ادعاي ما را در باره اين شورا قبول ندارد بهتر است از زبان آقاي جي بروس كامپل ، روزنامه نگار و كهنه سرباز آمريكايي بشنود: « شوراي روابط خارجي آمريكا كرسي همه شياطين است.»

شاه كليد فيلم فرهادي كجاست؟

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»
شاه كليد فيلم فرهادي كجاست؟

مهدي توسليان
مگر آقاي بوش ،ايران را با تمامي نرمشي كه دولت جناب آقاي خاتمي از خود نشان داد محور شرارت نخواند و مگر آقاي واين برگر، وزير دفاع وقت آمريكا نسخه خشكاندن ريشه ملت ايران را نپيچيد و مگر امروز ايران متهم به حمايت از تروريسم نيست؟ آقاي فرهادي در مصاحبه با نشريه اسكرين ديلي فرمودند كه من فيلمسازي اخلاقگرا هستم و از ورود به بازي هاي سياسي پرهيز دارم؟ پس به راستي چه اتفاق خاصي رخ داده است كه بداخلاق ترين نظام سياسي جهان - و به قول آقاي خاتمي رئيس جمهور اسبق ايران ، آمريكاي ماجراجوي چاقوكش زورگوي بي فرهنگ - براي ايشان فرش قرمز پهن مي كند؟ چه خبر شده است كه اكثر ملل جهان به ديدن اين فيلم دعوت مي شوند حتي اشغالگران قدس؟!! سياس ترين رجال روزگار از آقاي ساركوزي رئيس جمهورفرانسه گرفته تا جناب اوباما به اين فيلم اقبال نشان داده و سخنگوي وزير امور خارجه آمريكا خانم ويكتوريا نولاند در بي سابقه ترين شكلي آقاي فرهادي را مي ستايد. به اظهارات معنادار ايشان توجه كنيد :
«ما موفقيت و تعهد او را نسبت به فرهنگ غني و مقاوم ايران تحسين مي كنيم .»

ادامه نوشته

سوژه هايي براي يك كارگردان اسكاري

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»
سوژه هايي براي يك كارگردان اسكاري

مهدي توسليان
براي آنكه آقاي فرهادي مطمئن شوند كه آيا هاليوود مستقل از نظام سياسي آمريكاست يا خير و اينكه جايزه اهدايي به ايشان تا چه ميزان مربوط به هنر ايشان و چه اندازه مرتبط با اهداف براندازانه آمريكاست توصيه مي كنيم براي جشنواره بعدي اسكار ، يكي از موضوعات پيشنهادي زير را به تصوير بكشند: نقش آمريكا در كودتاي 28 مرداد و سرنگوني دولت ملي مرحوم مصدق، حمايت آمريكا ازصدام در جنگ عليه ايران ، تجاوزامريكا به خاك ايران و شكست عمليات طبس ، سرنگوني هواپيماي مسافري ايران توسط موشكهاي ناو آمريكايي ، پيامدهاي تجاوز آمريكا به كشورهاي مسلمان عراق و افغانستان به بهانه انفجار برجهاي دو قلو، نقش امريكا در قتل عام فجيع ميليونها سرخپوست ساكن در سرزمينهاي بومي خود، شكنجه زندانيان گوانتانامو و ابوغريب توسط آمريكا ، ماجراي رفتار جوخه هاي مرگ «كوكلوكس كلانها»ي آمريكا با سياهپوستان و شرح قطعه قطعه شدن و يا زنده زنده به اتش كشيده شدن سياهان به دست اين جوخه ها به جرم داشتن رنگ متفاوت از سفيد پوستان ، ماجراي به قتل رسيدن شهادت گونه « راشل كوري» دختر جوان آمريكايي بدست سربازان اسرائيلي در سرزمينهاي اشغالي و سكوت مرگبار مسئولان آمريكا ،كشتار مردم بي گناه ويتنام به دست ارتش آمريكا، حملات اتمي آمريكا به هيروشيما و ناكازاكي ، تولد هزاران كودك ناقص الخلقه ژاپني به خاطرعوارض تشعشعات ناشي از بمب هاي آمريكايي، حمايت مالي و سياسي آمريكا از گروههاي تروريستي عليه ملت ايران، حمايت آمريكا از جنايات بي شمار اسرائيل در سرزمين فلسطين....

ادامه نوشته

هاليوود ومديريت پنهان آمريكا

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»

هاليوود ومديريت پنهان آمريكا

مهدي توسليان
گرچه بي ترديد سخنان فوق، امروزه بر ملت عزتمند ايران ديگر صدق نمي كند ولي از اين نكته نبايد غفلت كرد كه آن بخش بيمار از جريان روشنفكري كشور كه هنوز از بند ناف فرهنگ بيگانه ارتزاق مي كند مصداق بارز اوصاف بالا بوده و براي دريافت ويزا و گرين كارت ، ناچار از تحقير دائمي ملت خود است. مرحوم شريعتي در جاي ديگري به نحوه پيدايش جريان روشنفكري در شرق و جوامع اسلامي اين گونه اشاره مي كند:

ادامه نوشته

برندگان اسكار چگونه انتخاب مي شوند

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران» 5
برندگان اسكار چگونه انتخاب مي شوند

مهدي توسليان
در پاسخ به اين عزيزان بايد گفت گرچه مديريت رقابتهاي بين المللي ورزشي نيز در اختيار مافياي قدرت است ولي نبايد از سه نكته اساسي غفلت كرد.نخست آنكه قهرماني ورزشي محصول تلاش ورزشكار بوده و هيچ گونه اعمال سليقه اي نمي تواند فردي را قهرمان و يا او را از قهرماني محروم كند مگر انكه تباني يا تقلبي صورت پذيرد.دوم آنكه هر گونه رقابت ورزشي علاوه بر قرار گرفتن در معرض داوري داوران ، در بوته قضاوت مردم نيز نهاده مي شود . كوچك ترين اعمال سليقه يا تخلفي از سوي داوران، بدون ترديد خشم احاد ملت را بر خواهد انگيخت. سوم آنكه گزينش داوران مسابقات ورزشي به دليل حساسيت افكار عمومي بر اساس قابليتهاي فني استوار بوده وضريب احتمال حضور افراد ضعيف يا متقلب در ميان داوران بسيار اندك است. حال ببينيم برندگان اسكار چگونه برگزيده مي شوند. آكادمي اسكار متشكل از 6000 عضو رسمي است كه همگي به ارزشهاي سكولار تمدن غرب متعهد ند.اين اعضا توسط كمپاني هاي چند مليتي انتخاب مي شوند كه از قضا برخوردار از امكانات رسانه اي ، اقتصادي و نظامي قدرتمندند.جالب آنكه اين جايزه تنها به فيلمهاي برگزيده اي تعلق مي گيرد كه توسط يكي از كمپاني هاي بزرگ حمايت شده و فقط در سينماهاي لس آنجلس به نمايش درآمده باشند. براستي چند در صد از مردم ايران از نزديك در جريان لحظه به لحظه رقابت فيلم آقاي فرهادي با ديگرآثارغولهاي سينمايي جهان قرار گرفتند؟ ملاحظه مي فرماييد اين گونه رقابت ها چه تفاوت بنيادين با رقابتهاي ورزشي دارد. برخي ديگر از هموطنان محترم مي گويند بسيار خوب ! پذيرفتيم كه تعلق اسكار به فيلم جدايي ... ، سياسي است . آيا پيچيدن آوازه سينماي ايران در جهان كم افتخاري است؟ پاسخ اين است كه به چه قيمتي؟ به بهاي بي آبرو كردن و به لجن كشيدن ملتي شريف و فرهمند؟! به دايگان مهربان تر از مادر هاليوود بايد گفت دانشمندان غيور و جوانمان را كه فخر عالم و پرچمهاي هميشه برافراشته عزت اين سرزمين مقدس اند لطفا ترور نفرماييد مجسمه سرباز صليبي تان پيشكش!
مرحوم شريعتي در بررسي خصوصيات رواني ملتهايي كه هويت خود را درآن سوي مرزهاي سرزمين خويش جست وجو مي كنند به نكته عميقي اشاره مي كند. وي در بحث هويت شناسي مي گويد كشورهاي به شدت استعمارزده دچار نوعي بيماري روحي شده و خود را تحقير و ارباب را تحسين مي كنند و از اين كار لذت مي برند. در كشور استعمارزده ، طبقه روشنفكر كه به نسبت توده ها بيشتر در تماس با ارباب است احساس ذلت بيشتري كرده و مثل فرزند كتك خورده از مادر به دامن مادر مي خزد. اين پناهندگي دو جور است : الف - نفي و تحقير خود ب- شبيه ساختن خود به ارباب ! شخصيت كسي كه به ديگري تشبه جسته اين است كه همه چيز را عوضي مي بيند و كم كم خودش هم عوضي مي شود. فرقي نمي كند با دين است يا بي دين ، با سواد است يا بي سواد ، اينها برچسبهايي است روي بطري خالي.(نقل به مضمون از كتاب بازشناسي هويت ايراني-اسلامي صفحات 280 الي 294)
پاورقي

اي كاش اصغر فرهادي مي دانست

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»
اي كاش اصغر فرهادي مي دانست

مهدي توسليان
منتقدان معتقدند كه جناب اقاي فرهادي در اكثر اثار خود پس از به تصوير كشيدن مشكلات اجتماعي و اخلاقي ، انگشت اشارت خود را به طرز ماهرانه اي به سوي نظام و احكام شريعت اسلام نشانه رفته و همه مصيبات را يكسره به پاي اسلام نوشته است. حال انكه بر كسي پوشيده نيست معضلات كنوني جامعه ، ريشه در سه عامل عمده دارند : الف- بي توجهي حاكمان قبل از انقلاب به طبقات محروم جامعه و وابستگي شديد انان به كشورهاي بيگانه. ب- توطئه هاي مستمر استكبار جهاني عليه شكل گيري يك جامعه اسلامي طراز قران در ايران پس از انقلاب ج-فساد و يا سوء مديريت برخي از كارگزاران كنوني و كارشكني هاي عوامل نفوذي دشمنان در نهادها و ادارات دولتي .
هيچ كس امروزه مدعي ايده ال بودن شرايط حاكم برجامعه نيست!.چه كسي است نداند به رغم همه مجاهدتها و جهش هاي شگرف علمي و حماسه افريني ها و جانفشاني هاي فرزندان غيور اين سرزمين كهن و مقدس درعرصه هاي گوناگون ، هنوز كه هنوز است پاي اخلاق و اقتصادمان مي لنگد ! ولي اي كاش قلبمان از پس سياهي ها ، روشني ها را هم رصد مي كرد ! و اي كاش گوش جانمان نيز از چشمان ريزبينمان جا نمي ماند و زمزمه هاي دشمنان را از آن سوي دروازه هاي شهرمان ، كه براي قتل عام و غارتي دوباره گرد امده اند مي شنيد !
بر هيچ اهل خردي پوشيده نيست كه پيراستن جامعه از سنت ها و عادات غلط اجتماعي و زدودن انديشه هاي متحجرانه و التقاطي و يا خرافه اميز از فرهنگ ناب اسلامي ، و تحقق عدالت اجتماعي امر آساني نبوده و نيازمند عزم ملي وشكيبايي بسيار است.
اي كاش جناب فرهادي مي دانست ، درعصر هماناني كه مدعي رسيدن به دروازه هاي بزرگ تمدن بودند ، در روزگاري نه چندان دور، درهمان نزديكي هاي شهرشان ، مردماني نفس مي كشيدند كه براي در امان ماندن از سرماي سخت و استخوان سوز زمستان به آغوش چهارپايانشان پناه مي بردند درحالي كه لوله هاي قطور متراكم از گاز ، از برابرديدگانشان تا ناكجا اباد كشيده شده بود . و اي كاش مي دانست كه چگونه عده اي ازهموطنانش در مناطقي ازاين سرزمين ، به خاطر محروميت از امكانات بهداشتي و درماني ، دسته دسته بينائي شان را از كف مي دادند. سخن از افسانه هاي عصرحجري ويا قصه هاي عهد قجري نيست. سخن از همان دوراني است كه جهان غرب ، ملت ريشه دار جناب فرهادي را به بهانه بي عرضگي و عدم مهارت در ساخت افتابه گلي(!)، از ملي كردن صنعت نفت خود تا سالهاي متمادي محروم نگاه داشته بود. و مضحك انكه هزاران مستشار امريكايي لانه كرده در گلوگاه هاي حساس رژيم ايران در عين چپاول مردم ، از دولت وقت انروز، حق توحش مي ستاندند و براي تحقير ملت ايران برفراز رستورانهاي خود، تابلوي« ورود سگ و ايراني ممنوع» نصب مي كردند . و اي كاش جناب فرهادي با سرانگشت هنرمند خود پرده از راز افزايش 40درصدي مواد مخدر در افغانستان توسط امريكا بر مي گرفت و مي گفت كه چگونه به بركت اقدامات حقوق بشري آن طرف آبي ها ، هماناني كه نظام تربيتي شان دل از كف سيمين شان ربوده ، توليد خشخاش از 200تن به 8000 تن در سال ارتقا يافته است. و اي كاش آقاي فرهادي همان گونه كه در آثارشان عادت زشت دروغگويي در ميان خودي ها را مورد سرزنش قرار مي دهد - كه بحق اقدامي شايسته است - از دروغ بزرگي به نام انفجار برجهاي آمريكايي به دست مسلمانان(!) هم نقاب بر مي گرفت و از قتل عام فجيع صدها هزار افغاني و عراقي به بهانه اين شيطنت بزرگ تاريخي گزارش مي داد. اي كاش جناب اقاي فرهادي مي دانست كه دروغ ، مختص جامعه پس از انقلاب نبوده و سابقه اي به درازاي تاريخ بشري دارد. كتيبه داريوش بهترين سند اين مدعاست : «...اهورامزدا اين كشور را از دشمن ، از خشكسالي ، از دروغ محفوظ دارد!»
گمان نمي رود كه در اخلاق اسلامي هيچ رذيله اي مانند دروغ مذمت شده باشد. در ويرانگري دروغ همين بس كه امام باقر(ع) فرمودند: «خداوند براي بدي ها قفلهايي قرار داده و كليدهاي ان قفلها را در شراب نهاده است و دروغ از شراب بدتر است.»
قصدمان غفلت از مفاسد موجود و يا توجيه سوء مديريت و كم كاري خودي ها نيست ! عرضمان اين است كه لنز دوربين ايشان به هنگام متهم ساختن نظام اسلامي به ويراني ايران! گوشه چشمي هم به نقش كساني داشته باشد كه هر از گاه يه عنوان زنگ تفريح و تفرج ، به جاي فرو ريختن ميليون ها تن بمب ناپالم و اتم بر سر هزاران كودك و زن و پير و جوان معصوم ، جشنواره ترتيب مي دهند ، به افتخار جدايي سيمين ها از نادرها ، دست و دلبازانه جوايز ريز و درشت سيمين و زرين بر سر هنرمندان همان مردم فرو مي ريزند و با نهادن مجسمه هاي افسونگرخرس وشير و نخل و اسكار در زير بغل آنان ، موقتا اعلان اتش بس مي دهند و مي گويند عزت زياد!!!! در تاريخ سينماي ايران چنين استقبال پر شور از يك فيلم ايراني از سوي غرب واقعا بي سابقه است .
جناب فرهادي حتما اين جمله مايكل لدين ، مسئول مركز استراتژيك امريكن اينترپرايز را شنيده است كه گفت: « بايد جشنواره هاي خارجي را خط دهي كرد.» برخي از هموطنان از خود مي پرسند به راستي اقاي فرهادي كه اين همه عاشق مردم سرزمين خود است چگونه رضايت مي دهد از دستهاي خون آلود كساني جايزه دريافت كند كه در روزگاري نه چندان دور، با همان دستها، مدال شجاعت برسينه فرمانده اي نشاندند كه ناجوانمردانه با شليك موشك از ناو امريكايي ، سيصد مسافر بي گناه را در ابهاي نيلگون خليج فارس غرق كرد و به افتخار اين پيروزي بزرگ ، بر روي عرشه ناو به همراه سربازان خود به رقص و پايكوبي پرداخت؟
برخي از هموطنان بر اين عقيده اند كه اهداي جوايزي از اين دست در مسابقات ورزشي هم متداول است .مي گويند پس چگونه است كه با شنيدن خبر ايستادن سينماي ايران بر سكوي اسكار نه تنها غريو شادي سر نمي دهيم و اشك شوق نمي ريزيم بلكه بي رحمانه سنگ ملامت بر سر پهلوان خود مي كوبيم ؟

جايزه اسكار: پيام غرب براي سينماي ايران

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»
جايزه اسكار: پيام غرب براي سينماي ايران

مهدي متوسليان
حال پرسش اين است كه چه كنيم تا مبادا «نقدمان» به «تخريب» منجر نشود. از مهمترين ويزگي هاي نقد ان است كه اولا ناقد بدنبال اصلاحگري بوده و ثانيا در كنار بيان معايب ، گوشه چشمي هم به محاسن داشته باشد .عنصر «اميد بخشي» از لوازم ضروري هر نقد سالمي است . و اما تخريب! در اين حالت بطور مطلق ، نه تنها ذكري از محاسن به ميان نمي آيد بلكه همه چيزسياه و معيوب و ياس اور نشان داده مي شود . از شاخص ترين نشانه هاي تخريب ان استكه فرد منتقد بدليل عناد و عصبيت ، در داوري دچار خطا گرديده ونا خواسته در دام سخنان و رفتارهاي پرتناقض گرفتار ميشود . از نشانه هاي مهم ديگر تخريب ان است كه ، سروكله دشمنان فرصت طلب نيز از هر سو هويدا شده و هر يك مي كوشد به سهم خود با افكندن هيزم بر اتش فتنه بر شعله هاي ان بيفزايد.
فارغ از اينكه موضع جناب فرهادي در ارتباط با دين و سياست چه باشد ، نگاه دقيق و روانشناسانه ايشان به برخي ناهنجاري هاي اجتماعي ، بسيار ستودني است. ما نيز در اين زمينه نه تنها با اقاي فرهادي همدل و همراهيم بلكه دست شان را ميبوسيم و ايشان را دعوت به ساخت هر چه بيشتر اثاري از اين دست ميكنيم و از متوليان فرهنگي كشور نيز متوقعيم كه صادقانه ايشان را در اين زمينه ياري دهند. بنظر ميرسد اقاي فرهادي با اثار خود در صدد ريشه يابي برخي نابساماني هاي اجتماعي است كه امري بسيار پسنديده است ولي مع الاسف فيلمهاي ايشان بدليل باز بودن پايان شان ، ذهن مخاطب را دچار اشفتگي در تحليل گردانده و انگشت اتهام تماشاگران ناخواسته به سمت احكام شريعت و سياستهاي نظام جمهوري اسلامي ايران نشانه ميرود. ازهمينجاست كه نگاه ما با اقاي فرهادي زاويه ميگيرد!.پرسش از ايشان اين استكه منشا اين همه بدي ها از كجاست؟
با دسته بندي كردن نظرات منتقدان فيلم جدايي ... ، ميتوان نتيجه گرفت كه اقاي فرهادي ممكن است در پي يكي از اهداف زير باشد :
1-نقد اصولي سياستهاي نظام و رفتار كارگزاران حكومت از يك سو و دعوت از شهروندان به اخلاقگرايي و رعايت قانون از ديگر سو، و مبارزه با هر گونه بي عدالتي در جامعه.
2 - پالايش كردن فرهنگ ايراني از فرهنگ اسلامي .
3- ناكارامد جلوه دادن حكومت اسلامي از طريق بزرگنمايي ناهنجاري ها و ترويج فرهنگ ليبرال سرمايه داري غرب در جامعه.
در صورت درستي احتمال اول ، بايد خدا را سپاس گفت و به وجود هنرمندان اصلاحگري همچون جناب فرهادي افتخار نمود و حتي داوري هاي هر از گاه نادرست شان را نيز به جان خريد ، چرا كه هيچ جامعه سالمي بي نقد منقدان دلسوز و اگاه ، قادر به ادامه حيات نخواهد بود . ولي عده اي با بدبيني به اين احتمال نگريسته و بر اين باورند كه نوع ادبيات و مواضع سياسي اقاي فرهادي و حشر و نشر ايشان با كساني كه هيچ نسبتي با اقشار محروم و طبقات فرودست جامعه ندارند ، بيشتر يادآور ژستهاي چپ گرايانه جريان روشنفكري دهه هاي اواخر رژيم قبل است و لذا نمي توان دغدغه هاي او را چندان جدي تلقي كرد.
در احتمال دوم ، غالب افرادي كه منتقد ايشانند بر اين عقيده اند كه اقاي فرهادي بشدت داراي گرايشات باستانگرايانه بوده و از طريق فيلمهايش ميكوشد تا با اسلام زدايي از فرهنگ ملي ايران اذهان را به سمت دوران كهن ايران قبل از اسلام سوق دهد.
و اما در احتمال سوم، برخي معتقدند كه اقاي فرهادي اساسا نه دغدغه دين دارد و نه ملت ! بلكه وي ميكوشد ، با تحريك عصبيت هاي بظاهر ناسيوناليستي ، جمهوري اسلامي را ناكارامد جلوه داده و تنها راه رهايي از فلاكت را سپر افكندن در برابر جهان ليبرال ، و پذيرش بي چون و چراي ولايت غرب معرفي كند. و اما پرسش اين است كه منتقدان اقاي فرهادي بر اساس چه قرائن و شواهدي به نتايج فوق رسيده اند. در اين بخش از نوشتار به بررسي اين موضوع ميپردازيم:
در مجموعه اثار جناب فرهادي موضوعاتي مانند قصاص و ديه، صدقه ، مسئله محرم و نامحرم ، تقليد از مجتهد ، سوگند به قران ، حضانت فرزند، تبعيت زن از شوهر، قضاي اسلامي، حجاب ، طلاق... به گونه اي كاملا حساب شده در كنا ر مقولاتي همچون خفقان اجتماعي ، فقر ، فحشا ، اعتياد، قتل ، دروغ، تهمت، ، خيانت هاي ناموسي ، اختلافات خانوادگي ، نارسايي سيستم قضايي ، بيكاري ، اختلاف طبقاتي با پس زمينه هايي مانند رنگهاي تيره و مرده ، محيطهاي محقرانه و شلوغ و كثيف و پر تشنج نشانده شده اند .در فيلم جدايي ...، اقاي فرهادي براي بيان مقاصد خود از برخي نمادهاي ديني مانند ارم الله ، پرچم جمهوري اسلامي ، اذان ، چادر ، مقنعه ، محاسن ...نهايت بهره را برده و برخي پيامهاي كليدي خود را در قالب ديالوگ و مشاجرات بزرگترها و يا متون درسي ترمه و سميه با ظرافت گنجانده است . اعدادي مانند 11 و 9 نيز در اين فيلم جاي خود را دارند كه البته بدليل نبود قرائن روشن ، اين موضوع را يك تصادف انگاشته و از كنار ان مي گذريم . همانگونه كه اشاره شد اقاي فرهادي سخناني در دل دارد كه مي كوشد با زبان سينما انها را بيان كند. براستي اقاي فرهادي در صدد ارسال چه پيامي به مخاطبان خود است؟ نابساماني هاي اجتماعي در فيلمهاي اقاي فرهادي به گونه اي به تصوير كشيده ميشوند كه گويي اين تنها نظام جمهوري اسلامي است كه بايد پاسخگوي همه ناهنجاري ها باشد

تمام دغدغه هاي يك كارگردان

مهدي متوسليان
هيچ هنرمندي با افسون هنر خود هرگز قادر به اثبات قضيه « دو به علاوه دو ، مساوي با پنج » نخواهد شد زيرا به محض بيان چنين مدعايي ، همگان او را به ديوانگي يا ماليخوليا متهم خواهند كرد. ولي همين هنرمند قادر است با جادو و شعبده هنر ، چنگ در قوه خيال مخاطب افكنده و با برانگيختن قواي غضبيه و شهويه او ، واقعيت را دگرگون و يا ارزشهاي انساني و اخلاقي را واژگونه كند و مثلا حقيقت روشني مانند خداوند را در ذهن آدمي ، از مقام الوهيت به زير آورده و با نشاندن شيطان بر مسند خدايي ، او را «رب الارباب» جلوه دهد. و اما اصل موضوع ! بهتر است كمي به عقب باز گرديم.
به دنبال انتشار خبر اعطاي جايزه گلدن گلوب به فيلم جدايي... كمترين ترديدي باقي نماند كه مديران هاليوود تصميم گرفته اند تا جناب اقاي فرهادي را تا اخرين پله سكوي اسكار مشايعت كنند. براي تحليل دقيق تر اين حادثه ، لازم است مسئله از چند زاويه مورد بررسي قرار گيرد :
1- دغدغه هاي كارگردان 2- اهداف برگزاركنندگان مراسم اسكار 3- ماهيت مديران مراسم اسكار
با مروري بر مهمترين آثار سينمائي اقاي فرهادي مانند « رقص در غبار» ، « شهر زيبا»، «چهارشنبه سوري» ، « در باره الي » و « جدايي نادر از سيمين» مي توان به اين نتيجه رسيد كه جناب ايشان صرف نظر از درستي يا نادرستي مواضعشان، صاحب انديشه بوده و حاضراست بر خلاف برخي فيلمسازان متلون ، پاي افكار خود بايستد. افزون بر ويژگي فوق ، اقاي فرهادي را مي توان انصافا يكي از توانمندترين فيلمسازان كشور به شمار آورد . او با توليد آثار خوش ساخت و بازي گرفتن هوشمندانه از بازيگران خود خوش درخشيده و توانسته است در كنار برخي از فيلمسازان صاحب نام ايران ، جايي براي خود باز كند و صنعت سينماي نيمه جان كشور را رونقي دوباره بخشد. جناب فرهادي نه تنها به عنوان عضوي شريف از خانواده هفتاد و پنج ميليوني ايران حق دارد درباره شرايط سياسي و اجتماعي سرزمين خود اظهار نظر كند بلكه موظف است در چهار چوب رسالت هنري خود - و البته با رعايت مصالح ملي و احترام به باورهاي ديني مردم -موشكافانه انگشت نقد بر اوضاع زمانه نهاده و در راستاي اعتلاي كشور خود گام بردارد. از مجموعه آثار فوق اين گونه بر مي آيد كه آقاي فرهادي هم در مورد احكام اسلامي و هم اصل نظام جمهوري اسلامي ، حرفهايي براي گفتن دارد كه گاه با صراحت و گاه به طعنه و كنايه آنها را در لايه هاي پنهان و آشكار قصه هاي اجتماعي خود ماهرانه بيان مي كند.
طرح مباحث مربوط به دو حوزه دين و سياست چنانچه پرسشگرانه و از سر صدق و صفا صورت پذيرد نه تنها بد نيست بلكه منشأ بركات بسياري است. سخن منتقد يا درست است و يا نادرست. در صورت درستي ادعا ، دو وظيفه سنگين بر شانه هاي مسئولان خواهد نشست. اولا تقدير شايسته از منتقد به خاطر نقد دلسوزانه او، و ثانيا اقدام موثر جهت هر گونه اصلاحي. و اما در صورت نادرستي مدعيات منتقد ، متوليان دين و دولت مكلفند با زبان رفق و مدارا ابرهاي هرگونه شبهه و ابهامي را از آسمان ذهن او بزدايند و همچنان وي را به ادامه نقد سالم تشويق كنند . چرا كه پويائي و شادابي يك نظام قدرتمند منوط به ميدانداري بي باكانه و در عين حال منصفانه ، مؤدبانه و عالمانه منتقدان ان است. ولي به تلخي بايد گفت مشكل از جايي آغاز مي شود كه منتقد،غالب اوقات پا را فراتر از چهارچوبهاي پذيرفته شده نهاده و ازحوزه «نقد شرايط موجود» به «تخريب » رو مي آورد!

« جدايي ملت از نظام » با شمشير اسكار (!)

مهدي متوسليان
پس از آنكه فيلم جدايي نادر از سيمين - بخوانيد سيمين از نادر- موفق به دريافت جايزه اسكار شد طيفهاي گوناگوني له يا عليه آن در داخل و خارج كشور به اظهار نظر پيرامون اين رويداد غير منتظره پرداختند. عده اي بر اساس نشانه شناسي ، اين فيلم را مروج انديشه هاي ماسوني و برخي ديگر آن را تفسيري از آيات قراني پنداشتند. جمعي آن را سياسي دانسته و گروهي با رد ادعاي فوق، فيلم را اثري صرفا اجتماعي قلمداد كردند. دسته اي ديگر ، اسكار اهدايي به اين فيلم را يك افتخار ملي و جهاني انگاشته و در مقابل ، گروهي ديگر اين جايزه را بي ارزش ، و در عين حال يك تله و توطئه دانسته و از آن با تعابيري همچون « اسب تروا» ياد كردند. نوشتار حاضر نيز كوشيده است به سهم خود اين مسئله را از منظري ديگر مورد نقد و بررسي قرار دهد. لازم به توضيح است چنانچه فيلم جدايي ...، مورد سوء استفاده گسترده رسانه هاي غربي و صحنه گردانان هاليوود و دولتمردان امريكا و اروپا قرار نمي گرفت و موضوع در چهارچوب اختلاف نظرهاي داخلي و به تعبير درست تر خانوادگي قابل طرح بود ، يقينا اين نوشتار با ادبياتي متفاوت از آنچه پيش روي خوانندگان است به نگارش در مي آمد. حملات سنگين و بي سابقه عليه كارگردان ارزشمند كشور يعني آقاي حاتمي كيا به خاطر انتقاد ايشان نسبت به مواضع آقاي فرهادي ، حكايت از آن داشت كه مسئله فراتر از چند انتقاد كوچك از يك اثر سينمايي است . چه كسي باور داشت كه كارگردان با سابقه اي مانند جناب آقاي كيومرث پور احمد در واكنش به نقد دلسوزانه آقاي حاتمي كيا ، اين چنين اختيار از كف داده و ضمن تكفير ايشان ، به بهانه دفاع از جناب فرهادي ، به تطهير عناصري مثل انجلينا جولي ، مدونا ، استيون اسپيلبرگ و خانم شهره آغداشلو بپردازد ؟ به خاطر بايد داشت كه ديكتاتوري و خفقان ، منحصر به عالم سياست نبوده و امكان كشيده شدن دامنه آن به ديگر عرصه هاي جامعه از جمله سينما وجود دارد. نگارنده اميدوار است ارادتمندان جناب آقاي فرهادي بر اساس قواعد پذيرفته شده خودشان - يعني اصل رواداري و لزوم چند صدايي در كشور- از تحليل حاضر بر آشفته نشده و باب گفت وگو را براي افزايش هر چه بيشتر ظرفيت انتقاد پذيري در كشور همچنان گشوده نگه دارند.
برخلاف علومي مانند رياضيات كه از قواعد معيني تبعيت مي كنند و درستي يا نادرستي شان نه بر اساس سلائق بلكه با موازين علمي ارزيابي مي شوند ، دسته اي از دستاوردهاي بشري مانند هنر، علاوه بر پيروي از اصول خاص ، به شدت متاثر از حالات رواني و باورهاي قلبي صاحب اثرند . فرضا نمي توان بر اساس احساس ارادت يا نفرت به يك دانشمند رياضي نسبت به نظرات علمي او داوري كرد. ولي اصل فوق در مورد هنر، صادق نيست ! ناگفته پيداست هر اثر هنري واجد دو عنصر بنيادين است يكي جنبه زيباشناختي ، ذوقي و احساسي ان ، كه نسبي است و ديگري بعد فكري وفلسفي ، كه خود مبتني بر دو ركن مهم است ، خود انديشه از يك سو و مكنونات قلبي صاحب انديشه از ديگر سو . مهم ترين نكته در تحليل آثارهنري تفكيك چهار حوزه تكنيك ، احساس ، انديشه و نيت صاحب انديشه از يكديگر است .

تقدير از تحقيركننده مردم ايران اسكار جايزه نظام يك درصدي

«حقيقت اين است كه كسب توفيق در جشنواره هاي خارج از كشور، ارزشي را اثبات نمي كند. آنها به تكنيك محض جايزه نمي دهند و راهشان نيز با ما متفاوت است. تكنيك و محتوا را نيز نمي توان از يكديگر تفكيك كرد و چون اين چنين است، پر روشن است كه آنها كدامين فيلم ها را مي خواهند.»
شهيد سيد مرتضي آويني
نمي دانم بايد تبريك گفت يا تسليت وقتي ذائقه مسئولين سينمايي جمهوري اسلامي ايران با ذائقه سينمايي نظام سرمايه داري هماهنگ شده است. «جدايي نادر از سيمين» فيلمي كه جوايز متعددي از جشنواره بيست و نهمين فيلم فجر را به خود اختصاص داد، امروز از جانب سينماگران نظام سلطه بر صدر مي نشيند و تقدير مي شود، اين يعني ماحصل تلاش مسئولين فرهنگي و سينمايي ما در سي و دومين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي همان مي شود كه آمريكا و متحدانش مي پسندند. اما كاش به همين جا ختم مي شد! چيزي كه دل مردم مؤمن و انقلابي را مي سوزاند لبخندهاي كش دار و نامه هاي تبريك برخي از مسئولين به مناسبت اين جوايز است درست همان اتفاقي كه پس از دريافت جايزه صلح نوبل توسط شيرين عبادي افتاد. واكنش هايي اين چنين پيش از آن كه غفلت و خوابزدگي مسئولين را نشان دهد وارونگي ارزش گذاري در سياست هاي فرهنگي مان را به رخ مي كشد. هم ما و هم شخص اصغر فرهادي بهتر از هر كس ديگري مي دانيم كه فيلم او متأسفانه مورد حمايت ويژه دولت و دولتمردان قرار گرفته و باز هم متأسفانه نماينده وزارت ارشاد دولت دهم هم در مراسم اسكار بوده است، پس بهتر است آقاي فرهادي بيش از اين ژست استقلال، فراجناحي و غيرسياسي بودن را نگيرند كه اين قبيل سخنان از زبان ايشان بيشتر به يك لطيفه خنده دار شبيه است و موجب انبساط خاطر مي گردد.
برخلاف برخي مسئولان فرهنگي ما كه هميشه ژست روشنفكري(!) مي گيرند، تكنيك را از محتوا جدا مي كنند و در نتيجه سياه ترين فيلم ها را با بودجه هاي دولتي مي سازند، فقط به اين بهانه كه كارگردان و عوامل آن را افرادي حرفه اي تشخيص مي دهند، نظام سرمايه كار خود را خوب بلد است. آنها خوب مي دانند تكنيك از محتوا جدا نيست نشان به آن نشان كه چارلي چاپلين را از سال 1953 به ايالات متحده راه ندادند فقط به اين دليل كه معتقد بودند او ايده هاي كمونيستي دارد. تكنيك از محتوا جدا نيست اگر چنين بود سازمان CIA در دوران موسوم به «مكارتيسم» كميته هراس (نامي كه هنرمندان آمريكا بر اين كميته گذاشتند) تشكيل نمي داد و صدر تا ذيل هاليوود را شخم نمي زد فقط به اين بهانه كه در هاليوود ايده هاي كمونيستي نفوذ كرده است؛ اگر چنين بود «برتولت برشت» بازجويي نمي شد و دست آخر 10 تن از دوستان و همكارانش به زندان نمي افتادند فقط به اين دليل كه در فيلمنامه شان نظام سرمايه داري را به چالش كشيده اند.
تكنيك خوب در خدمت ذهن بيمار، همچون شمشيري است در كف زنگي مست؛ اتفاقي كه براي اصغر فرهادي افتاد تا قوت و قدرت فيلمنامه نويسي و كارگرداني او در اختيار ذهن بيمارش قرار گيرد. ذهني كه از غرب سراسر توحش و دروغ، سرزمين رؤياها بسازد؛ سرزمين راستگوها؛ سرزمين صداقت و درستي! ارزش اين بهشت آنقدر هست كه براي رسيدن به آن مجاز به ترك همسر و طلاق هستي پس حفظ نهاد خانواده در درجه دوم قرار مي گيرد؛ اينها نتيجه ذهن بيماري است كه در تحجر غرب زدگي پوسيده است و البته ذهن بيمار اصغر فرهادي تا زماني مورد حمايت غرب است و جوايز آنان را دريافت مي كند كه زبان نظام سرمايه داري در ايران باشد يعني داخل ايران و براي ايرانيان فيلم بسازد در غير اين صورت مانند دستمال كهنه اي به سطل زباله فرستاده خواهد شد صحت اين ادعا را او مي تواند از گلشيفته فراهاني بازيگر فيلم «درباره الي» ساخته قبلي آقاي فرهادي كه با حمايت ويژه دولت در جشنواره قبلي فجر نيز جوايز ويژه اي را دريافت كرد سؤال كند!
بياييد با هم به عنوان يك شهروند اروپايي يا آمريكايي، مردم ايران را از دريچه دوربين اصغر فرهادي نگاه كنيم؛ چه مي بينيم؟ مردمي كه دروغگو هستند، شخصيت هاي داستان همگي دروغ مي گويند به جز سيمين و سيمين همان كسي است كه همه كار مي كند براي اينكه به اروپا يا آمريكا پناهنده شود چون از سرزمين دروغگوها خسته شده و مي خواهد به سرزمين راستي و درستي پناه ببرد. پس از تماشاي اين فيلم، يك شهروند اروپايي يا آمريكايي به خود افتخار مي كند چون ساكن چنين سرزميني است كه سيمين آرزوي رسيدن به آن را دارد و البته براي مردم ايران متأسف مي شود كه چقدر راحت دروغ مي گويند. حالا ساكنان سرزمين هاي هميشه ابري غرب و دستان هميشه خون آلود نظام سرمايه داري غرب چرا نبايد به فيلم فرهادي جايزه بدهند؟! فيلمي كه آنها را نماد راستي و درستي نشان مي دهد و مردم ايران را تماماً دروغگو و رياكار؛ راستي! اين روزها ايالات متحده چقدر تلاش مي كند كه ايرانيان را در مسائل سياسي (از جمله هسته اي) دروغگو جلوه دهد و حالا يك ايراني اين كار را انجام داده است. بهتر از اين هم مي شود...؟!
اين بود هديه اي كه آقاي فرهادي پس از گرفتن جايزه نظام سرمايه داري- همان يك درصدي كه مردم دنيا عليه اش شوريده اند- آن را به مردم كشورش تقديم كرد. حال پس از تحقير ملت شريف ايران به دست اصغر فرهادي بايد از برخي مسئولين و رسانه ها كه بعد از دريافت جايزه اسكار دچار افت فشار خون شده و لبخند بر لبانشان ماسيده است، پرسيد: اين نيش هاي تا بناگوش باز شده به سمت غرب براي چيست؟
سيدمحمد عماد اعرابي