آدم سياه باشه، اما روسياه نباشه يا آدم «بالوتلي» باشه، اما «مركل» نباشه

حسين قدياني
يورو 2012 هر چند براي بحران يورو نتوانست نقش سوپاپ يا به قول مرحوم گل آقا «سوفاف» را بازي كند، و هر چند ناشي از جيب خالي اغلب مردم قاره سبز، پر از صندلي هاي خالي حتي در توپ ترين مسابقات بود، اما باز هم توپ گرد به عهد نانوشته خود وفا كرد و حال اقليت ثروتمند را گرفت. كمي بخواهم شور را چاشني اين نوشته كنم، بايد ابراز خرسندي كنم از اينكه تقريباً تمام كشورهاي پنج+يك، يك به يك از عرصه رقابت ها حذف شدند. به هر حال ما از اينكه فينال يورو 2012 را ايتاليا و اسپانيا برگزار كنند، ناراحت نيستيم. همه لذت فوتبال به اين است كه گاهي يك سياه پوست، نه فقط سطح بازي هاي نه چندان بالاي جام چهاردهم را بالاتر مي برد، بلكه گل مي نشاند به صورت مغرور خانم مركل. آنچه در ادامه مي خوانيد بازتاب پيروزي تاريخي لاجوردي پوشان با 2 گل ماريو بالوتلي بر تيم آلمان است. اما قبلش، و از آنجا كه فوتبال اصلاً سياسي نيست(!) از خانم مركل مي خواهم؛ به جاي جفتك انداختن در برابر ايران اسلامي/هسته اي، فكري براي مهار بالوتلي سياه پوست كند. آدمي اصلاً بد نيست سياه باشد، آنچه بد است، اين است كه روسياه باشد. اون وقتي كه گذاشتيد سعيد جليلي را مهار كنيد، بايد صرف مديريت بحران يورو مي كرديد و البته بحران يورو 2012 كه مي بينيم ايران مدت هاست به كوري چشم امثال خانم مركل، هسته اي شده، اما هسته دفاع وسط آلمان به شدت سوراخ است! دوباره تأكيد مي كنم؛ فوتبال اصلاً سياسي نيست، اما خب! برنظام سلطه فرض است كه در زمينه فوتبال بيشتر تمرين كند تا يك سياه، وسط قاره چشم آبي ها، كاتاليزور گرفتن آه 99 درصد ملل دنيا از بعضي كشورها نباشد. فوتباله ديگه... برد و باخت داره! يه وقت فرانسه حذف مي شه، يه وقت انگليس حذف مي شه، يه وقت آلمان حذف مي شه، به لطف يزدان و بچه سياه غنايي! فوتبال گاهي عجيب ديدن دارد؛ مثل قيافه مركل كه بعضي وقتا، خيلي ديدن دارد! بله ديگه... فوتبال اصلاً سياسي نيست، اما نمي دانم چرا بعضي ها وقتي با جمهوري اسلامي درمي افتند، هم در محوطه 18 قدم اتاق بيضي با مشكل روبرو مي شن، هم در محوطه هجده قدم تيم خودشون!! خانم مركل! در حاشيه متن تميز و مسلم «ايران اسلامي/ هسته اي»، اين نام را هم اون گوشه موشه هاي ذهن تون به خاطر بسپريد؛ «ماريو بالوتلي».
بادامچيان: حتي حضرت مسيح هم نمي تواند دفاع سوراخ آلمان را ترميم كند!
حسن رحيم پور: نئونازي هاي نژادپرست 3 بار در همان هافتايم اول(!) قصد ترور مرا داشتند!
غلامرضا آقازاده: خاطرات حسن روحاني از آلمان زمان بكن بائر، مخدوش و پر از خالي بندي است!
هاشمي رفسنجاني: با قانون آفسايد مشكلي ندارم؛ با نحوه اجرايش مشكل دارم!!
عبدالله نوري: ميان دفاع آلمان و جنبش سبز از حيث سوراخ، تفاوتي وجود ندارد!
حسين شريعتمداري: كيهان قبلاً پيش بيني كرده بود كه گل آلمان در وقت اضافي از الگوي جين شارپ پيروي خواهد كرد!!
شريف زاده: جريان انحرافي، هم زمان با بازي هاي مقدماتي جام جهاني اوج مي گيرد!
سرگئي لاوروف: مواضع تهران و مسكو درباره پنالتي چيپ آندرو پيرلو برهم منطبق است!
صفار هرندي: مركل در عمرش يك تك پا كليسا نرفته كه ادعاي ارتباط با حضرت مريم مي كند!!
شيرين عبادي: اون گلي بود كه خداداد به استراليا زد؛ اولاً آفساد بود، ثانياً حقوق بشر پس چي مي شه؟!
يادش به خير: چون ماريو بالوتلي داماد غناست، پس مسعود اوزيل به مهندس رأي داده است!!!
عليخاني: مااشاءالله كم مونده عبدالله نوري درباره يورو 2012 هم نظر بده!
قاليباف: دولت پول بدهد، مترو را تا ورشو مي كشيم!
علي لاريجاني: يك عده دارند با يورو 2012 كاسبي مي كنند!
فرج الله سلحشور: گل اول بالوتلي به آلمان، متأثر از نمايش يوزارسيف در كشورهاي عربي؛ مشخصاً «سكانس زابيرا»ست كه بانو مركل (!) را زا به راه كرد!
حميد رسايي: پدربزرگ ماريو بالوتلي عمدتاً هفته نامه 9 دي مي خواند!!
شيمون پرز: يورو 2012 روي انگشتان سردار عزيز محمدي مي چرخد!
رويانيان: بالوتلي، كاسياس، ايني يستا و سوباسو فردا با پرسپوليس قرارداد امضا مي كنند، ايشي زاكي و پپ گوآرديولا و كاكرو پس فردا!!

متشكر ديار دليران !

چطور همه حسن رحيم پور ازغدي را مي بينند كه منافقين قرار بود از نواحي كردستان عراق براي ترور او اعزام شوند، آنهم 3 بار، اما هيچ كس من را نمي بيند كه اعضاي طالبان فقط در همين هفته گذشته به قصد ترور من از كوه هاي تورابورا بيشتر از 30 نفر/سفر/خطر به خاك كشور داشته اند؟! آيا حتماً بايد بميرم تا قدر ببينم؟! آيا شما مي دانيد كه ظرف ماه گذشته چند بار ببرهاي تاميل قصد داشتند مرا بخورند؟! يا همين توله شيرهاي سرگردان خيابان؟! الان 4 تا گوسفند هم يك چوپان به علاوه يك سگ محافظ دارند، اما من چي؟!
مديرعامل خبرگزاري چيزنا ضمن بيان مطلب فوق و در شرايطي كه داشت اشك مي ريخت، گفت: اخيراً مريم قجر عضدانلو ابريشمچي رجوي (لاكردار 3 بار ديگر بخواهم اسمش را تايپ كنم، همه 900 كلمه در نظر گرفته شده براي اين ستون پر مي شود!) به من زنگ زد و در شرايطي كه نمي خواست نامش فاش شود، گفت: اگر منافقين فقط يك گلوله در تفنگ شان باقي مانده باشد، اين شما هستي كه رهسپار ديار باقي خواهي شد! آقاي چيز ادامه داد: اگر به مباني معرفتي باشد، من از حسن رحيم پور خطرم براي منافقين بيشتر است،چرا كه داداش حسن(!) در بهترين حالت شاگرد حوزه است، اما من ملانصرالدين عصر اينترنتم! اما اگر به مباني بي معرفتي باشد، باز هم من از عبدالله نوري و محمد خاتمي جلوترم! رئيس عظيم ترين بنگاه خبري دنيا افزود: من خودم با منافقين در ارتباط هستم؛ اين ذليل مرده ها اگر هم بخواهند كسي را ترور كنند، اون منم، نه حسن رحيم پور! لذا وعده ما ميدان انقلاب، بدون محافظ! آقاي چيز در ادامه اين بخش از سخنان خود، حسن رحيم پور ازغدي را به مناظره با موضوع ترور دعوت كرد و گفت: اگر من و حسين شريعتمداري و حسن شايانفر و حسن رحيم پور و صفار هرندي و سعيد جليلي و حتي هاشمي رفسنجاني، يك جا جمع باشيم و ناگهان سر و كله منافقين پيدا شود، گوشت قرباني منم!
اين كارشناس برجسته مسائل ژئواستراتژيك كه در جمع رؤساي شاخه شهرستان هاي چيزنا در سه راه سلفچگان و در همايشي با عنوان طولاني «احتمال ترور چه كسي توسط منافقين بيشتر از بقيه است؛ من يار رحيم پور؟! راهكارها، پيش بيني ها و دستاوردها» سخن مي گفت، بيان داشت: اگر بزرگان، نامزدي در انتخابات رياست جمهوري را بر دوش من، آنهم وقت سحر تكليف نكنند، خودم در اين باره احساس تكليف خواهم كرد و منت احدي را نخواهم كشيد! وي پرسيد: اين چطور بزرگاني هستند كه فقط بر دوش يك عده آدم هاي تكراري، نامزدي در انتخابات را تكليف مي كنند؟! آقاي چيز مايه گذاشتن از بزرگان، بي اشاره به اسم و مشخصات ايشان را ترفند هميشگي اما نخ نما شده كانديداها خواند و تصريح كرد: چه اشكالي دارد براي يك بار هم كه شده، به جاي بزرگان، يك عده آدم كوچك، بيايند و احساس تكليف را سوار روي دوش يكي مثل من بكنند؟! ايشان با بيان اين پرسش كه «آيا نمي شود بدون احساس تكليف، نامزد انتخابات رياست جمهوري شد؟!» گفت: بنده بدون كشيدن ليف تكليف براحساس خود، بنا دارم صابون نامزدي را به تنم بمالم! آقاي چيز، خود را مرسي ايران خواند، اما در عين حال خاطرنشان كرد: از آنجا كه «مرسي» را ممكن است عده اي به غلط «م رسي» تلفظ كنند، از اصحاب رسانه مي خواهم مرا به جاي «مرسي ايران»، با عنوان «متشكر ديار دليران» صدا بزنند كه صداي حداد عادل هم درنيايد!
مديرعامل خبرگزاري چيزنا در فراز ديگري از سخنان مهم خود به حذف انگليس و فرانسه از جام ملت هاي اروپا اشاره، و پيش بيني كرد: اسپانيا با كندن پوست پرتغال، برنده بازي ايتاليا و آلمان را مثل هلو خواهد بلعيد! وي از خانم كاترين اشتون خواست كه غافل از نقش نيروگاه نطنز در حذف طنزآميز انگليس از يورو 2012 نباشد!
اين فعال سياسي در آخرين بخش اظهارات خود، بيان داشت: اگر بازيكنان 2 رگه مثل بالوتلي را از فوتبال اروپا بگيري، براي فوتبال قاره سبز ديگر چه چيز خاصي مي ماند كه هنوز عده اي چشم آبي، شعارهاي نژادپرستانه مي دهند؟ لذا از بس تيم هاي اروپايي بازيكن سياه دارند، خوب است جام ملت هاي اروپا در يكي از كشورهاي آفريقايي برگزار شود!
رياست بزرگ ترين بنگاه دروغ پراكني جهان بعد از سخنان خود به پرسش هاي خبرنگاران پاسخ گفت. وي در پاسخ به سؤال خبرنگار چيزنا شرق، كه از او درباره مرز ميان اصلاحات و جنبش سبز، و دعواي اخير عبدالله نوري و محمد خاتمي پرسيده بود، گفت: مشكل خاتمي اين است كه تكليفش با خودش مشخص نيست، اما مشكل نوري اين است كه به جاي نور، تكليفش را با ظلمات مشخص كرده است!! مع الاسف اصلاحاتي كه ما مي بينيم لياقتش همين رهبرانند! وي افزود: بعضي اصلاح طلبان نظير خاتمي يك جوري اين روزها ميان اصلاحات و جنبش سبز مرز پررنگ كشيده اند كانه اين عمه من بود كه از ملك عبدلي براي براندازي پول گرفت! آقاي چيز در جواب خبرنگار هفته نامه كيهان ورزشي گفت: كاش آقاي رويانيان همان سردار رويانيان باقي مي ماند و افزود، من نمي دانم چي شده كه حالا فوتبالي شده و از فوتبالي ها هم بيشتر براي فوتبال خرج مي كند؟! وي ادامه داد: خرج كردن پول هاي ميلياردي براي بازيكناني كه حتي در برابر قطر زپرتي چيزي براي عرضه ندارند، مثل هزينه كردن پوند براي واحد آكسفورد دانشگاه آزاد مي ماند كه آخر سر معلوم شد اصلاً وجود خارجي نداشت!! آقاي چيز پيش بيني كرد؛ سال بعد همين موقع اغلب اين بازيكنان ميلياردي، روي رويانيان بايستند، و در جمله اي قابل تأمل گفت: تو وقتي بيش از حد تيغ مي خري، خطر بريدن دست خودت را تهديد مي كند!!
آرمليا- خبرنگار چيزنا

تقديم به روح آسماني شهيد چمران جمهوري مصطفي ها

حسين قدياني
لپ تاپم خراب شده و بعد از مدتها نشستم به نوشتن با قلم، به همان شيوه كه شهدا پاي وصيت نامه هاشون مي نشستند. مي خوام بعد از مدتها از شهيد چمران تايپ نكنم، بنويسم. چه بهتر! حس مي كنم اينطوري زلال تره. فكر مي كنم به اعتبار مدرك دكتر مصطفي؛ «فيزيك هسته اي» بتونم بگم كه چمران اولين شهيد هسته اي ما بود. چه زمان خميني، چه زمان خامنه اي، جمهوري اسلامي، جمهوري بهترين و عارفانه ترين مصطفاهاست. كه بود مصطفي چمران؟ يك فرمانده نظامي كه با گل، بيشتر از گلوله عكس داشت و حتي توي اوج جنگ، يك قلب مهربان داشت، آنقدر كه گاهي مي نشست به ناز كردن گلبرگ هاي سرخ يك گل رز. جمع نظامي گري با يتيم نوازي! معجوني از جنگ و زندگي. تمرين عرفان در خط مقدم! نظام سلطه اگر دارد، چمرانش را رو كند! نظام جمهوري اسلامي اما 2 مصطفاي هسته اي دارد. چه جنگ باشد و چه نباشد، مصطفاي شهيد دارد. كه بود مصطفي چمران؟ سردار جبهه ما را ببين، فرمانده جنگي نظام سلطه را ببين! تصاويرشان را مقايسه كن! چمران، اسلحه را براي جنگ در ركاب خدا مي خواست، اما ژنرال پترائوس، حتي جنگ را هم براي اسلحه مي خواهد و كمپاني اسلحه سازي! الحق كه راست و درست فرمود مولاي عاشورايي ما. دشمن از «ايران اسلامي» مي ترسد، نه «ايران هسته اي».

ادامه نوشته

دنيايي مص ر به آمدن «عزيز» است

نگاه
دنيايي مص ر به آمدن «عزيز» است

حسين قدياني
دادگاه نمي دانم چي چيه مصر، حكم بريده براي حسني نامبارك، حبس ابد! انگار قاچاقچي مواد مخدر بوده فرعون، در خرابه هاي اطراف نيل! حامل سلاح سردي! خبطي در اين مايه ها! بيچاره «عبيد حمد» كه به خاطر مداومت در حمل شيشه و هروئين، در قاهره زنداني است و محكوم به حبس ابد، حق دارد دست به خودكشي بزند بعد از شنيدن اين حكم شرم آور. عبيد حمد، حبس عبد، مبارك هم حبس ابد؟! پس چيست فرق حامل چند گرم شيشه، با آن فرعون كه خون قبه الصخره را در شيشه كرده؟! خب همچين مي كنند كه درمي آيد صداي ملت ها. با چه رويي مي توان از ملت مصر خواست صبر پيشه كنند و بر مدار قانون حركت كنند؟! به اينجاي شان رسيده، قرن هاست. من مرده شما زنده، همين حبس ابد را هم اجرا نمي كنند. به اين بهانه كه مردك، بيمار است و محتاج تيمار، حبس ابد در زندان، جايش را مي دهد به حبس ابد در كاخ! تو ببين مبارك چه لطف بزرگي در حق آمريكا و اسرائيل كرده كه بتگرها، زماني كه تاريخ مصرف بت ها سرمي آيد، معمولا خيلي راحت، حكايت معمر قذافي، قيد طرف را مي زنند، بي هيچ عذاب وجداني! اما به مبارك كه رسيده اند، زورشان مي آيد از صدور حكم اعدام. انگار با اعدام مبارك، قبل از حسني بي حسن، اين صهيونيست ها هستند كه جان مي دهند! همچين به نظر مي رسد. اين روزها از قيافه نزار مبارك، مي توان پي به حال زار اسرائيل برد. اين نفله عليل، براي اين زنده ماندنش موضوعيت دارد، كه اگر در پس اعدام، جان دهد، تعبير به جان دادن اسرائيل مي شود. از همين رو نظام سلطه حاضر است فحش ملت مصر را به جان بخرد، اما مبارك ريق رحمت سر نكشد! مبارك به آخرين بتي مي ماند كه بتگر، بدون او، احساس بي كسي مي كند. ثانيه اي دير مردن مبارك، يك ثانيه است براي غرب. به نظر مي رسد خدمت سرهنگ سبز به غرب، خدمتي در حد تاكتيك بود، اما خدمات فرعون مصر به شياطين روزگار، لابد «خدمت استراتژيك» بوده كه سخت است براي شان مشاهده نعش بي جان مبارك. فرق مهم معمر و حسني، در همين نكته ظريف است. اهرام ثلاثه بعيد است به پست فطرتي اين فرعون آخرين، فرعوني به خود ديده باشد. مصر، «سرزمين عزيز» است. مبارك همه اين عزت را ذليلانه ريخت به پاي گوساله تلمود. هر فرعوني اگر به مصر زمان خود ستم كرد، مبارك اما به ديروز و امروز و فرداي قاهره، بي رحم بود. بگو حتي به بچه هاي در رحم مادر مصر.

ادامه نوشته

نامه اي به امام خامنه اي «آقا» را از هر طرف بخواني آقاست

حسين قدياني
سلام «آقا». مي خواهم نامه بنويسم به شما. حرف بزنم. مي خواهم مقصد نامه ام را بنويسم «فلسطين جنوبي». مي خواهم دل خوش كنم به خوشي هاي روزگار. شايد به دستت رسيد و خواندي. از «ماه» كه چيزي كم نمي شود. شما «آقا»ي مايي. «آقا» را از هر طرف بخواني «آقا»ست. با شما نجوا نكنيم، مي پوسيم. از هر سو برويم، آخر به شما مي رسيم. رود اگر چه جاري است، ليكن مسير دريا را بلد است. مي پيچد و مي خمد تا دست به دريا دهد. آه! چه لذتي دارد شما را داشتن. قلب به دليلي بايد بزند. «ولايت فقيه» دليل زندگي ماست. من اصلاً مراقب نيستم غلو نكنم. مشكلم قصور زبان در مدح شماست. مشكلم چيز ديگري است. فرض كن يك منتظر مي خواهد به نائب امام زمان، نامه بنويسد. خب سخت است. ننويسد هم سخت است! خوش به حال شهدا. دم رفتن، راحت بود نوشتن. اي خوشا صفحه، خاك باشد و جوهر قلم، خون. لحظه اي است لحظه عاشقي. ما اما فاصله ها داريم با ديدار. زندگي شده حجاب شهادت. غرور شده آفت بصيرت. نمي فهميم شما را. ماهي، همه دريا را چگونه بفهمد؟! پروانه، همه آسمان را چگونه تصوير كند؟! مايي كه نمي فهميم شما را، چه بيم از غلو؟! كلمات ما كجا و كمالات شما كجا؟! ببخش كه اين نوشته در شأن شما نيست، هر چند قدر مرا بالاتر مي برد. من اينجا روزنامه نگار نيستم؛ فرزند شهيدم. دوست دارم اين سمت را. فرزند شهيد كه باشي، جور ديگري به «خامنه اي»، مي گويي «آقا». چفيه شما، چفيه شهداست. با شهدا باشد، هنوز هم براي ولي فقيه جان مي دهند. شنيده ام شهدا رجعت مي كنند. رجعت كنند، باز هم به عشق ولي فقيه شهيد مي شوند. در رگ ما خوني است بي قرار در سينه ما دردي است كه دوايش شهادت است. شهادت، زيباترين نسخه اي است كه خدا براي عاشق مي پيچد. ما عاشق خداييم. عاشق «دست خدا». دست خدا مجروح نيست. روح «كف العباس» دارد. جراحت از نگاه ماست كه نمي فهميم شما را، اما بدان دوستت داريم «آقا»، همچنان كه پدران مان «خميني» را دوست داشتند. حتي ما بيشتر. فرزندان ما از خودمان بيشتر. مي داني «آقا»! آنجا كه شما نباشي، جبهه ما نيست. ما اردو در سرزمين ولايت زده ايم. خميني يعني خيمه. خامنه اي يعني جبهه. مكتب ما «اسلام» هم كه باشد، جز با قرائت ولي فقيه، قبولش نداريم. كربلا به پا كني، با خون مان راحت تر سخن مي گوييم تا با كلمات. دارم حساب مي كنم از 68 به اين طرف، چند سال مي شود؟! سرباز چشم بر هم مي زند، جنگ تمام مي شود، اما در عوض، فرمانده پير مي شود. «آقا»! معايب ما، محاسن شما را سپيد كرد. شايد هم معايب سياست، محاسن ولايت را. چه بسيار حادثه كه شما نگذاشتي فتنه شود، و ما نفهميديم. چه بسيار فتنه تلخ كه پايانش 23 تير و 9 دي شد، شيرين تمام شد، و ما نفهميديم. به خود گفتيم «عمار»، اما بي خود گفتيم. باد مي برد پروانه را، اگر كه آسمان قرار نداشته باشد. قرارگاه ما شمايي «آقا». «قرارگاه عمار»، «بيت رهبري» است. «علي» در هر عصري، «عمار» دارد و «ميثم تمار». اگر «عمار» يعني يار «علي»، آنكه امروز بر صورت اغيار سيلي مي زند، «سفير نهج البلاغه» است. «سيدعلي» بودن، كار سختي است. بعد از «محمد»، «ولي» بودن، كار دشواري است. فتنه را مديري چون شما بايد، كه دست آخر، سران فتنه هم بيايند و رأي بدهند. شما مظلومي «آقا»، مثل «انقلاب اسلامي» اما اقتدارتان بسيار بيشتر است. ما به اقتدار شما افتخار مي كنيم، آنجا كه در صف رأي مان، اصحاب قليل فتنه را مي بينيم. روزهايي هست كه مي ايستيم به نوبت تا در انتخابات جمهوري اسلامي رأي دهيم. روزهايي هست «آقا» كه با شناسنامه مي آييم. جز اين، روزهاي ديگري نيز هست. روزهايي كه وصيت نامه، هويت ما مي شود. ايام بيعت. بيعت فرق دارد با رأي. رأي مي آيد و مي رود، آنچه اما هيچ طوفاني ياراي خم كردن قامتش را ندارد، بيعت ما با شماست. خون بر خلاف رأي، نمي آيد و نمي رود، بلكه فقط به عشق محبوب جاري مي شود. كاش بداني «آقا» چه لذتي دارد امامي چون خامنه اي داشتن. شما بگو چيست راز گريه هاي ما؟ مگر مي توان شما را ديد و اشك نريخت؟ چيست راز اين گريه ها؟ ولايت چه مي كند با قلوب عشاق؟ شما بگو! پدرم در وصيت نامه اش نوشته: «خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي(عج)، خميني را نگهدار». امام كه رفت، غصه ها خوردم. شما كه رهبر شدي، ديدم خدا روي هيچ شهيدي را زمين نمي اندازد. تا انقلاب مهدي(عج) خميني شده خامنه اي. خميني زنده است. عاشق اين شعارم: «دست خدا بر سر ماست، خامنه اي رهبر ماست».
¤¤¤
اي سيد و مولاي ما! سالها بعد از فتن 78 و 88 دارم با شما سخن مي گويم. با همه معايب مان، عهد كرده بوديم اينجا كوفه نباشد. اينجا كوفه نيست. تا انقلاب آفتاب، ستاره هر روز، عشقش به ولي فقيه فزوني مي گيرد. ما نه فقط منتظر خورشيديم، بلكه انتظار يك لحظه ناب را نيز مي كشيم. نگاه ما به دست كف العباسي شماست. آري! در علقمه بايد ريشه داشته باشد آن دست، كه دست در دست يوسف زهرا(س) بگذارد. با اين همه آرزو، بگذار پروانه بد تفسير كند آسمان را. در اقيانوس ظهور، تصوير ماه مي بينم. امن تر از ولايت، ما را چه ساحلي است «آقا» جان؟! دل به دريا مي زنيم، امر كني طوفان مي كنيم، بخواهي سر مي بازيم، اما از ما نخواه با شما نجوا نكنيم. نوشتن از پرواز، كمترين سهم پروانه زخمي است! گفت: «اي نامه كه مي روي به سوي حسين، از جانب من ببوس روي حسين».
¤¤¤
راستي «آقا»! دوست دارم در اين نامه، خطاب به شما با كلماتي بغض آلود بنويسم: پيشاپيش روز پدر مبارك! اين را اما خوب مي داني؛ «خوني كه در رگ ماست، هديه به رهبر ماست».

ياري «يورو»

حسين قدياني
قاره سبز، قهوه اي شده رفته! در اتحاديه اروپا - كدام اتحاديه؟ صد رحمت به اتحاديه صنف كله پزها! - دو دستگي افتاده كه چگونه از بحران اقتصادي خارج شوند. سران بعضي كشورها معتقد به سياست رياضت اقتصادي اند، يك عده هم مثل فرانسه و يونان، خواهان چيز هستند؛ افزايش ماليات بر معاملات تجار. يكي مي گويد: «منطقه يورو از بحران خارج نمي شود الا اينكه با رياضت اقتصادي، فشار بياوريم روي اقشار آسيب پذير». ديگري اما جواب مي دهد: «چرا فشار بياوريم روي مردم؟! مسبب اصلي اين اوضاع، طبقه اشراف است، لذا راه برون رفت از بحران، گرفتن ماليات بيشتر از معاملات تجاري است». من واقعا نمي دانم در اروپا چه دارد مي گذرد كه خودي هاي شان چندي است از گروه «G8» تعبير به گروهك «G0» مي كنند. از قرار اروپا آمد با راه اندازي يورو، زرنگي كند و خودش را از «كوچك ترين قاره» تبديل به «بزرگ ترين كشور» كند، ليكن جنبه اش را نداشت ظاهرا. از ياد نبرده ايم كه تا همين چند وقت پيش چگونه در لندن بر سر يك بطري آب معدني و يك گاز بستني، چگونه شيشه سوپرماركت ها را مي شكستند قحطي زده ها. اتفاقي كه حتي در سومالي هم نمي افتد! علي اي حال نظر به اينكه «بني آدم اعضاي يك پيكرند»، اين اروپاي فلك زده و اين هم بسته پيشنهادي ما براي خارج شدن قاره سبز از بحران اقتصادي.
يك: از آنجا كه آمريكا و اسرائيل در بحث انرژي هسته اي، از خوردن جگر جمهوري اسلامي عاجزند، نيز براي تامين حداقلي نظر آن دسته از دلسوزاني كه مذاكره با پنج+يك را بي خود و غير لازم مي دانند، پيشنهاد مي شود محور مذاكرات مسكو، به جاي اورانيوم 20 درصد و انرژي هسته اي ايران، بررسي اوضاع اقتصادي اروپا باشد. خرجش تهيه يك مداليته اقتصادي است! مداليته را بنويسند، براساس آن بنشينند به مذاكره. اين سعيد جليلي كه من مي بينم، شونصد دور مي تواند بر سر اوضاع شلم شورباي يورو با كاترين خانم مذاكره كند، آيا به يك توافق مقدماتي برسند يا نه! ولي از شوخي گذشته، يعني گور باباي اقتصاد اروپا، عجب خانومي شده اين كاترين!
دو: كلا سبزها در همه جاي دنيا گند زده اند، قاره سبز هم روش، اي بسا گند، كه اگر باهاش ور نروي، خود به خود جذب طبيعت شود.گاهي زمان، همه چيز را حل مي كند.
سه: سران غرب تا همين چند وقت پيش، با رفتار و گفتارشان، بر نظريه «خدا مرده است» صحه مي گذاشتند. اينك آيا بهتر نيست كه از بت بزرگ اومانيسم بخواهند مشكل شان را حل كند؟! به قول «ابراهيم خليل» گفتني؛ كار بت بزرگ تان بوده!!
چهار: اروپا مي تواند 2 قسمت شود. بعضي كشورها رياضت پيشه كنند، بعضي ديگر ماليات را بيشتر كنند. از هر گروه، 2 تيم مي تواند صعود كند دور بعد، و بعد نيمه نهايي و دست آخر مسابقه فينال! اين دعوا دارد؟!
پنج: بر سران اروپا فرض است با دامن زدن به كنايه هايي نظير «ساكت رياضت»، «مردود ماليات»، «كاسب يورو» و ... ضمن انقلاب در ادبيات كلاسيك اروپا، هر روز، جبهه جديدي تشكيل دهند!! در اين باره از توضيحات بيشتر خودداري مي شود.
شش: با شناختي كه من از حاج حسين شريعتمداري دارم، اين يكي را خودم قلم بگيرم، سنگين تر است!!
هفت: يكي از مهمترين مشكلات اين روزهاي كشور هاي اروپايي، بدهي هاي سرسام آورشان به فلان نهاد و بهمان موسسه است. اين موسسات را مي توان وقف پطروس فداكار كرد و خيلي راحت، منكر بدهي ها شد!! سران اتحاديه اروپا مي توانند با بيان آخرين ناگفته هاي خود به شكل سرگشاده، تاكيد كنند؛ قبل از انقلاب كبير فرانسه هم چيزي به نام شان نبود!!
هشت: اولاند مي تواند وزير اقتصاد فرانسه را در حين شمارش اسكناس يورو، از كار بركنار كند! آقاجون! اين اقتصاد كه من دارم مي بينم، فقط با شوك درمان مي شود! شوك بده، حالش رو ببر!
نه: مي دانيم «چيزي كه عوض داره، گله نداره». خوب است كشور هند، انگليس را با شعار «رياضت اقتصادي زيباست، اما مرحوم گاندي از آن هم زيباتر است»، استعمار كند، الحمدلله در هند، چيزي كه زياد است، مرتاض اهل رياضت!
ده: اصلا به من چه؟! يكي نيست بگه، آخه اروپا! تو كه اين همه مشكل داري، غلط كردي سرباز مي فرستي افغانستان!

بازتاب قتل خوزه توسط تاج طلا

حسين قدياني
نمي دانم چه لذتي مي برد آدمي زاد از اينكه دعوا بيندازد ميان 2 خروس؟! بر مي دارد خون و فلفل مي دهد به جماعتي از خروس ها و تيغ به پايشان مي بندد و دعواي 2 قوقولي قوقو را مي نشيند به تماشا. با اين همه دمش گرم! در كاليفرنيا يك خروس جنگي به نام «تاج طلا» به جاي جنگ با ديگر خروس ها، رفت به مصاف يكي از دست اندركاران اين مسابقه غيرقانوني، غيرشرعي و غيراخلاقي و طرف را كشت! اين حادثه كه بازتاب بسياري در رسانه هاي جهان داشت، باشد آدميزاد را متنبه كند كه ديگر ميان آفريده هاي خوب خدا جنگ و مرافعه راه نيندازد. وانگهي! آدمي كه با يك خروس بخواهد كشته شود، همان بهتر كشته شود! گروهبان مارتين كينگ كه بيش از 2 دهه در بخش كلانتري بيكرس فيلد ايالت كاليفرنيا سابقه خدمت دارد، با اشاره به درگذشت خوزه لوئيس چائو گفت: «در طول خدمتم همه جوره مرگ و مير ديده بودم، الا اين مورد». پزشكي قانوني، علت مرگ خوزه را برخورد تيغ بسته شده به پاي تاج طلا با شاهرگ مقتول عنوان كرد. بنازم بازي روزگار را! خوزه لوئيس، تيغ را به پاي تاج طلا بسته بود تا شاهد جنگ خروس ها باشد، اما نمي دانست جانش دست بر قضا بند همين تيغ است. آنچه در ادامه مي خوانيد، مروري است به برخي واكنش هاي اين رخداد محيرالعقول.

ادامه نوشته

فوايد بگو مگو

حسين قدياني
چند وقتي است بعضي مسئولين با بهانه كردن هر موضوعي، كلي براي هم شاخ و شانه كشيده، بي هيچ ملاحظه اي، پاي اين دعوا را به گليم رسانه ها باز مي كنند. اين مسئله حتي منجر به بگومگوي گاه و بي گاه سران قوا شده. من اما برخلاف خيلي از دلسوزان، معتقدم هرچه مسئولين بيشتر با هم دعوا كنند، اين منازعه باعث گذر آسان تر از پيچ تاريخي مي شود. يعني شدت و اندازه دعواي آقايان، با عبور از پيچ حساس، نه فقط رابطه معكوس ندارد، بلكه رابطه مستقيم دارد. دلايل زير را بخوانيد، قضاوت با خودتان.
حساب كار دشمن، دستش مي آيد/ مهم ترين سود دعواي دست اندركاران، اين است كه دشمن با خود مي گويد؛ وقتي مسئولين نظام در انتقاد از همديگر، كار را به مرز دعوا مي كشانند، ببين در روز مبادا، دهان ما به عنوان نظام سلطه را چگونه مسواك خواهند كرد! بديهي است منازعات اخير قواي مقننه و مجريه در برخي سطوح، اينگونه در ذهن دشمن تحليل مي شود؛ اينها كه به خودشان رحم نمي كنند، حكما در نبرد با ما، مي زنند پدر صاحب بچه كاخ سفيد را درمي آورند!

ادامه نوشته

نافرماني نفتي !

حسين قدياني
چند تن از عناصر تشكيل دهنده نفت خام با نوشتن يك نامه سرگشاده به باراك اوباما، خطاب به رئيس جمهور آمريكا آورده اند: وقتي نظام سلطه، زورش به رهبر انقلاب اسلامي و ملت شريف ايران نمي رسد، پس غلط مي كند با سرنوشت خانواده بزرگ هيدروكربن بازي مي كند!! مشروح اين نامه بدين شرح است:
خدمت رئيس جمهور آمريكا
اينجانبان به نمايندگي از قشر كثير خانواده بزرگ هيدروكربن هاي آلكان، بدون هيچ حاشيه روي نكاتي را به استحضار مي رسانيم.

ادامه نوشته

تعبير «تغيير» با كمي تاخير به روايت تقدير، همراه با تكبير!!

حسين قدياني
اغلب شهروندان آمريكا، بلكه مردم دنيا، اوباما را شيادي مي دانند كه با شعار «تغيير» سركار آمد، اما چيز خاصي را تغيير نداد. همين جماعت، با استناد به شرايط امروز كاخ سفيد در عرصه هاي اقتصادي داخلي و سياست خارجي، معتقدند؛ اگر حركت از «بد» به سمت «بدتر» تغيير است، البته كه اوباما، در شعار «تغيير» پردروغ نمي گفت! نگارنده نيز مثل 99 درصد جهانيان، اعتقاد دارم اوباما، نتوانست - و اصولا نمي تواند! - سياست هاي نظام سلطه را تغيير بدهد، اما در عين حال، بر اين گمانم كه اوباما حداقل در مواجهه با ايران، دست به تغييرش عالي بود و هرچه بود، در برابر ملت ما، خوب تغيير كرد و در سر دادن شعار تغيير، اصلا دروغ نگفت! قضاوت با خودتان...

ادامه نوشته

گفت وگوي «آرمليا» با مديرمسئول كيهان

آقاي چيز: شما را به خدا، مي بينيد؟!... آرمليا، خبرنگار نمك به حرام «چيزنا» را فرستادم برود با مديرمسئول كيهان، گفت و گوي چالشي كند، بلكه حال اين حسين شريعتمداري را بگيرد، دست از چيز درازتر، ببين چي آورده تحويل ما داده؟! رفته زيرآب خود ما را زده! آخر سال، عيدي مي خواهد ديگر!! خير سرم، فرستادمش برود «توپخانه» كه شليك كند روي مواضع «كيهان»، همچين درب و داغان كند «حسين بازجو» را كه مچ دست راستش، هم حكايت مچ دست چپش، مچ بند ببندد!! حيف كه وزارت كار، گير مي دهد، و الا پرتش مي كردم بيرون از «چيزنا»، اين آرملياي دربه در را!! بخوانيد آخر اين اباطيل را...
- جناب آقاي شريعتمداري! قبل از اينكه مصاحبه را شروع كنيم، بفرماييد اين مچ بندي كه توي دست تان بسته ايد، مي خواستيم ببينيم براساس شواهد و قرائن موجود، يا حالا غيرموجود، اسنادش هست ديگر؟!
¤ اسنادش در داروخانه موجود است!! اصلاً چيز پنهاني نيست!! ببينيد؛ براساس اسنادي كه خود اطبا منتشر كرده اند و براي همه قابل دسترس است و اصلاً چيز پنهاني نيست، اين مچ بند از فرمول شفاي ابوعلي سينا پيروي مي كند!! خدا رحمت كند «احسان» را. دوست مشتركي داشتيم كه مي گفت: مچ بند آدم از فرمول دكتر علفي پيروي كند، بهتر است تا كل هيكل آدم از فرمول جين شارپ!!
- اين همان دوستي بود كه به شما مي گفت «حسين شريعت»؟!
¤ نه! اون «عزت شاهي» بود!!
- اين مال كدوم مقطعه؟!
¤ كدوم، مال كدوم مقطعه؟!
- بالاخره براي اظهار فضل، يك سؤالي بايد بپرسيم ديگه!! حالا مهم نيست... يك مقدار مي آييد نزديك تر!!... راستش، اين مديرعامل خبرگزاري ما، «اجلاس الجنادريه» رفته بودها، اين عكسش، اين هم سندش!!
¤ بده ببينم... به به! خوراك «گفت و شنود» امروز ما را جور كردي! گير كرده بودم توي جوك آخرش!!
- 6 ماه پيش هم، رفته بود خانه جرج سوروس!! اين سي دي را شما بعداً ببينيد، ملتفت مي شويد!!
¤ اين را خودم مي دانستم!!
- چه جوري؟!
¤ آمار اين را، هفته پيش، يكي ديگر از خبرنگاران چيزنا به من داد!! گمانم اسمش «كارمليا» بود!!
- اينكه ماه پيش، رفته بودند ديدار ديك چني چي؟!
¤ آمار اين را، پيش پاي شما، بچه هايش به من دادند!! چيز كوچولو و چيزه كوچولو!!
- نوشيدن چيزهاي زهرماري در ديدار با بچه هفتم از زن چهارم برلوسكوني؟!
¤ دارمش!!
- توي همون سفر، ملاقات با سخنگوي قبلي وزير خارجه آمريكا، كه اليور استون هم بود!!
¤ سند اين را «علي استون» 2 دقيقه بعد از اسلام آوردنش داد!!!!
- حركات موزونش در همان ديدار؟!
¤ اين را داش علي(!!) چند دقيقه قبل از اسلام آوردنش برايم بلوتوث كرد!!
- ديدار محرمانه با سفير آمريكا در بحرين، همين 3 روز پيش؟!
¤ اين را خودمان از قبل، پيش بيني كرده بوديم!!!
- براساس اسناد موجود، پيش بيني كرده بوديد، يا همين طور قضاقورتكي؟!
¤ نه! براساس شواهد موجود بود!!
- پول گرفتنش از ملك عبدلي؟!
¤ اين را براساس اسناد موجود، پيش بيني كرده بوديم!! شواهد، يك سري چيزها را پيش بيني مي كنيم، اسناد يك سري چيزهاي ديگر را!!!
- ويلايي كه اخيراً با پول همين تخلف بزرگ مالي، در شمال خريده؟!
¤ چي دستت داري؟!
- هم سند، هم عكس، هم سي دي! الان مي دهم خدمت تان... بفرماييد!
¤ سند و عكس را مدير روابط عمومي چيزنا ديروز آمد اينجا و به من داد؛ اينها را بردار، سي دي را بگذار بماند!!
- بلوتوث تان را روشن كنيد!
اين هم يك سند ديگر، خدمت حاج حسين آقاي خودمان!!
¤ ممنون. آمد!
- قلابي بودن مدرك دكترا؟!
¤ آمار اين را قرار است 2 تا از نمايندگان مجلس، فردا بيايند و بدهند!!
- 1276+شيفت+ اينتر و يك اسپس+CHEEZ!!
¤ اين ديگه چيه؟!
- رمز عبور سايت خبرگزاريه!!! گفتم تا پيش بيني نكردينش، خودم بهتون داده باشم!!! سنگين و رنگين!... خب، جناب آقاي شريعتمداري! به عنوان اولين سؤال بفرماييد... آهان! اين الان يادم آمد؛ ديدار اخير آقاي چيز با يكي از اجنه هاي مرتبط با جريان انحرافي؟!
¤ چي ازش داري؟!
- بلوتوث!!
¤ اين را ولش كن! نيمه پنهان جن مذكور را بررسي كرديم؛ بو داده بود!! بوي انگليس مي داد!!
«آرمليا- خبرنگار چيزنا»

محل قرار: شايد تقاطع 16 آذر و بلوار كشاورز

تقديم به خطيب نماز جمعه فرداي ام القراي اسلام محل قرار: شايد تقاطع 16 آذر و بلوار كشاورز

حسين قدياني
نخبه هسته اي بود و كارش طوري بود كه براي سركشي از آخرين پيشرفت ها و بازبيني جديدترين موفقيت ها، زياد مأموريت مي رفت. محل كارش اما در آن مأموريت ويژه، چند ساعتي با تهران فاصله داشت. 2 هفته يك بار، 3 هفته يك بار، بعضاً ماهي يك بار، مي آمد و به خانه و خانواده اش سركي مي زد و مي رفت. القصه! روزها از پس هم مي گذشت تا اينكه در مبارك سحري، بعد از وضو گرفتن با آب سرد كه خواب را از چشمان خسته و به خون بسته اش جدا كند، جانماز را پهن كرد و ايستاد به نماز صبح روز جمعه. همين كه با كمك بند انگشتان 2 دست 34 بار الله اكبر و 33 بار الحمدلله و 33 بار سبحان الله گفت، رفت كه بخوابد. خيلي خسته بود. شب قبلش تا آخراي وقت، توي اتاق كارش نشسته بود به حسابرسي اوراق و بررسي پرونده ها كه لاكردار يكي دو تا هم نبودند. از آن لحظه اي كه خوابش گرفت تا آن دم كه براي نماز صبح آدينه بلند شد، كلاً شده بود 4 ساعت، يك ربع كم! اين را همكارانش شاهد بودند. همكاراني كه حالا بعد از نماز صبح، خيلي زود خواب شان برده بود، و وقتي از خواب بلند شدند، مصطفي را نديدند. تخت مصطفي بود، پتوي تا شده هم بود، متكاي مرتب شده هم بود، اما مصطفي نبود. يعني كجا مي توانست رفته باشد؟! به موبايلش زنگ زدند. گوشي را جواب داد و گفت كه در راه تهران است. گفت كه بعد از ظهر، همين كه كارش را انجام دهد، خيلي زود برمي گردد... و بعد از ظهر، همين كه كارش را انجام داد، خيلي زود برگشت. توي راه، همه اش داشت به همسرش و عليرضا فكر مي كرد كه در تقاطع 16 آذر و بلوار كشاورز، بعد از نماز، با هم قرار گذاشته بودند كه بعد از 10 روز، دقايقي همديگر را ببينند، و ديدند! داشت به اين فكر مي كرد كه توي اين 10 روز، كه فقط توي همين 10 روز، چقدر بزرگ شده عليرضا. داشت به سؤال همسرش فكر مي كرد؛ مصطفي! براي چي آمدي اين همه راه؟!... و داشت به جواب خودش فكر مي كرد؛ حيفم آمد نماز جمعه اي را كه «آقا» مي خواند، نباشم. اصلاً خدا را چه ديدي؟! شايد ديگر فرصت چنين سعادتي نصيبم نشد! يعني مي داني! راستش، صبح، بعد از نماز صبح، ديدم توان ماندن ندارم! دلم پيش «آقا» بود. پيش نماز جمعه. پيش صفوف يك رنگ. پيش دعاي وحدت. پيش خطبه ها. پيش قرائت سوره جمعه با ترتيل بي بديل «آقا». پيش شعارهاي قبل از خطبه. پيش شور و شعور و شعار ملت، در اولين لحظه اي كه خامنه اي را در تريبون نماز جمعه مي بينند و انگار خميني را مي بينند. اصلاً از تو چه پنهان، دلم نگذاشت بمانم. بايد مي آمدم. نمي شد بمانم. گفتم كه؛ شايد ديگر فرصت چنين سعادتي نصيبم نشد!

ادامه نوشته

بيني شما مرا ياد دماغ نمرود مي اندازد ...

نامه اي به رئيس جمهور آمريكا آقاي اوباما !

                                         بینی شما مراياد دماغ نمرود مي اندازد ...

حسين قدياني
سلام آقاي اوباما! چه سلامي چه عليكي؟! چه كشكي چه پشمي؟! ما با تو قطع رابطه ايم! اين ما هستيم كه اندازه عمر جمهوري اسلامي، تو را تحريم كرده ايم؛ تو داري فيلم بازي مي كني در هاليوود! و خيال مي كني ما را تحريم كرده اي! و فكر مي كني هفته بعد، جمهوري اسلامي سقوط مي كند! تو بازيگر نقش اول زرسالاران صهيونيسمي. خداحافظ پرزيدنت! روسياه ترين رئيس جمهور آمريكا! ما هم چند هفته بعد، بعد از اينكه در يوم الله 22بهمن، توي دهنت مي زنيم، يكي هم توي اسفند، برايت كنار گذاشته ايم! ملت ما، يك راي درون صندوق مي اندازد و يك تير به قلب كاخ سفيد. كمي صبر كني، امسال هم يادگاري مي شود! ما با تو زياد عكس داريم...

ادامه نوشته

تقديم به ارواح مطهر شهداي دهه بصيرت قم، قمقمه، قيام

حسين قدياني
«بهمن» ماه فتح است و «دي» ماه بصيرت. اگر بهمن، «دهه فجر» دارد، از 9 دي تا 19 دي چيزي جز «دهه بصيرت» نيست. نام با خود حامل مرام است و نمادزايي مي كند و اجازه نمي دهد آنچه نبايد فراموش شود، دچار نسيان شود. 19 دي را به 2 يوم الله پر از سوز و گداز مي شناسيم؛ 19 دي سال 56 قم و 19 دي سال 65 شلمچه. در قم، از صدقه سر بصيرت ذاتي حوزه و مراجع و طلاب، شتاب انقلاب، چند برابر شد و به «قيام اربعيني» ساير بلاد منتهي شد و دست آخر منجر به پيروزي انقلاب اسلامي شد. واقعيت اين است كه 22بهمن 57 به شدت مديون 2 روز حماسي است؛ يكي 15 خرداد 42 و ديگري 19 دي 56 كه دست برقضا اين هر 2 برگ زرين ملت ايران در شهر خون و قيام، اتفاق افتاد تا مهر باطلي باشد بر همه آن ياوه سرايي هاي كه؛ «علما ميانه اي با مبارزه ندارند و فقط به درس و بحث و مناظره مشغول اند». مهمترين دليل براي اثبات پيشتازي حوزه در مقوله بصيرت، يوم الله 15 خرداد و 19 دي است. حوزه در زمينه اقدام درست در وقت درست، البته در روزگار جنگ هم خوش درخشيد و آنقدر «روحاني شهيد» تقديم اسلام كرد كه به زبان آمار، بايد اعتراف كنيم و افتخار كنيم كه حوزه هاي علميه به نسبت جمعيت شان، بيشترين شهيد را در جريان جنگ تحميلي داده اند. در اين باب، رتبه بعدي از آن دانشگاه است. طرفه حكايت اينجاست كه حوزه و بعد هم دانشگاه، در 2 عمليات كربلاي 4 و كربلاي 5 به نسبت ساير اقشار، نيز به نسبت ساير عمليات ها، حضور چشمگيرتري داشتند و تو اگر به شهداي اين 2 عمليات نگاه كني، مي بيني كه اغلب يا طلبه بودند، يا دانشجو. ذكر اين نكته، خالي از لطف نيست كه جنگيدن در سال هاي آخر جنگ، صبر و ثبات و بصيرت بيشتري مي طلبيد. آنچه اما 19 دي قم را تبديل به يوم الله كرد، دقيقا مثل قيام 9 دي، اقدام درست بود در وقت درست. همچنانكه 9 دي، منبعث از عاشورا بود، قيام 19 دي نيز، مثل تظاهرات سراسري سال 57 رنگ و بوي حسيني داشت. شنبه 17 دي 56 سالروز كشف حجاب به دستور رضاخان، زخم عميقي بر جان ملت مسلمان ايران نشانده بود، اما روزنامه اطلاعات، با چاپ مقاله اي به قلم داريوش همايون كه البته جرئت نكرد با اسم اصلي اش مقاله را امضا كند، دست به 3 اهانت بزرگ زد؛ اولا، حجاب را كهنه پرستي و ارتجاع سياه خواند. ثانيا، نسبت ناروايي به امام خميني داد. ثالثا، در مقام تخطئه قيام 15 خرداد 42 و در يك تحليل خارج از منطق و هتاكانه، آن يوم الله بزرگ را محصول زد و بند استعمار سرخ و سياه دانست. القصه! آنچه عاشوراي 88 نيز سبب خشم مردم شد و صبر ملت را لبريز كرد، اهانت چند ماهه به اسلام بود و توهين به جمهوري اسلامي و هتك حرمت امام عاشورا و ولايت فقيه و تحليل غلط از راي و راه مردم. روزي، با بصيرت به صحنه آمدند تا روند انقلاب اسلامي، سير صعودي بگيرد و دگر روز، باز هم با بصيرت، به ميدان آمدند تا كور كنند چشم فتنه عليه همين انقلاب را. لذا با يك انگيزه و هدف مشترك، 19 دي 56 و 9 دي 88 «نماد بصيرت» شد. قيام 19 دي اگرچه در شهر قم به وجود آمد، اما محدود به قم نشد و اربعين به اربعين، در هر كوي و برزني مي گشت. بعد از آشوب عاشوراي 88 نيز، اولين جا كه به پا خاست، حوزه عزيز، مراجع معظم و طلاب گرانقدر بودند و قم، از جمله شهرهايي بود كه روزي قبل و بعد از 9 دي، حماسه آفرين شدند.

ادامه نوشته